او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

نقش و اهمیت داشتن محبت خدا و اولیای خدا و راهکار تحصیل آن:

نقش و اهمیت داشتن محبت خدا و اولیای خدا و راهکار تحصیل آن:


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[1]
بگو اگر خدا را دوست داریم پس از من تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.


نقش محبت در بندگی خداوند:

چنانچه خداوند در آیه فوق تصریح دارد، اگر انسان حقیقتاً خدا و اولیایش را دوست بدارد، از آن‌ها با طیب خاطر و میل و رغبت تبعیت می‌کند؛ بسیاری از مشکلات در عرصه بندگی عمدتاً به دو جهت است، یا ما آن خوف لازم را از خداوند و عظمت و عذابش نداریم و یا آن‌طور که باید و شاید خداوند را دوست نداریم.

عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه در این خصوص می‌فرماید:
میزان قرب انسان به خداى متعال به محبت اوست. اگر خداوند ذره‌اى محبت عطا کند همه‌ کارهاآسان مى‌شود.
و در واقع اخلاص هم به معناى حقیقى آن از غیر محب ساخته نیست؛ زیرا تا انسان حب نفس دارد نمى‌تواند براى خدا کار کند.
اگر خدا را هم بخواهد براى خودش مى‌خواهد،
امّا اگر محبت خداوند نصیب کسى شود، اول قدم او این است که پا روى خودش مى‌گذارد و دیگر خودش را نمى‌بیند و طالب چیزى جز او نیست.
آن وقت تمام اعمال او خالص و براى خدا مى‌شود. پس کمال اخلاص هم پیدا نمى‌شود مگر با محبت[2].


طُرُق عمده سلوک الی الله:

همچنین ایشان در بیانات دیگری در خصوص طُرُق عمده سلوک الی الله می‌فرمایند:

براى سیر و سلوک دو طریق عمده وجود دارد:
راه ریاضت
و
راه محبت.
افرادى که از طریق ریاضت و مجاهده که در واقع راه تزکیه‌ى نفس است به سیر و سلوک مشغول مى‌شوند، نوعا با اذکار و اوراد و اربعین‌هاى پى در پى و عبادت‌هاى طاقت‌فرسا و تحمل فشار مبارزه و مخالفت با نفس مى‌کوشند با محو نمودن رذایل نفسانى، خود را به صفات حق و اولیایش متخلق نمایند. امّا از آنجا که انسان خود را دوست دارد و به تبع آن هر آنچه را که متعلق به اوست نیز دوست دارد، نفس به سادگى تسلیم اراده‌ى عقل نگشته، با آن درگیر خواهد شد و برداشتن هر قدمى به خصوص براى نفوس قوى - چنانچه خلاف طبع و نفس باشد که معمولاً نیز چنین است - مستلزم مبارزه و مجاهده‌هایى بس عظیم خواهد بود.
علاوه بر آن با محو هر یک از صفات رذیله که توأم با هزاران نوع جان کندن است گرفتار رذیله‌ى دیگرى مى‌گردد؛ بخل را از خود دور مى‌کند، دچار ریا مى‌شود، از ریا مى‌گریزد اسیر عجب مى‌گردد، و همین طور... و تا وقتى که نور توحید بر قلب او نتابد این مشکلات ادامه خواهد داشت؛
زیرا ریشه کن شدن رذایل نفسانى جز با اشراق نور توحید میسور نیست[3]...

امّا راه محبت از جهتى آسان‌تر است؛ زیرا در این راه متعلق محبت «خود» نیست و محبت به جاى دیگرى تعلق پیدا مى‌کند؛
لذا نفس درگیر نشده، بدون احساس کم‌ترین فشار و سختى از همه چیز مى‌گذرد. محب هیچ گاه از خدمت کردن به محبوب خسته نشده، تمام دستورات او را با کمال میل و اشتیاق انجام خواهد داد و با انعکاس صفات محبوب در محب، خواسته‌هاى او خواسته‌هاى این خواهد گشت و چنانچه محبوب از اولیاى خدا باشد تمام رذایل، خود به خود محو مى‌گردد.
افرادى که در مقابل قدرت و زور از کم‌ترین سرمایه‌ خود نمى‌گذرند با اندکى محبت، همه‌ دارایى خود را به سادگى و باکمال نشاط و شوق فداى محبوب مى‌نمایند. نفوس قوى را محبت است که بى‌چاره خواهد کرد...

این نکته را نیز باید متذکر شوم که هر چند مجاهده، سخت و بى‌مشترى است، لکن هر مسلمانى موظف است براى انجام تکالیف شرعى خود مجاهده کرده، سختى آن را متحمل گردد؛ زیرا مجاهده به معناى عام خود اختصاصى به راه ریاضت ندارد. علاوه بر آن، راه ریاضت نیز چنانچه به طور صحیح و براساس دستورات شرع انجام گیرد سرانجام سالک را به محبت خواهد رساند «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[4] و علامت صحت آن نیز همین خواهد بود. بنا بر این چنانچه ریاضت به محبت منتهى نگردد سالک باید بداند که از مجاهده خود نتیجه‌اى نبرده و یا منفعت آن ناقص بوده است، هر چند ممکن است کشف و کرامات و تصرفاتى نیز همراه داشته باشد، لکن اینها دردى را دوا نمى‌کند[5].

 

انواع سالکان راه حق از حیث سیر و سلوک:

عالم ربانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه در خصوص عنوان سالکان راه حق می‌فرماید:
عرفا نوعا از نظر سیر و سلوک دو گونه‌اند:
گروهى که البته تعدادشان اندک است در آغاز حرکت مجذوب شده و پایان سیرشان را به آنان نشان مى‌دهند. آنگاه به حال عادى بازگشته، با کوشش و اختیار خود مجدداً سیر مى‌کنند تا سرانجام به آنچه که در ابتدا دیده‌اند برسند.
اینان در همان حالى هم که سلوک مى‌کنند به نوعى عارف‌اند؛ لذا حرکت‌شان همراه با یقین و سیرشان بسیارآسان
 است...

گروه دیگر که اغلب همین گونه‌اند حرکت‌شان بر اساس اعتقاد آنها است. یعنى مى‌کوشند تا در اثر مجاهده و ریاضت چیزى را که به آن معتقدند بیابند و چه بسیار فرق است بین حرکتى که بر اساس یقین باشد و سلوکى که بر مبناى اعتقاد انجام گیرد.


چه کنیم تا محبت خداوند و اولیایش نصیبمان شود؟

چنانچه بیان شد، کسانی که از ابتدا آن معرفت و محبت ویژه نسبت به خدا واولایش دارند بسیار کم هستند و در نتیجه نیز تعداد بسیار کمی هستند که از ابتدا به واسطه محبت و معرفت خود، با میل و رغبت به تبعیت کامل از خدا و اولیایش نائل شوند. حال چه باید کرد؟ ناگزیر چنانچه بیان شد، باید راه مجاهده نفس و پذیرش ریاضات شرعی از طریق اطاعت از اوامر و نواهی خداوند را با نیت تبعیت از اولیای خدا و به قصد کسب رضای الهی در پیش گرفت.
طبق آنچه بیان شد، مجاهده و ریاضت اگر به شکل صحیح و با اطاعات از اوامر و نواهی خدا و اولایش باشد باید منجر به محبت شود و وقتی محبت در قلب پیدا شد، اطاعت جای خود را به تبعیت می‌دهد. این حقیقت مهم و ژرف در حدیث ذیل چنین بیان شده است:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرماید، لقمان حکیم در خلال پندهایش به فرزندش چنین بیان داشت:

مَنْ یُطِعِ اللَّهَ خَافَهُ وَ مَنْ خَافَهُ فَقَدْ أَحَبَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اتَّبَعَ أَمْرَهُ وَ مَنِ اتَّبَعَ أَمْرَهُ اسْتَوْجَبَ جَنَّتَهُ وَ مَرْضَاتَهُ[6].
هر کس از خدا اطاعت کند از او می‌ترسد، هر کس از او بترسد پس به تحقیق که او را دوست می‌دارد و هر کس او را دوست بدارد از او تبعیت می‌کند و هر کس از او تبعیت کند، بهشت و رضایت خدا را بدست می‌آورد.

در این حدیث نورانی، گوهربار و بسیار عمیق و دقیق به این نکته اشاره شده است که اگر بر سختی و ریاضت ناشی از اطاعت اوامر و نواهی خدا و اولیایش صبر شود و استقامت و مجاهده صورت پذیرد، این پایداری و استقامتِ بر اطاعت کردن از اوامر و نواهی خداوند منجر به واقع شدن خوف در قلب مؤمن می‌شود و اگر بر این مرحله نیز استقامت ورزیده شود، این خوف انسان را به گوهر محبت خداوند نیز می‌رساند و طبق بیان آن عالم ربّانی، «راه ریاضت نیز چنانچه به طور صحیح و براساس دستورات شرع انجام گیرد سرانجام سالک را به محبت خواهد رساند.»

 

تفاوت اطاعت و تبعیت:

تبعیت، به معنای پیروی کردن، همراهی کردن، دنباله‌روی و پشت سر کسی رفتن است؛ مثلاً معنای «تَبع علیٌ محمداً» این است که علی پشت سر محمد راه رفت و حرکت کرد. و «المصلی تَبَعٌ لأمامه»؛ یعنی نمازگزار، تابع و پیرو امام جماعت خود است،
اما واژة «اطاعت» به معنای فرمانبرداری و انجام عمل برطبق امر، حکم و دستور دیگری است.
بنابراین، تبعیت مربوط به پیروی‌کردن و دنباله‌روی از اعمال، گفتار و راه و روش دیگران است،
اما اطاعت مربوط به فرمانبرداری از اوامر، نواهی، دستورات و فرامین دیگران است.

اطاعت و تبعیت تفاوت‌های متعدد و عمیقی دارند که در اینجا به اختصار به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1.       اطاعت کار عقل است و تبعیت کار دل.

2.       در اطاعت دستور خارجی لازم است، اما در تبعیت، شخص با میل و رغبت و داوطلبانه دنباله‌رو و تابع محبوب می‌شود.

3.       انسان با تبعیت است که می‌تواند به مقام «مِنّا» شدن و فانی شدن در محبوب دست‌یابد، ولی اطاعت این قابلیت را ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید:
إِنَّ اَلْعَاقِلَ مَنْ أَطَاعَ اَللَّهَ[7].
به‌راستی که عاقل کسی است که از خدا اطاعت کند.

از سوی دیگر خداوند می‌فرماید:

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[8]
بگو اگر خدا را دوست داریم پس از من تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.

بر این اساس در اطاعت عقل لازم است. در تبعیت محبت لازم است. محبت تبعیت‌آور است. اما عقل تبعیت‌آور نیست!
در حدیث فوق از امام صادق علیه السلام هم که به نقل از لقمان حکیم خطاب به فرزندش بیان شد، تبعیت مقامی است که پس از حصول محبت در قلب مؤمن محقق می‌شود.
قدرت عقل خیلی زیاد است، ولی به اندازه حب نمی‌رسد. حب است که تبعیت می‌آورد. در عقل الزام وجود دارد. باید و نباید وجود دارد. ولی در حب اختیار کامل وجود دارد‌. چنانچه بیان شد طبق آیه 31 سوره آل عمران که خدا می‌فرماید «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»، بعد از حب کلمه فاتبعونی آمده است. یعنی میوه حب، تبعیت است.
چنانچه عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه نیز بیان داشتند: «نفوس قوى را محبت است که بى‌چاره خواهد کرد.» الزام ناشی از محبت قدرتش بسیار بیشتر است از الزام ناشی از تعقل.‌ هر کس اهل محبت شود، اهل تبعیت نیز می‌شود. هر کس اهل عقل شود و در آن منزل متوقف بماند، اهل اطاعت می‌‌ماند.

البته باید توجه داشت چنانچه بیان شد، مقدمه ولازمه رسیدن به مقام مُحِب، اطاعت ناشی از تعقّل و معرفت است!
و باز طبق بیان قرآن کریم، تعقّل حقیقی نیز محقق نمی‌شود مگر برای کسانی که اهل کسب علم باشند!
«وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ[9]»
بنابر این مقدمه رسیدن به مقام مُحِب، کسب علم است،
علمی که بر روی آن تعقل و تفکر صورت گیرد! نه محفوظات صِرف، بدون تحلیل و تدبّر و تعقل!
و پس از انجام تعقّل و تفکر و تدبّر از روی علم و آگاهی، انسان باید اهل عمل شود و به اطاعت از اوامر و نواهی پروردگار مبادرت ورزد تا در نتیجه آن، به مقام اهل خوف برسد[10].
اگر در این مقام نیز استقامت ورزید و همچنان به اطاعات از اوامر و نواهی خدا و اولیایش با تعقل و تفکر و تدبرِ عالمانه ادامه داد، می‌تواند به مقام اهل محبت نیز به فضل و رحمت پروردگار نائل گردد.


تبعیت لازمه رسیدن به مقام منّا اهل البیت شدن:

از دیگر تفاوت‌های تبعیت و اطاعت چیست؟
مثلاً شما از پدر خود اطاعت می‌کنید. اطاعت مستلزم فرمان است. باید فرمان و دستوری داده بشود تا شما اطاعت کنید.
اگر دستوری نبود می‌گویند هرکاری خواستید خودتان انجام بدهید. روی دیگر سکه اطاعت، فرمان است، و فرمان سیاسی‌تر است، از محور قدرت است.

تبعیت اینطور نیست، موقوف بر فرمان نیست. شما نگاه می‌کنید پدرتان چکار می‌کند، همان کار را انجام می‌دهید. تبعیت لطیف‌تر از اطاعت.
در خصوص ارتباط با امام و رهبر جامعه، معدودی از مؤمنین حقیقی گرایش به تبعیت دارند و اکثریت به اطاعت.
مثلاً می‌گویند امام حسین علیه السلام به جون فرمان می‌دهد که بیعت را از تو برداشتم از اینجا برو! اگر جون اهل اطاعت بود صرفاً امام علیه السلام را طبق فرمان خود امام رها می‌فرمود؟ اما او محب است و تابع امام، می‌داند میل امام خلاف آن چیزی است که امام به آن امر کرده است. امر امام برای عافیت خود اوست و به سختی و رنج نیافتدانش، لذا او که محب امام است و تابع او میل و رغبت امام را در می‌یابد و طبق آن عمل می‌کند و امام علیه السلام نیز با او همان کردند که با علی‌اکبرشان انجام دادند!
در مسئله رهبری و ولی فقیه نیز امروز این امر رایج است، اهل تبعیت که از روی محبت تابع رهبری هستند می‌گویند رهبری این کار نمی‌پسندد،  و دیگری که اهل اطاعت است می‌گوید، خب فرمانی بیاید که نمی‌پسندد.
آنی که می‌گوید فرمانی بیاید که نمی‌پسندد، تکیه دارد به اطاعت.
آنی که می‌گوید نمی‌پسندد، می‌گوید لازم بود آقا این را بگویند؟ استفهام تقریری دارد.
لازم نبود آقا تصریح بکند، آنی که مذاقش را می‌داند پیروی می‌کند.

لذا در پیچ‌های مهم تاریخ و امتحانات سخت، میان امام و مأموم، آن‌ها که توفیق می‌یابند در کنار امامشان باقی بمانند، اهل اطاعت نیستند، اهل تبعیت هستند!
لازمه‌ی مقام یکی شدن و منّا شدن با امام نیز همین تبعیت است که ریشه در محبت و معرفت دارد! چنانچه خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام که امام جامعه و عصر خویش است می‌فرماید:
«فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[11] - هر کس از من تبعیت کند پس به راستی که او از من است.» و نمی‌فرماید که فمن اطاعنی فأنه منی!

 



[1]  آل عمران:‌31

[2]  سفینة الصادقین: قسمتی از بخش 57 کتاب با عنوان مدتی‌ در قائن

 

[3]  مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام: انَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزٌ شَتّی یجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ. (نهج البلاغه (سید رضی): ص 430) به راستی که بخل و جُبن و حرص خصایل متفرقی هستند که بدگمانی به خدا ریشه آنهاست.

چنانچه بیان شد، عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه میفرمودند که برای تهذیب نفس و رفع رذائل و کسب فضایل اخلاقی راهی مرسوم است که نظیرش در کتاب ارزشمند معراج السعاده آمده، با اینکه یک راه مهم است و مجاهده شرعی هم لازم، اما دور و سخت و طولانی است و از هر چیز که خلاص شوی باز گرفتار خصلت دیگری میشوی.

بخل حل شود، ریا می‌آید،

ریا میرود، عُجب به سراغش میآید و...

اما راه اساسی راه محبت و توحید است،

نور توحید که به قلب تابید، قدری محبت که پیدا شد، اطاعتِ امر محبوب، نه تنها سخت نیست بلکه لذت بخش می‌شود،

در سایه نور توحید و گرمای محبت، تمام این رذائل محو میشود.

آیت الله محی الدین حائری شیرازی رحمت الله علیه که به مدّت پنجاه سال از محضر عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه بهره بردند در شرح این حدیث چنین بیان میدارد:

بسیاری راه درمان انحطاط اخلاقی انسان را که جُبن و حرص و بخل است در مبارزه با جزء جزء آنها می‌دانند، به عنوان نمونه می‌گویند باید احسان کنیم تا سخی شویم، [نظیر آنچه در کتاب شریف معراج السعاده آمده، که این طریق در تزکیه نفس، البته یک راهی هست اما بسیار سخت و دور و طولانی.]

اما علی علیه السلام می‌گوید این طور نیست!

انَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزٌ شَتّی یجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ (نهج البلاغه (سید رضی): ص 430)

به راستی که بخل و جُبن و حرص خصائلی هستند متفرق که جمع کننده و ریشه آنها بدگمانی به خداست.

می‌گوید تو وقتی به خدا بدگمان می‌شوی، ظرف دلت را پشت به خدا میکنی و سوء ظن به او پیدا میکنی؛

وقتی این چنین شد، بخیل میشوی، ترسو می‌شوی، حریص و تنگنظر میشوی.

ریشه اخلاقیات را اعتقادیات میداند. وقتی جهت انسان عوض میشود، کل اخلاق انسان عوض میشود.

نباید این چنین باشد که بگوید: من این قدر صفت خبیث دارم، چه طور یکی یکی اینها را از خودم دور کنم؟!

این چنین نیست که مثلاً بگویی امروز با این صفت مبارزه میکنم و روز دیگر با آن صفت. این تو را ناتوان و متحیر میکند.

علی علیه السلام به تو میآموزد که تو حسن ظن به خدا پیدا کن، [نور توحید را به قلبت بتابان]

اگر بخواهی بترسی ترست نمیآید

اما وقتی به خدا سوء ظن داری و بخواهی شجاع باشی، شجاعت تو مصنوعی است!

انسان وقتی حسن ظن به خدا ندارد [محبت حقیقی به خدا ندارد]، احسانش هم مصنوعی است.

از این جهت هر وقت یک احسانی کرده، حتماً باید به مردم بگوید یک منتی هم پشت سرش بگذارد و صداقتش را هم باطل میکند.

اگر اینها هم نباشد کار خوبش او را به عُجب میکشاند.

به دلیل اینکه کار خوبش مصنوعی بوده و ریشه نداشته است. (تعلّق (محور تحول در انسان) (محی الدین حائری شیرازی): ص 44 و 45

[4]  و کسانی که در راه ما مجاهده می‌کنند و نهایت کوشش خود را بذل می‌نمایند، قطعاً به راه‌های خود هدایت خواهیم کرد.

[5]  سفینة الصادقین: قسمتی از بخش 17 کتاب با عنوان در محضر عارف مجذوب آیة الله انصاری قدس سره

[6]  بحار الانوار (علامه مجلسی):‌ج13، ص412 الوافی (فیض کاشانی):‌ج26، ص305 البرهان فی تفسیر القرآن (ابن شعبه حرّانی):‌ ج4، ص369

[7]  اعلام الدین (دیلمی): ج1، ص69

[8]  آل عمران:‌31

[9]  عنکبوت:43

[10] «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ - و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است!»

[11]  ابراهیم:36

حنّان که از اسمای حسنای الهی است به چه معناست؟!


فخر الدین طریحی در اثر معروف خود در باب لغت، یعنی مجمع البحرین در توضیح «حَنّان» که یکی از اسمای حسنای الهی است، حدیث ذیل را از  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است:


قَد سُئِلَ عَن الحَّنان و المَنّان

فقال علیه السلام:

اَلحَنّان هُوَ الَّذی یَقبل على مَن أََعرَض عَنهُ و...[1]


حنان کسی است که روی می‌آورد به سوی کسی که از او دوری می‌گزینند.

 

سخنانی از عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه در همین خصوص،‌ برگرفته از آیات و روایات:
زندگی سرمایه آخرت است، با این زندگی باید آنجا را درست کرد. خودش آنجا خود به خود درست نمی‌شود[2].
می‌گویند خدا کریم است.

بله خدا کریم است که این همه انبیا و ائمه را فرستاده است، [عقل و وجدان به شما داده است] تا شما را متوجه کند تا عمل کنید برای آخرت.
اَلْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ[3].

اگر شما باور داری که نشئه آخرتی هست، بدان هر قدمی که برداری نوشته شده.

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ[4]»

البته برخی گفته‌اند که اثرش را می‌بیند، نه اصلاً خودِ عمل را می‌بیند!

توبه اگر نبود که اصلاً نجات پیدا نمی‌کردیم!

خدا به آدم صفی الله اجر عظیم بدهد که به فکر بچه‌هایش بود.
[خطاب به خدا گفت:]

خدایا تو شیطان را در خون و پوست من جاری کرده برای بچه‌هایم چه گذاشتی؟
خدا رحمتشان کند این‌ها را، به فکر ما بودند.

خدا در پاسخ به او فرمود: کسی حسنه بیاورد، ده برابر به او می‌دهیم، کسی گناه کرد همان یک گناه[5]. تازه آن گناه را هم هفت ساعت مهلت می‌دهند، که شاید توبه کند، مَلَک دست را به مَلَک دست چپ می‌گوید آن هفت ساعت را ننویس بلکه توبه کند[6].
خوب بشر چقدر بی‌همت است که با این وضع باز هلاک شود[7].

یک کار حسنه تو کردی،‌ ده برابر می‌نویسند.
نیت آن کار خوب را کردی، یک برابرش را می‌نویسند.
گناه که می‌خواهی بکنی، برای نیت و اراده‌ات چیزی نمی‌نویسند[8].

گذشت چقدر؟
معنی کَرَم خدا یعنی این.

باز اگر فریب خوردی، گول خوردی،‌ باز توبه را گذاشته، تا هفت ساعت اگر توبه کردی نمی‌نویسند.
حتی بعضی گناهان، حدیث هست که اگر بعد از چند سال به یادش بیافتد، مثلاً یک گناهی هست سی، چهل سال پیش کرده، بعد از چهل سال یادش می‌افتد، ندامت می‌کشد، محو می‌شود از نامه عملش[9].

خدا آقاست.

این خدا را باید دورش چرخید!
باید فدایش شد.
هر کس باید به خودش نگاه کند، بچه عزیز انسان،‌ چند بار مخالفت پدرش را بکند او را دور می‌اندازد. آن‌وقت پدر تازه احتیاج دارد به این بچه، اما خدا احتیاجی نداره به این بنده[10]، این همه گذشت داره.
حدیث دارد، بنده‌ای که می‌آید طرف من و توبه می‌کند، منِ خدا از کسی که راحله‌اش را در شب تاریک گم کرده و بعد پیدا می‌کند بیشتر خوشحال می‌شوم[11]. با اینکه خدا احتیاجی به ما ندارد!
باید فکر کرد، این خدا را از روی محبت[12] پرستش کرد. نه از طمع بهشت و ترس جهنم[13] و...
تو وظیفه‌ات را انجام بده، بگو من مملوکم، خودَش می‌داند با من چه کند، دیگر برای خدا تکلیف تعیین نکنیم[14]!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.
که دوست خود روش بنده پروری داند[15].



[1] مجمع البحرین (فخر الدین طریحی): ج۱، ص۵۹۱

[2] مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام: قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ. «فرازی از خطبه 114 نهج البلاغه»

خدا رزق شما را تعهد کرده و شما فقط مأمورید که انجام وظیفه کنید. بنابر این نباید امری که برایتان ضمانت شده (یعنی کسب تقوا و توشه آخرت) بیشتر از کاری که انجامش برای شما واجب شده است در نظرتان اهمیت داشته باشد. به خدا سوگند، تردید روی آورده و یقین فاسد گردیده است و کار به جایی رسیده که گویا آنچه که برای شما ضمانت شده تحصیلش بر شما واجب است و آنچه واجب گردیده (یعنی کسب تقوا و توشه آخرت) از شما ساقط شده است.

[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: امروز روز عمل است و حسابی در کار نیست و فردا روز حساب است و عملی در کار نیست. (امالی (شیخ مفید): ج1، ص92)

[4] (سوره زلزال آیات 7 و 8):‌ پس هر کس هموزن ذرّه‌ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند! و هر کس هموزن ذرّه‌ای کار بد کرده آن را می‌بیند!

[5] لَمَّا أَعْطَى اَللَّهُ إِبْلِیسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ اَلْقُوَّةِ قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ سَلَّطْتَ إِبْلِیسَ عَلَى وُلْدِی وَ أَجْرَیْتَهُ مِنْهُمْ مَجْرَى اَلدَّمِ فِی اَلْعُرُوقِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَا أَعْطَیْتَهُ فَمَا لِی وَ لِوُلْدِی قَالَ لَکَ وَ لِوُلْدِکَ اَلسَّیِّئَةُ بِوَاحِدَةٍ وَ اَلْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ اَلتَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ إِلَى أَنْ تَبْلُغَ اَلنَّفْسُ اَلْحُلْقُومَ قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ... (وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی):‌ ج16، ص88)
وقتی آدم علیه السّلام آنچه را خداوند به ابلیس عطا کرد مشاهده کرد گفت: پروردگارا !شیطان را بر فرزندانم مسلط‍‌ کرده‌اى و آن را چون خون در رگ ایشان جریان داده‌اى و آنچه قدرت و قوت بود به او بخشیده‌اى، پس من و فرزندانم چه کنیم‌؟! خداوند فرمود: براى تو و فرزندانت نیز در مقابل یک بدى یک پاداش بد و در مقابل یک نیکى ده پاداش نیک قرار داده‌ام. آدم گفت: خدایا عطایت را بر ما بیفزا. خدا فرمود: توبه را آن‌قدر بر شما گسترده‌ام که تا هنگام به حلق رسیدن روح مى‌توانید از آن استفاده کنید. آدم گفت: خدایا عطایت را بر ما بیفزا. خدا فرمود:...

[6] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: صاحِبُ الْیمینِ امیرٌ عَلی صاحِبِ الشِّمالِ، فَاذا عَمِلَ الْعَبْدُ سَیئَةً قال صاحِبُ الْیمینِ لِصاحِبِ الشِّمالِ لا تَعْجَلْ وَ انْظُرْهُ سَبْعُ ساعاتٍ فَانْ مَضَتْ سَبْعُ ساعاتٍ وَ لَمْ یسْتَغْفِرْ، قال: اکتُبْ فَما اقَلَّ حَیاءُ هذَا الْعَبْدِ. (وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی): ج11، ص355)

ملک دست راست (که ثبت کننده حسنات انسان است) بر ملک دست چپ (که ثبت کننده گناهان انسان است) حاکم است، وقتی بنده‌ای مرتکب گناه می‌شود، ملک دست راست به ملک دست چپ می‌گوید: عجله نکن و هفت ساعت او را مهلت بده، پس اگر هفت ساعت گذشت و استغفار ننمود، می‌گوید: بنویس که چقدر حیاء این بنده کم است.

[7] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ کَانَ عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) یَقُولُ وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ هَذَا قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ مَنْ جاءَ بِالحسنةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها فَالحسنهًْ الْوَاحِدَهًُْ إِذَا عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَ السَّیِّئَهًُْ الْوَاحِدَهًُْ إِذَا عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ وَاحِدَهًًْ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ یَرْتَکِبُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ وَ لَا یَکُونُ لَهُ حَسَنَهًٌْ وَاحِدَهًٌْ فَتَغْلِبَ حَسَنَاتُهُ سَیِّئَاتِهِ. (معانی الاخبار (شیخ صدوق):‌ ج1، ص248)

امام سجّاد (علیه السلام) می‌فرمود: وای بر کسی که یکان‌های او بر دهگان‌هایش غلبه کرده است. به ایشان عرض شد: «منظورتان چیست»؟ حضرت فرمود: «مگر نشنیدی خدای عزّوجلّ می‌فرماید: «مَن جَاء بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا - هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید»؟ اگر بنده یک حسنه انجام دهد، ده حسنه برای وی نوشته می‌شود و اگر یک عمل بد انجام بدهد، یک عمل بد برای او به ثبت می‌رسد. به خدا پناه می‌بریم از کسی که در یک روز ده سیّئه از او سر بزند درحالی‌که یک حسنه هم نداشته باشد تا حسناتش بر سیّئاتش غلبه کند.

و قیل له: یوما: إنّ الحسن البصری قال: لیس العجب ممّن هلک کیف هلک و إنّما العجب ممّن نجا کیف نجا، فقال علیه السلام: «أنا أقول: لیس العجب ممّن نجا کیف نجا، و إنّما العجب ممّن هلک کیف هلک مع سعة رحمة اللّه تعالى». (إعلام الوری (شیخ طبرسی): ج1، ص489)
 روزى خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام عرض کردند: حسن بصرى می‌گوید: کسى که هلاک شده جای تعجب ندارد‌، بلکه تعجب از آن کسى است که نجات پیدا کرده، حضرت فرمود: من هم مى‌گویم: کسى که نجات پیدا کرده تعجب ندارد، بلکه از کسى باید تعجب کرد که چگونه هلاک شده با این رحمت بسیار وسیع و گسترده الهی.

[8] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ لآِدَمَ (علیه السلام) ثَلَاثَ خِصَالٍ فِی ذُرِّیَّتِهِ جَعَلَ لَهُمْ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَهًٍْ أَنْ یَعْمَلَهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهًٌْ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَهًٍْ فَعَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ بِهَا عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ مَنْ هَمَّ بِالسَّیِّئَهًِْ أَنْ یَعْمَلَهَا لَا یُکْتَبُ عَلَیْهِ وَ مَنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَهًٌْ وَاحِدَهًٌْ. (تفسیر عیاشی: ج1، ص387)
همانا خدای تبارک‌وتعالی در نسل آدم سه ویژگی قرارداده است: یکی آنکه اگر کسی از آنان قصد کند حسنه‌ای را انجام دهد، امّا آن را انجام ندهد، برای او حسنه نوشته می‌شود و هرکه قصد انجام حسنه را داشته باشد و آن را انجام بدهد، ده حسنه برای وی ثبت می‌شود. و هرکه قصد ارتکاب گناهی را داشته باشد، امّا آن را مرتکب نشود، برای او گناهی نوشته نمی‌شود؛ امّا اگر آن را مرتکب شود، همان یک گناه برای وی به ثبت می‌رسد.

[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ فـَإِنِ اسـْتـَغـْفـَرَ اللَّهَ لَمْ یـُکـْتـَبْ عـَلَیـْهِ شـَیءٌ وَ إِنْ مـَضَتِ السَّاعَاتُ وَ لَمْ یسْتَغْفِرْ کـُتِبَتْ عَلَیهِ سَیئَةٌ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیذَکَّرُ ذَنْبَهُ بَعْدَ عِشْرِینَ سَنَةً حَتَّى یسْتَغْفِرَ رَبَّهُ فَیغْفِرَ لَهُ وَ إِنَّ الْکَافِرَ لَینْسَاهُ مِنْ سَاعَتِهِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج 2، ص437)
بنده مؤمن چون گناه کند خداوند او را هفت ساعت مهلت دهد، پس اگر از خدا آمرزش خواست چیزى بر او نوشته نشود و اگر این ساعت‌ها گذشت و آمرزش نخواست گناه نوشـته شود، و همانا مؤ‌من پس از بیست سال بیاد گناهش می‌افتد تا از خدا آمرزش خواهد و خدا گناهش را بیامرزد، و کافر همان ساعت گناهش را فراموش کند [و دیگر هم به گناهش فکر نمی‌کند.]

[10]«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (سوره فاطر آیه 15) اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بى‌نیاز و ستودنى.»

[11] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إنَّ اللّه َ تعالى أشَدُّ فَرَحا بتوبةِ عبدِهِ مِن رجُلٍ أضَلَّ راحِلَتَهُ و زادَهُ فی لیلةٍ ظَلْماءَ فوجَدَها ، فاللّه ُ أشَدُّ فَرَحا بتَوبَةِ عبدِهِ مِن ذلکَ الرّجُلِ براحِلَتِهِ حِینَ وجَدَها. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص435)

شاد شدن خداوند از توبه بنده‌اش بیشتر است تا شاد شدن مردى که در شبى تار شتر و ره‌توشه خود را گم کند و سپس آن را بیابد. خداوند از توبه بنده خود شادتر مى‌شود تا آن مرد که از پیدا کردن شتر خود شادمان مى‌گردد.

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: لَلّهُ أفْرَحُ بتَوبةِ عبدِهِ مِن العَقیمِ الوالِدِ، و مِن الضّـالِّ الواجِدِ ، و مِن الظّمآنِ الوارِدِ. (کنز العمّال (متقی هندی): ح 10165)
هر آینه شادى خداوند از توبه بنده خود بیشتر است تا شادى نازایى که بچّه مى‌آورد و گم‌کرده‌اى که گمشده خود را مى‌یابد و تشنه‌اى که به آب مى‌رسد.

[12] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالی فی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْک. (اقبال الاعمال (سید بن طاووس):‌ج2، ص686 فرازی از مناجات شعبانیه) خداوندا، من قدرت نداشتم که از معصیت و نافرمانى تو فاصله بگیرم جز در هنگامى که مرا متوجّه محبّت خود نمودى و با محبتت بیدار ساختى و آن‌گونه شدم که میل تو بود. پس تو را سپاس مى‌گویم که مرا در کرمت وارد ساختى و قلبم را از چرک‌هاى غفلت پاک نمودى.

[13] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اَلْعُبَّادَ ثَلاَثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ اَلثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج2، ص84) عبادت‌کنندگان بر سه گونه‌اند گروهى خدا را از جهت خوف و ترس عبادت می‌کنند که این عبادت برده‌گان است. گروه دیگرى خداوند متعال را به منظور رسیدن به ثواب عبادت می‌کند که این هم عبادت اجیرها و کارگران (تاجران) است.گروهى هم خداوند را از روی محبت و دوستى عبادت می‌کنند که این عبادت، عبادت آزاد مردان است و این قسم عبادت بهترین اقسام عبادات است.

[14] خداوند متعال به حضرت داوود علیه ‏السلام وحى فرمود: یا داوُودُ! تُریدُ وَ اُریدُ وَ لایَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ ، فَاِنَ اَسْلَمْتَ لِما اُریدُ اَعْطَیْتُکَ ما تُریدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُریدُ اَتْعَبْتُکَ فیما تُریدُ وَ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ. (التوحید (شیخ صدوق):‌ ص 337)
اى داوود!‌ تو خواست و اراده‌اى داری، من هم خواست و اراده‌ای، ولى جز آنچه من مى‌خواهم محقق نمى‏‌شود. پس اگر تسلیم آنچه من مى‏‌خواهم بشوى، آنچه را هم تو مى‌ خواهى عطایت مى‌کنم. امّا اگر تسلیم آنچه من مى‌خواهم نشوى، در آنچه خودت مى‌خواهى تو را به رنج مى‌افکنم و جز آنچه هم که من بخواهم نخواهد شد.

[15] بیتی از غزل 177 دیوان خواجه حافظ شیرازی

انسان در هنگام گرفتاری در گرداب بلاها و زایل شدن نعمت­هایی که قبلاً از آن­ها برخوردار بوده، چه باید بکند؟

انسان در هنگام گرفتاری در گرداب بلاها و زایل شدن نعمت­هایی که قبلاً از آن­ها برخوردار بوده، چه باید بکند؟

پاسخ، روایتی بسیار دلنشین و تأمل برانگیز از مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

لو أنَّ الناسَ حینَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إلى رَبِّهم بِصِدقٍ مِن نِیّاتِهِم، وَوَلَهٍ مِن قُلوبِهِم، لَرَدَّ علَیهِم کُلَّ شارِدٍ، وأصلَحَ لَهُم کُلَّ فاسِدٍ[1].
اگر مردم آن­گاه که بلاها بر آنان فرود مى­آید و نعمت­ها از میانشان مى­رود، با نیّت­هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگارشان پناه برند، [خداوند متعال] بی­گمان هر گریخته و از دست رفته­اى به آنان بازگرداند و هر فسادى را براى آنان اصلاح کند.

 

بحث اجمالی پیرامون‌ سنت‌های الهی در خصوص عملکرد انسان‌ها نسبت به نعمت‌های الهی (طبق آیات قرآن و روایات)


نخست اینکه نعمات از دست نمی‌رود و جایش را به مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها و بلاها نمی‌دهد‌، مگر به علت اعمال خود انسان‌ها[2]، و این در حالیست که خداوند از فضل و کَرَمش از چشاندن نتیجه بسیاری از اعمالِ زشتِ انسان در می‌گذرد[3].
و اگر خداوند به انسان‌ها نعمتی عطا کرد مادامی که بنده آن نعمت را کُفران نکند،‌ خداوند آن نمعت را از بنده‌اش دریغ نمی‌دارد[4]!

حال اگر انسان‌ها شروع به کُفران نعمت کردند، (به ویژه کفران نعمت هدایت الهی و فی المثل رسولان الهی و آیات خدا (نظیر دینش و اولیایش!!) و بر این کفران اصرار ورزیدند چه خواهد شد؟

خداوند سنت نزول عذاب و زوال نعمتش را بر این مردم جاری می‌کند تا مگر که موجب تنبّه و تذکّر ایشان شود و از استکبار در برابر حق و کفران نعمت دست بردارند[5].

در این مرحله سه حالت ممکن است پیش آید،
حالت نخست: یا با این نزول عذاب و زوال نعمت،‌ مردم متنبه شده و با توبه و تضرع و پذیرش حق، سعی در جبران بر می‌آیند، در اینجا خداوند از رحمتش درهای نعمت را دوباره بر ایشان می‌گشاید[6]. (البته اگر در این مرحله نیز با ثبات قدم پیش روند خداوند به جهت ترفیع درجه مؤمنان (و نه از باب تنبیه) درباره ایشان را مبتلا به گرفتاری‌هایی خواهد کرد که عمده گرفتاری اولیای الهی به همین سبب است. ولی غالب مؤمنین به آن درجه از ثبات نخواهند رسید و مشکلات و زوال نعمت‌هایی که برایشان دوباره پیش می‌آید از جنس تنبه و تذکر و چشاندن بخشی از نتیجه تکوینی اعمالشان در دنیاست (که البته موجب بخشایش گناهانشان هم می‌شود.) (مانند آنچه بر سر قوم یونس علیه السلام واقع گشت[7].)

 

حالت دوم: یا به رغم این نزول عذاب و زوال نعمت، مردم باز بر کفران نعمت‌های باقی‌مانده و استکبار ورزیدن مقابل نعمت هدایت و هادیان الهی و لجاجت و عناد در برابر آن‌ها پافشاری می‌کنند. در نتیجه وقتی زوال نعمت موجب تنبه، بیداری و پذیرش حق در ایشان نشد، خداوند سنت استدراج را بر ایشان جاری می‌کند.
استدراج به این معنا که خداوند پس از ادامه لجاجت و انکار حق و کفران نعمت به رغم نزول عذاب و زوال نعمت،‌ شخص قلبش را چنان سیاه می‌‌کند که دیگر ظرفیت و امکان دریافت رحمت حضرت حق و هدایت را از دست می‌دهد و خود با سوء اختیار و اعمال و نیاتش، راهش را برای بازگشت به مسیر حق مسدود می‌کند، در این مرحله به یکباره خداوند سنت نزول بلا و زوال نعمت به نیت تنبه و تذکر را به سنت استدراج، یعنی اعطای نعمات پیاپی تغییر می‌دهد[8]، تا شخص به واسطه امکاناتی که این نعمات جدید به او می‌دهد تدریجاً بیشتر و سریع‌تر و عمیق‌تر موجبات غفلت و هلاکت ابدی خود را فراهم آورد و بر غذاب اخروی و ابدی خود بیافزاید. (این سنت غالباً با سنت امهال (معنای مهلت دادن) همراه است.) (نظیر آنچه به ویژه بر منافقان و جریان نفاق و اهل تزویر رخ می‌دهد. البته برای برخی از کفران نعمت کننده و مستکبرین و معاندین نیز در شرایطی این سنت جاریست.)

 

حالت سوم:‌ نزول عذاب هلاک‌کننده ناگهانی پس از متنبه و متذکر نشدن از زوال نعمت و نزول عذاب‌های جزئی. در این حالت مستکبران و طغیان‌گران در برابر نعمات الهی به ویژه نعمت هدایت کفران نعمت کرده‌اند (کسانی که در برابر اولیای خدا می‌ایستند و در راستای نابودی دین خدا گام بر می‌دارند و آن‌ها را به تمسخر می‌گیرند و تحقیر می‌کنند!) با عذاب‌هلاک‌کننده ناگهانی[9] خداوند مواجه می‌شوند. (مانند ابرهه و فرعون[10])

 



[1] نهج البلاغه (سید رضی، نسخه صبحی صالح): فرازی از خطبه 178، ص 257

[2] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ قَضَی قَضَاءً حَتْماً لَا یُنْعِمُ عَلَی عَبْدِهِ بِنِعْمَهًٍْ فَیَسْلُبَهَا إِیَّاهُ قَبْلَ أَنْ یُحْدِثَ الْعَبْدُ مَا یَسْتَوْجِبُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ سَلْبَ تِلْکَ النِّعْمَهًِْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. ( تفسیر عیاشی: ج۱۳، ص۲۰۶)

پروردگار به قضای قطعی، چنین مقدّر فرموده که اگر به بنده‌ای نعمتی اعطا فرماید، قبل از آنکه بنده مرتکب گناهی گردد که مستوجب محرومیّت خود از آن نعمت شود، وی را از آن نعمت محروم نخواهد کرد. از همین روست که خداوند فرموده است: إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ. (رعد 11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند.

[3] ‌سوره شوری، آیات ۳۰ و ۳۱: مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ * وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ - و هر مصیبتى به شما برسد به سبب اعمال و عملکرد خود شماست و [خدا] از [چشاندن نتیجه] بسیارى [از گناهانتان] در مى‏‌گذرد و شما در زمین درمانده کننده [خدا] نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاورى نیست.

[4] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: بِاللَّهِ إِنَّهُ مَا عَاشَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضَارَهًٍْ مِنْ کَرَامَهًِْ نِعَمِ اللَّهِ فِی مَعَاشِ دُنْیَا وَ لَا دَائِمِ تَقْوَی فِی طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الشُّکْرِ لِنِعَمِهِ فَأَزَالَ ذَلِکَ عَنْهُمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَغْیِیرٍ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ تَحْوِیلٍ عَنْ طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الْحَادِثِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ قِلَّهًِْ مُحَافَظَهًٍْ وَ تَرْکِ مُرَاقَبَهًِْ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَهَاوُنٍ بِشُکْرِ نِعْمَهًِْ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ کَسَبَهًَْ الذُّنُوبِ إِذَا هُمْ حَذِرُوا زَوَالَ نِعَمِ اللَّهِ وَ حُلُولَ نَقِمَتِهِ وَ تَحْوِیلَ عَافِیَتِهِ أَیْقَنُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ فَأَقْلَعُوا وَ تَابُوا وَ فَزِعُوا إِلَی اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ إِقْرَارٍ مِنْهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ إِسَاءَتِهِمْ لَصَفَحَ لَهُمْ عَنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ إِذاً لَأَقَالَهُمْ کُلَّ عَثْرَهًٍْ وَ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرَامَهًِْ نِعْمَهًٍْ ثُمَّ أَعَادَ لَهُمْ مِنْ صَلَاحِ أَمْرِهِمْ وَ مِمَّا کَانَ أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِمْ کُلَّ مَا زَالَ عَنْهُمْ وَ أُفْسِدَ عَلَیْهِم. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۵۶)

و به خدا قسم! براستی که هیچ‌گاه مردمی در خرّمی نعمت‌های خدا در زندگی دنیا عمر خویش را به سر نبردند و نه در پرهیزگاری پیوسته‌ای که در انجام طاعت خدا و شکر نعمت‌های او باشد و خداوند آن نعمت را از ایشان گرفته باشد؛
 جز پس از اینکه خود را واژگونه کرده‌اند و از طاعت خداوند به دیگر سوی شدند و گناهانی پدید آوردند و دست از نگه‌داری خود برداشته و خدا را نادیده گرفته و شکر نعمت خداوند را زیر پا گذاردند؛ زیرا خدای عزّوجلّ در آیات محکم کتابش می­فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد
11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند. و هنگامى‌که خدا براى قومى [به‌خاطر اعمالشان] بدى [و عذاب] بخواهد، هیچ‌چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، [نجات‌دهنده و] سرپرستى نخواهند داشت.»
و اگر که نافرمان‌ها و گنه‌پیشه‌ها در صورتی که از زوال نعمت خداوند و فرود آمدن نقمت او و دگرگونی عافیتش برحذر می­شدند یقین می­کردند که این از طرف خداوند است؛ به‌واسطه‌ی آنچه با دست خود انجام داده‌اند، پس باز می­گشتند و به درگاه خدا از صدق دل و اعترافشان به گناهان و بدکرداری‌های خود، پناه می­بردند، هر آینه خداوند از همه گناهان آن‌ها درمی­گذشت و در این صورت از هر لغزشی که کرده‌اند صرف نظر می‌کرد و محقّقا کرامت نعمت خود را بدان‌ها باز پس می‌داد؛ سپس هرچه از بهبودی امور و نعمت آن‌ها تباه و نابود شده به آن‌ها باز می­گردانید.

[5] وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (سوره انعام - آیه42) و به یقین ما به سوى امت‌هایى که پیش از تو بودند [پیامبرانى] فرستادیم و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى [و بلاها] دچار ساختیم تا به تضرع و خاکسارى درآیند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مَا یَتَضَرَّعُونَ (سوره مؤمنون آیه 76) همانا ما آنان را به بلاها و آسیب‌ها [ی دنیایی‌] گرفتیم، ولی نه برای پروردگارشان فروتنی کردند و نه به پیشگاهش تضرع می‌کنند.

[6] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: بِاللَّهِ إِنَّهُ مَا عَاشَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضَارَهًٍْ مِنْ کَرَامَهًِْ نِعَمِ اللَّهِ فِی مَعَاشِ دُنْیَا وَ لَا دَائِمِ تَقْوَی فِی طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الشُّکْرِ لِنِعَمِهِ فَأَزَالَ ذَلِکَ عَنْهُمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَغْیِیرٍ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ تَحْوِیلٍ عَنْ طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الْحَادِثِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ قِلَّهًِْ مُحَافَظَهًٍْ وَ تَرْکِ مُرَاقَبَهًِْ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَهَاوُنٍ بِشُکْرِ نِعْمَهًِْ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ کَسَبَهًَْ الذُّنُوبِ إِذَا هُمْ حَذِرُوا زَوَالَ نِعَمِ اللَّهِ وَ حُلُولَ نَقِمَتِهِ وَ تَحْوِیلَ عَافِیَتِهِ أَیْقَنُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ فَأَقْلَعُوا وَ تَابُوا وَ فَزِعُوا إِلَی اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ إِقْرَارٍ مِنْهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ إِسَاءَتِهِمْ لَصَفَحَ لَهُمْ عَنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ إِذاً لَأَقَالَهُمْ کُلَّ عَثْرَهًٍْ وَ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرَامَهًِْ نِعْمَهًٍْ ثُمَّ أَعَادَ لَهُمْ مِنْ صَلَاحِ أَمْرِهِمْ وَ مِمَّا کَانَ أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِمْ کُلَّ مَا زَالَ عَنْهُمْ وَ أُفْسِدَ عَلَیْهِم. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۵۶)

و به خدا قسم! براستی که هیچ‌گاه مردمی در خرّمی نعمت‌های خدا در زندگی دنیا عمر خویش را به سر نبردند و نه در پرهیزگاری پیوسته‌ای که در انجام طاعت خدا و شکر نعمت‌های او باشد و خداوند آن نعمت را از ایشان گرفته باشد؛
 جز پس از اینکه خود را واژگونه کرده‌اند و از طاعت خداوند به دیگر سوی شدند و گناهانی پدید آوردند و دست از نگه‌داری خود برداشته و خدا را نادیده گرفته و شکر نعمت خداوند را زیر پا گذاردند؛ زیرا خدای عزّوجلّ در آیات محکم کتابش می­فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد
11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند. و هنگامى‌که خدا براى قومى [به‌خاطر اعمالشان] بدى [و عذاب] بخواهد، هیچ‌چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، [نجات‌دهنده و] سرپرستى نخواهند داشت.»
و اگر که نافرمان‌ها و گنه‌پیشه‌ها در صورتی که از زوال نعمت خداوند و فرود آمدن نقمت او و دگرگونی عافیتش برحذر می­شدند یقین می­کردند که این از طرف خداوند است؛ به‌واسطه‌ی آنچه با دست خود انجام داده‌اند، پس باز می­گشتند و به درگاه خدا از صدق دل و اعترافشان به گناهان و بدکرداری‌های خود، پناه می­بردند، هر آینه خداوند از همه گناهان آن‌ها درمی­گذشت و در این صورت از هر لغزشی که کرده‌اند صرف نظر می‌کرد و محقّقا کرامت نعمت خود را بدان‌ها باز پس می‌داد؛ سپس هرچه از بهبودی امور و نعمت آن‌ها تباه و نابود شده به آن‌ها باز می­گردانید.

 [7] وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ* وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (آیات 139 و 147 و 148 سوره صافات) و در حقیقت‏ یونس از زمره فرستادگان بود... * و او را به سوى یکصدهزار [نفر از ساکنان نینوا] یا بیشتر روانه کردیم * پس [آن‌ها هنگام مشاهده عذاب، توبه‌ و تضرع کردند و] ایمان آوردند و تا چندى برخوردارشان کردیم.

«فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (یونس 98) پس چرا هیچ شهری نبوده است که [اهلش] ایمان بیاورد تا ایمانشان به آنان سود دهد؟ مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و آنان را تا پایان عمرشان [از الطاف و نعمت های خود] برخوردار نمودیم.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ رِیَاحَ رَحْمَهًٍْ وَ رِیَاحَ عَذَابٍ فَإِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْعَذَابَ مِنَ الرِّیَاحِ رَحْمَهًًْ فَعَلَ قَالَ وَ لَنْ یَجْعَلَ الرَّحْمَهًَْ مِنَ الرِّیحِ عَذَاباً قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَرْحَمْ قَوْماً قَطُّ أَطَاعُوهُ وَ کَانَتْ طَاعَتُهُمْ إِیَّاهُ وَبَالًا عَلَیْهِمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَحَوُّلِهِمْ عَنْ طَاعَتِهِ قَالَ کَذَلِکَ فَعَلَ بِقَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) لَمَّا آمَنُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بَعْدَ مَا کَانَ قَدَّرَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ وَ قَضَاهُ ثُمَّ تَدَارَکَهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَجَعَلَ الْعَذَابَ الْمُقَدَّرَ عَلَیْهِمْ رَحْمَهًًْ فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ عَلَیْهِمْ وَ غَشِیَهُمْ وَ ذَلِکَ لَمَّا آمَنُوا بِهِ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیْهِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج ۸،ص ۹۲)

خداوند عزّوجلّ، بادهای رحمت و بادهای عذاب دارد و اگر بخواهد بادهای عذاب را تبدیل به رحمت کند چنین خواهد کرد. ولی هیچ‌گاه نسیم رحمت را تبدیل به عذاب نمی‌کند و این بدان‌خاطر است که خداوند، رحمت خود را از مردمانی که او را اطاعت می‌کنند، دریغ نمی‌کند؛ مگر اینکه آن‌ها از اطاعت او سرباز زنند.
و خداوند با قوم یونس (علیه السلام) چنین کرد و هنگامی‌که ایمان آوردند آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار داد. با اینکه عذاب آن‌ها حتمی شده بود، رحمت خود را شامل حال آنان نمود و عذابی که بر آن‌ها قطعی شده بود را به رحمت تبدیل فرمود و عذاب را از آنان برطرف کرد با اینکه بر ایشان نازل شده و دربرشان گرفته بود و این [رفع عذاب] زمانی اتّفاق افتاد که به خدا ایمان آورده و به درگاه او تضرع و زاری نمودند.

[8] سوره انعام، آیات ۴۲ تا ۴۴: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ.
و به یقین ما به سوى امت‌هایى که پیش از تو بودند [پیامبرانى] فرستادیم و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى [و بلاها] دچار ساختیم تا به تضرع و خاکسارى درآیند (۴۲) پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند

ولى [حقیقت این است که] دل‌هایشان سخت‏ شده و شیطان آنچه را انجام مى‏‌دادند برایشان زینت داده است (۴۳)     

پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهاى هر چیزى [از نعمت‌ها] را بر آنان گشودیم

تا هنگامى که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یک‌باره نومید شدند (۴۴)
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:

إِذَا رَأَیْتَ اللَّهَ یُعْطِی الْعَبْدَ مَا یُحِبُ وَ هُوَ مُقِیمٌ عَلَی مَعْصِیَتِهِ فَإِنَّمَا ذَلِکَ اسْتِدْرَاجٌ ثُمَّ تَلَا «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ.» (مجموعهًْ ورام: ج۲، ص۲۳۲)

هرگاه دیدی خداوند آنچه را بنده‌اش دوست دارد به او عطا می‌فرماید درحالی‌که آن بنده نافرمانی خدا را ادامه می‌دهد؛ پس قطعاً آن نشانه‌ی استدراج (به‌تدریج به‌سوی عذاب پیش‌بردن) است. سپس تلاوت فرمود: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ. پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهاى هر چیزى [از نعمت‌ها] را بر آنان گشودیم.

[9] سوره مؤمنون، آیات ۷۶ و ۷۷: وَ لَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ (76) حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (77)

و به راستى ایشان را به عذاب گرفتار کردیم و[لى] نسبت به پروردگارشان تواضع نکردند و به تضرع درنیامدند (۷۶) تا وقتى که درى از عذاب دردناک بر آنان گشودیم به ناگاه ایشان در آن [حال] نومید شدند (۷۷)

[10] سوره اعراف، آیات ۱۳۳ تا ۱۳۶: فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ * وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَائِیل * فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ * فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِین.
سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل کردیم) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه‏‌ها و خون را که نشانه‏‌هایی از هم جدا بودند بر آنها فرستادیم، (ولی باز بیدار نشدند) تکبر‌ ورزیدند و جمعیتی گنهکار بودند. (۱۳۳) هنگامی که بلا بر آنها مسلط می‏شد می‌گفتند: ای موسی از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده رفتار کند، اگر این بلا را از ما مرتفع سازی قطعا به تو ایمان می‌آوریم و بنی‌اسرائیل را با تو خواهیم فرستاد. (۱۳۴) اما هنگامی که بلا را پس از مدت معینی که به آن می‌رسیدند از آنها برمی‌داشتیم ‌پیمان خویش را می‌شکستند! (۱۳۵) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند. (۱۳۶)

رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل + راز منا اهل البیت شدن:


 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی[1]
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.

 

همان‌طور که در آیه فوق مشاهده می‌فرمایید، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.

از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا[2].
اگر خداوند را دوست دارید، پس حب دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب می‌دانند.

در حدیث دیگری هم از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله آمده است که:
من أحیا سنّتی فقد أحبّنی[3].
هر کس سنت مرا احیا کند، به راستی‌ که مرا دوست داشته است.

بر این اساس، هر کس که سنت رسول خدا را از طریق تبیعت از ایشان احیا کند، به تحقیق ایشان را دوست داشته است و با توجه به اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید:

ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ[4] (احزاب - 4)
خداوند براى هیچ‌کس دو دل در درونش نیافریده.

کسی که حقیقتاً رسول خدا صلوات الله علیه و‌ آله را دوست بدارد، تبعاً نمی‌تواند مخالف و دشمن آن را دوست بدارد، چرا که بر طبق آیه فوق خداوند در درون یک شخص دو قلب قرار نداده که با یکی شخصی و چیزی را دوست داشته باشد و با دیگری ضد آن را. بر طبق روایات انسان یا حقیقتاً محب خدا و اولیای خدا و آخرت است یا گرفتار حب نفس و محبت به دشمنان خدا و حب دنیاست.
به هر نسبت انسان گرایشش به آخرت و اولیای خدا و خدا بیشتر شود، به همان نسبت حب دنیا و حب نفس و علاقه‌اش به دشمنان اولیای خدا کمتر می‌شود[5].

بنابر آنچه بیان شد، اگر می‌خواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.

باید توجه داشت که نیت تبعیّت بسیار مهم است!

مثلاً رسول خدا صلوات الله علیه و آله امانت دار بودند.

شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانت‌داری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم می‌آید، برای همین امانت‌دار هستم و نیتش در امانت‌دار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
بنابر مفاد آیت الکرسی[6]، هر شخص برای اینکه عملش تقرّب‌آور شود و او را از ظلماتِ کفر و شرک و نفاق، به نور ایمان و توحید منتقل کند،‌ می‌بایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!
برای چه کسی!

در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی‌ هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.

مثلاً بگوید من دروغ نمی‌گویم چون از دروغ بدم می‌آید.

این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کرده‌اند من راست می‌گویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اِله[7] و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل در صورتی که جاهل قاصر نباشد[8]، با همان راستگویی‌اش از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر می‌کند و برایش ارزشی نخواهد داشت، چنانچه رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله در این باره می‌فرماید:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد[9].

به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر می‌کند.

وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آن‌ها خواستند.
این صفت، یعنی تبعیت محض از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ترجیه خواست ایشان بر خواست خود، شاخصه‌ای است که امام صادق علیه السلام نیز به طور ویژه بر آن تأکید داشته‌اند، زمانی که یکی از اصحاب از امام می‌پرسند که چرا شما این‌قدر از سلمان فارسی یاد می‌کنید، حضرت درپاسخ می‌فرمایند:
نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی. می‌دانی چرا زیاد نام سلمان را می‌بریم؟
عرض کردم‌: نه نمی دانم.
فرمود: به خاطر سه ویژگی.
نخست اینکه خواستة امیرالمؤمنین را بر خواستة خود مقدم می‌داشت[10].

قرآن کریم راز «مِنّا» شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان می‌دارد و از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید:

فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[11]
هرکس از من تبعیت کند، پس به راستی که او از من است.

و مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به کمیل بن زیاد می‌فرماید:
یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا[12].
ای کمیل، جز از ما فرمان‌نپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.

 

چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ زیرا این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!
چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه این‌دو ضمیمه تبعیت نشده است، شخص در یکی از پیچ‌های امتحان لغزیده!

ابلیس که معرفت توحیدی داشت  و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد!

همچنین بلعم باعورا که بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیای‌خدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!

همچنان است اوضاع برخی از محبان بی‌بصیرت و کم‌معرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره می‌فرمایند[13].

اما پس از بیان راز و شیوه «منا اهل البیت» شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل.

همان‌طور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت از ایشان، طبق آن عمل کنیم، می‌توانیم به مررور حب دنیا که رأس  و ریشه همه خطاها است[14] از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزه‌های مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی نیز‌ بوده است.)

حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوب‌تر باشد، به نیت تبعیت عمل‌کردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوب‌ترین سنت‌های رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است. چنانچه در حدیث است:
إِنَّ اللهَ یُحِبُّ إِفشاءَ السَّلام[15].
به راستی که خداوند آشکار سلام کردن را دوست دارد.

پیشقدم شدن در سلام، به حَسَب ظاهر سنت ساده‌ای است، اما انجام آن تحت هر شرایط،‌ ظرایفی‌دارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را می‌رساند.
اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام داده‌ایم.
ثانیاً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی از او عصبانی هستیم، سبقت در سلام داشته باشیم، این نیز یک رفتار کریمانه است که نیاز به سعه صدر، گذشت و مخالفت با نفس دارد.
ثالثاً در حدیثی بسیار تأمل برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه وآله است که: مؤمن در سلام سبقت می‌جوید و منافق منتظر می‌ماند تا به او سلام دهند[16]! بر این اساس، میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبه‌های نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه از نفاق در قلب حرکت می‌کنیم!

و در حدیثی بسیار تأمل‌برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه و آله می‌خوانیم:
إنَّ أولَى الناسِ بِاللّهِ و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ[17].
نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

که نشان می‌دهد چقدر سنت سبقت در سلام در نزد خدا و رسولش محبوب است و با انجام این سنتِ بسیار محبوب نزد ‌خدا و رسولش، بنابر آن مقدماتی‌ که تقدیم شد، انسان می‌تواند  به سوی خارج کردن حب دنیا از دلش گام بردارد.

فقط در خصوص پیشقدم شدن در سلام کردن به حدیث ذیل نیز باید توجه شود:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ[18].
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زن‌ها سلام می‌کرد و جوابش را می‌دادند،
و شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زن‌ها سلام می‌کرد، ولی دوست‌نداشت که به زن‌هاى جوان سلام کند و می‌فرمود: می‌ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى که می‌جویم [گناه] به من رسد.



[1] سوره آل عمران - آیه 31

[2]  غرر الحکم (آمدی): حکمت 3747

[3]  کنز العمال (متقی هندی): ج1، ص184 - فی ظلال التوحید (آیت الله جعفر سبحانی):‌ ج 1، ص 305

[4]  سوره احزاب آیه 4

[5]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إنَّ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ، و سَبیلانِ مُختَلِفانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنیا و تَوَلّاها أبغَضَ الآخِرَةَ و عاداها، و هُما بِمَنزِلَةِ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ؛ و ماشٍ بَینَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخِرِ، و هُما بَعدُ ضَرَّتانِ. (نهج البلاغه (سید رضی): حکمت 103) دنیا و آخرت، دو دشمنِ متفاوت‌اند و دو راه جدا هستند. آن که دنیا را دوست بدارد و به آن علاقه نشان دهد، آخرت را ناخوش خواهد داشت و با آن، دشمن خواهد بود. آن دو چون مشرق و مغرب‌اند و آن که بین آن دو گام مى‌زند ، به هر کدام نزدیک شود‌، از دیگرى دور مى‌گردد و آن دو، دو هَوو هستند.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:‌ لَنْ یَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِی قَلْبٍ وَاحِدٍ- ما جَعَلَ اَللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ یُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ یُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ. (امالی (شیخ مفید): ص 232) هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک دل نگنجد، زیرا که «خداوند براى یک مرد دو دل در درونش ننهاده است» تا با یکى گروهى را و با دیگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَنْ رَزَقَهُ اَللَّهُ حُبَّ اَلْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فَلاَ یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی اَلْجَنَّةِ فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عشرون [عِشْرِینَ] خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلدُّنْیَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلْآخِرَةِ أَمَّا اَلَّتِی فِی اَلدُّنْیَا فَالزُّهْدُ و... (الخصال (شیخ صدوق):‌ ج2، ص515) هر کس را که خداوند دوستى پیشوایان از خاندان مرا نصیبش فرمود، در حقیقت به خیر دنیا و آخرت رسیده است، پس هیچ کس تردیدى نداشته باشد که او در بهشت است زیرا در دوستى خاندان من بیست خصلت است ده از آنها در دنیا و ده از آنها در آخرت. اما خصلت‌هائى که در دنیا است: نخست زهد نسبت به دنیا.
همان‌طور که در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام بیان شده است. زهد صفتی است که ضد آن رغبت است (الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَةَ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج1، ص21) و انسان تا نسبت به چیزی محبت و علاقه‌نداشته باشد، نسبت به آن میل و رغبت پیدا نمی‌کند.
بر این اساس زمانی که رسول خدا صلوات الله علیه و آله، یکی از نشانه‌های واقعی حب اهل بیت علیهم السلام را زهد نسبت به دنیا بیان می‌دارند، یعنی اگر حب اهل بیت علیهم السلام به شکل حقیقی در قلبی جای گرفت، صاحب آن قلب نسبت به دنیا بی‌رغبت شده و حب دنیایش از بین می‌رود.

[6]  «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ.» (سوره بقره آیه 257)خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند و آن‌ها را از ظلمات به سوی نور خارج می‌کند، اما کسانی که کفر ورزیدند، سرپرستشان طاغوت است و آن‌ها را از نور به سوی ظلمات خارج می‌کند و آن‌ها اصحاب آتش عذابند که در آن

[7]‌ «أ َفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (سوره جاثیه آیه 23) آیا کسی را که هوای نفسش را اله و خدایش خویش گرفته بود ندیدی؟

[8] مطالب ذیل مستندات متعددی دارند که به جهت طولانی بودن به صورت مجزا در مقاله پیوست تقدیم خواهد شد!

با توجه به عبارت «جاهل قاصر» لازم است توضیحاتی درباره نتیجه اعمال نیکِ غیر مؤمنین ارائه شود.


غیر مؤمنان، یا مستکبر و عنود هستند، یعنی حق را در می‌یابند اما زیر بار آن نمی‌روند و نسبت به آن استکبار می‌ورزند و با مؤمنین و اولیای خدا نیز بر طبق همین استکبار دشمنی می‌کنند، بر طبق آیات و روایات این اشخاص اعمالشان حبط و نابود است و در آتش دوزخ نیز در عذاب و شدّت به سر خواهند برد.
چنین اشخاصی اگر در این دنیا کار نیکی هم انجام دهند،‌ بر طبق آیات و روایات در همین دنیا جزای آن کار نیک را از طریق سلامت و ثروت و مقام و راحتی و برآورده شدن برخی حاجات و... به طور کامل دریافت می‌کنند و در آخرت بهره‌ای جز عذاب نخواهند داشت و متناسب با بزرگترین گناهشان که همانا کفر به خدا و آیات و اولیای الهی و دشمنی با ایشان بوده است به سختی عذاب می‌شوند.

یا اینکه از حق آگاهند اما در عین حال که زیر بار آن نمی‌روند با مؤمنین و به ویژه اولیای خدا دشمنی نمی‌کنند؛ اولیای خدا را تکذیب نمی‌کنند و مؤمنین  و دین خدا را به سُخره نمی‌گیرند و ای بسا برای اولیای خدا و مؤمنین احترام هم قائلند!
اعمال نیک این افراد، نهایتاً منجر به تخفیفِ در عذابشان خواهد بود، چنانچه احادیث متعددی مؤید این معنا از حضرات معصومین علیهم السلام نقل شده است.

یا جاهل مقصّرند، یعنی یا نسبت به حق آگاهی ندارند، اما در این عدم آگاهیشان، خودشان مقصرند و با کوتاهی و بدون عذر، مانع رسیدن حق به خودشان شده‌اند. چنین افرادی نیز گمراهانی هستند که اعمالشان منجر به سعادت اخروی نخواهد شد و طبق آیات قرآن کریم جایگاهشان در دوزخ خواهد بود و اگر اعمال نیکی داشته باشند و با اولیای خدا و مؤمنین هم دشمنی نکرده باشند و دین خدا و مؤمنین را هم تحقیر نکرده باشند باز بر طبق بسیاری از احادیث، آن اعمال نیکشان موجب تخفیف در عذابشان می‌شود.

و یا جاهل قاصرند، این دسته به حق دست پیدا نکرده‌اند و این امکان را که حق را نیز دریابند نداشته‌اند،‌ به هر میزان هم که حق را یافته‌اند سعی کرده‌اند تا به آن عمل کنند، اعمال نیک و به ویژه صفات پسندیده چنین کسانی غالباً مقدمات هدایت ایشان را فراهم می‌کند و خداوند به ازای اعمال نیکشان توفیق یافتن حق و هدایت شدن را به ایشان عنایت می‌فرماید. چنانچه احادیث متعددی نیز مؤید همین معنا وجود دارد.
در غیر این صورت اگر در این دنیا به حق و هدایت نائل نشوند، در برزخ این امکان برایشان فراهم می‌شود تا پس از ارائه کردن حق به ایشان، اگر امتحان متناسب با آن را نیز با موفقیت سپری کردند از اعمال نیکشان در آخرت بهره ببرند.
در غیر این صورت نیز طبق آیات و روایات امرشان واگذار به خداست و خداوند در روز قیامت یا آن‌ها را در جایی ما بین بهشت و دوزخ جای می‌دهد، و یا با تخفیف در عذاب گرفتار عذابشان می‌کند در این خصوص نیز آیات و روایات متعدد وارد شده است.

[9] لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج‏1، ص 71)

[10]  مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ... (امالی (شیخ طوسی): ص288)

[11]  سوره ابراهیم آیه 36

[12]  مستدرک الوسائل (میرزای نوری): ج15، ص166

[13]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن کینه توز! (حکمت 117 نهج‌البلاغه (سید رضی))

[14]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص315)

[15]  تحف‌العقول (ابن شعبه حراّنی): ص۳۰۰

[16]  الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال (متقی هندی): حکمت 778)

[17]  بحار الانوار (علامه مجلسی): ج76، ص 12

[18]  الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص648

رابطه سبقت در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل + راز منا اهل البیت شدن!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی (آل عمران - 31)
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.

همان‌طور که در آیه فوق مشاهده می‌فرمایید، طبق آیات خداوند، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.
از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:

إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا (غرر الحکم: حکمت 3747)
یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب می‌دانند.

اگر آیه و روایت فوق را کنار هم بگذاریم به چه نتیجه‌ای خواهیم رسید؟
بله
با توجه به اینکه طرف نخست مشترک است (إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه - اگر دوستدار خدا هستید) پس باید طرف دوم آیه و حدیث با هم مرتبط باشند.
ارتباطشان چه خواهد بود؟
بله

یعنی اگر می‌خواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.
توجه داشته باشید که نیت تبیعت بسیار مهم است!
چرا؟
مثلا رسول خدا امانت دار بودند.
شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانت‌داری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم می‌آید، برای همین امانت‌دار هستم و نیتش در امانت‌دار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
طبق آیت الکرسی (1)، هر شخص برای اینکه عملش تقرب آور شود و او را از ظلمات کفر و شرک و نفاق به نور ایمان و توحید منتقل کند،‌می‌بایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!

برای چه کسی!
در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی‌ هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.
مثلاً بگوید من دروغ نمی‌گویم چون از دروغ بدم می‌آید.
این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کرده‌اند من راست می‌گویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اله (2) و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل با همان راستگویی از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر می‌کند!

به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر می‌کند.
وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آن‌ها خواستند. (3)
قرآن راز منا شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان می‌دارد و از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید:
  فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (ابراهیم - 36)
هرکس از من تبعیت کند از من است.

چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ چرا که این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه این‌دو ضمیمه تبعیت شخصی نشده است، در یکی از پیچ‌های امتحان آن شخص لغزیده!
ابلیس که معرفت توحیدی داشت  و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد.
همچنین بلعم باعورا که اسم بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیای‌خدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!
همچنان است اوضاع برخی از محبان بی‌بصیرت و کم‌معرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره می‌فرمایند. (4)

اما پس از بیان راز و شیوه منا اهل البیت شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل

همان‌طور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت طبق آن عمل کنیم می‌توانیم به مررور حب دنیا که رأس  و ریشه همه خطاها است (5) از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزه‌های مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی‌ بوده است.)
حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوب‌تر باشد، به نیت تبعیت عمل‌کردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوب‌ترین سنت‌های رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است.
به حَسَب ظاهر سنت ساده‌ای است اما انجام آن تحت هر شرایط،‌ ظرایفی‌دارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را می‌رساند.


اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام داده‌ایم.
دوماً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی با او قهر کرده‌ایم سبقت در سلام پیدا می کنیم، این نیز یک رفتار بسیار پسندیده از سنت اسلام است.

سوماً در حدیث است که مؤمن در سلام سبقت می‌جوید و منافق منتظر می ماند تا به او سلام دهند (6)! یعنی میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبه‌های نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه در قلب حرکت می‌کنیم!

و در حدیث بسیار تأمل‌برانگیز و جالبی‌ از رسول خدا صلوات الله علیه و آله می‌خوانیم:

إنَّ أولَى الناسِ بِاللّهِ و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ. (بحار الانوار: ج76، ص 12)
نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

که نشان می‌دهد چقدر سنت سبقت در سلام در نزد خدا و رسولش محبوب است و با انجام این سنت که بسیار در نزد خدا و رسول خدا محبوب است، بنابر آن مقدماتی‌ که تقدیم شد، انسان می‌تواند  به سوی خارج کردن حب دنیا از دلش گام بردارد.


فقط در خصوص سلام کردن به حدیث ذیل توجه فرمایید:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ»؛
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زن‌ها سلام می‌کرد و جوابش را می‌دادند،
و شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زن‌ها سلام می‌کرد و خوش نداشت که به زن‌هاى جوان سلام کند و می‌فرمود: می‌ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى که می‌جویم [گناه] به من رسد.
الکافی: ج2، ص648

چند آیه و حدیث مرتبط دیگر:


مولی امیرالمؤمنین علی‌ علیه السلام:

یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا.
ای کمیل، جز از ما فرمان‌نپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.
مستدرک الوسائل: ج15، ص166

رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.

هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.

الکافی، ج‏1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‏

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)

هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)


(1) اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷ - بقره﴾
(2) أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (23 - جاثیه)
(3)
(4) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن کینه توز! (حکمت 117 نهج‌البلاغه)
(5) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی: ج2، ص315)
(6) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال: حکمت 778)

قرآن و غدیر و ابلیس

بمسه تعالی
قرآن و غدیر

در خطبه شریف غدیر، آیات متعددی وجود دارد که مرتبط با ولایت، وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رسول خدا صلوات الله علیه و آله است. این آیات را رسول الله صراحتاً در هنگام ایراد خطبه بیان فرموده‌اند. اما آیات مرتبط با خطبه غدیر منحصر به این آیات که در خود خطبه بیان شده است نمی‌شود.‌
بنا بر روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام، حدود 50 آیه در قرآن کریم وجود دارد که مربوط به واقعه غدیر می‌شود!
در این مختصر به یکی از آیات مرتبط با خطبه غدیر اشاره می‌شود که کمتر به آن پرداخته شدهو به نقش ابلیس ملعون در واقعه غدیر اشاره دارد.
ابتدا آیه 20 سوره سبأ:
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ *
[آرى]! به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان.»

در روایات متعدد از حضرات معصومین در منابع معتبر آمده است که این آیه درباره عکس العمل اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و آله در قبال اعلام ولایت و وصایت امیرالمؤمنین از سوی پیامبر صلوات الله علیه و آله در روز غدیر است.
چنانچه پس از آنکه رسول الله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولی * هر کس من مولای او هستم، پس این علی مولای اوست.» ابلیس به عزت و جلال خداوند قسم خورد که همه مسلمین را در خصوص ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام گمراه گرداند. «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ * به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند.»
اما خداوند بندگان خاص خود را استثنا کرد و فرمود که ابلیس در تلاش برای اغوا، راه تسلطی بر این بندگان خاص خداوند ندارد، بنابر سخن حضرات معصومین علیهم السلام، این بندگان خاص، شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام هستند!
به همین دلیل هم پس از این قسم ابلیس مبنی بر گمراه ساختن همه مسلمین، این آیه نازل گشت:
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (سوره بنی اسرائیل
آیه 65) همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلط نیست.»
امام صادق علیه السلام پس از نقل این مطالب می‌فرمایند:
پس از نزول این آیه در نفی توان ابلیس برای اغوای همه مسلمین، ابلیس فریادی کشید و عفریت‌هایش به سوی او باز گشتند و گفتند: «ای سرور ما این فریاد دیگر برای چیست»؟ آن ملعون گفت: «به خدا از دست اصحاب علی است،
پروردگارا به عزّت و جلالت قسم گناهان را برایشان زینت می‌بخشم تا آنان را [بر اثر اُنس و علاقه و عادت به گناه و کوچک‌شمردن گناهانشان] دشمن تو سازم.
حضرت در ادامه می‌فرماید:
قسم به خدایی که پیغمبر را به راستی مبعوث کرده است! همانا شیاطین در اطراف قلب مؤمن بیش از زنبورند بر سر گوشت[1].

همچنین در روایت دیگری نقل شده است که:
ابلیس در صورت پیرمردی خوش‌ظاهر نزد رسول خدا آمد و گفت:
«ای محمّد! چقدر اندک هستند کسانی که با تو بر سر آنچه درباره‌ پسر عمویت علی (می‌گویی، پیمان بستند»
که خداوند [این آیه را] نازل کرد: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ المُؤْمِنِینَ. به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکی از مؤمنین[2].

و در روایت دیگری از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است:
وقتی خداوند در آیه: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن! (مائده/۶۷).
در غدیرخم به پیامبر خود امر فرمود که علی را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید،
آن حضرت فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست».
پس ابلیس­ها نزد ابلیس بزرگ آمده و خاک بر سر کردند، و ابلیس به ایشان گفت: «چرا چنین می‌کنید»؟
گفتند: «این مرد امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن نیست.»
پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست!
زیرا کسانی که پیرامون او هستند، چند قول به من داده­‌اند و آن­ها خلاف وعده­‌های خود عمل نمی­‌کنند.
پس خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت» را بر رسول خود نازل کرد[3]
.

با در نظر گرفتن این آیه و روایات تفسیری ذیل آن بیش از پیش صحت این حدیث شریف که تاریخ هم صحت آن را گواهی می‌دهد مشخص می‌شود که امام صادق علیه السلام فرمودند:
پس از رسول خدا صلوات الله علیه و آله همه مردم جز سه نفر مرتد شدند، مقداد، ابوذر و سلمان؛ پس از آن مردم آرام آرام به این اصحاب حق ملحق شدند و حق را بازشناختند[4].

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أمیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهما السلام



[1] الصّادق عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَال سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ یَذْکُرُ فِی حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَّهُ لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ فَقَالَ وَیْلَکُمْ یَوْمُکُمْ کَیَوْمِ عِیسَی (وَ اللَّهِ لَأُضِلَّنَّ فِیهِ الْخَلْقَ قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الْأُخْرَی فَقَالَ وَیْحَکُمْ حَکَی اللَّهُ وَ اللَّهِ کَلَامِی قُرْآناً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَأُلْحِقَنَّ الْفَرِیقَ بِالْجَمِیعِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ) بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ صَرَخَ  إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الثَّالِثَهًُْ قَالَ وَ اللَّهِ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ (وَ لَکِنَّ بِعِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ یَا رَبِّ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمُ الْمَعَاصِیَ حَتَّی أُبَغِّضَهُمْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (وَ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً (لَلْعَفَارِیتُ وَ الْأَبَالِسَهًُْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَی اللَّحْمِ وَ الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْفَأْسِ فَیُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ عَلَی دِینِهِ. (تفسیر (عیاشی): ج 2،  ص 301 - البرهان فی تفسیر القرآن (علامه بحرانی): ج 3 ، ص 548 - تفسیر نور الثقلین: ج 3 ، ص 185 - تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج 7 ، ص 446 - بحار الأنوار: ج 37 ، ص 164)

[2] رَوَی أَبُو سَعِیدٍ السَّمَّانُ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ إِبْلِیسَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ فِی صُورَهًِْ شَیْخٍ حَسَنِ السَّمْتِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا أَقَلَّ مَنْ یُبَایِعُکَ عَلَی مَا تَقُولُ فِی ابْنِ عَمِّکَ عَلِیٍّ (فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (اقبال الاعمال (سید بن طاووس):‌ ص458 - بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۳۷، ص۱۳۵ عوالم العلوم (علامه بحرانی):‌ ج2، ص303)

[3] لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (أَنْ یَنْصِبَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ) لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍّ (بِغَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَهًُْ إِلَی إِبْلِیسَ الْأَکْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَی رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَکُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیَوْمَ عُقْدَهًًْ لَا یَحُلُّهَا شَیْءٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ کَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَهًًْ لَنْ یُخْلِفُونِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ الْآیَهًَْ. (تفسیر قمی: ‌ج2، ص 201 - تفسیر صافی: ج4، ص 218 - تفسیر کنز الدقائق: ج10، ص 498 تفسیر نور الثقلین: ج1، ص658 تفسیر البرهان:‌ ج4، ص519 بحار الانوار:‌ ج60، ص 185)

[4] اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ. ((اختصاص (شیخ مفید):‌ ج1، ص6) بحارالانوار (علامه مجلسی):‌ ج34، ص274)

منکران وجود عرفان در تشیع در خصوص این حدیث صحیح السند نظر دهند! (به ویژه امثال مهدی نصیری)

حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

علی بن إبراهیم، عن أبیه، وعدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، ومحمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، جمیعا، عن ابن محبوب، عن محمد بن النعمان الأحول، عن سلام بن المستنیر قال:
کنت عند أبی جعفر (علیه السلام) فدخل علیه حمران بن أعین و سأله عن أشیاء فلما هم حمران بالقیام قال لأبی جعفر (علیه السلام): أخبرک - أطال الله بقاءک لنا و أمتعنا بک - أنا نأتیک فما نخرج من عندک حتى ترق قلوبنا و تسلوا أنفسنا عن الدنیا و یهون علینا ما فی أیدی الناس من هذه الأموال، ثم نخرج من عندک فإذا صرنا مع الناس و التجار أحببنا الدنیا؟
قال: فقال أبو جعفر (علیه السلام): إنما هی القلوب مرة تصعب و مرة تسهل.
ثم قال أبو جعفر (علیه السلام): أما إن أصحاب محمد (صلى الله علیه وآله) قالوا: یا رسول الله نخاف علینا النفاق قال: فقال: و لم تخافون ذلک؟ قالوا: إذا کنا عندک فذکرتنا و رغبتنا وجلنا و نسینا الدنیا و زهدنا حتى کأنا نعاین الآخرة و الجنة و النار و نحن عندک فإذا خرجنا من عندک و دخلنا هذه البیوت و شممنا الأولاد و رأینا العیال و الاهل یکاد أن نحول عن الحال التی کنا علیها عندک وحتى کأنا لم نکن على شئ؟
أفتخاف علینا أن یکون ذلک نفاقا؟ فقال لهم رسول الله (صلى الله علیه وآله): کلا إن هذه خطوات الشیطان فیرغبکم فی الدنیا و الله لو تدومون على الحالة التی وصفتم أنفسکم بها لصافحتکم الملائکة و مشیتم على الماء.

سلام ابن مستنیر می‌گوید محضر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ بودم که حمران ابن اعین وارد شد و چند سؤال از آن بزرگوار کرد.
در هنگام خداحافظی گفت ای پسر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خدا شما را طول عمر عنایت کند و ما را بیش از این بهره‌مند گرداند. خواستم وضع خود را برایتان شرح دهم.
وقتی ما خدمت شما شرفیاب می‌شویم. هنوز خارج نشده‌ایم قلبمان صفائی پیدا می‌کند و مادیات و دنیا را فراموش می‌کنیم.
اما همین‌که وارد اجتماع و تجارت و کسب می‌شویم باز به دنیا علاقه پیدا می‌کنیم.

امام ـ علیه السلام ـ فرمود:

قلب چنین است گاهی سخت و زمانی نرم می‌شود
سپس فرمود:
اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به آن حضرت عرض می‌کردند:
ما می‌ترسیم منافق باشیم.
پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌پرسیدند به واسطه چه چیز؟
می‌گفتند: وقتی خدمت شما هستیم ما را بیدار نموده به آخرت متمایل می‌فرمائید ترس به ما روی می‌آورد دنیا را فراموش کرده بی‌میل به آن می‌شویم. به طوری که گویا با چشم آخرت و بهشت و جهنم را مشاهده می‌کنیم.
این حال تا موقعی است که در خدمت شما هستیم. همین‌که خارج شدیم به منزل که می‌رویم بوی فرزندان به شامه ما می‌رسد خانواده و زندگی خود را که می‌بینیم حالت معنوی که از محضر شما کسب کرده بودیم از دست می‌دهیم؛
آیا با این خصوصیات ما گرفتار نفاق نمی‌شویم.

رسول الله فرمود:
هرگز، این پیشامد‌ها و تغییرات از وسوسه‌های شیطانی است که شما را به دنیا متمایل می‌کند.
به خدا سوگند اگر بر همان حال اولی که ذکر کردید #مداومت داشته باشید
ملائکه با شما مصافحه می‌کنند
و بر روی آب راه خواهید رفت!

الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج2، ص 243 و 242


امثال مهدی نصیری که امثال همین سخن را از عرفای حقه تکفیر می‌کنند در مواجهه با این حدیث شریف صحیح السند چه خواهند کرد؟

بررسی سلسله روات این حدیث متصل:

1) عدة من اصحابنا: منظور از «عدة من اصحابنا» در آغاز اسناد برخی از روایات کتاب کافی، تعدادی از مشایخ کلینی‌اند که وی به جهت اختصار، به نام آنها تصریح نکرده؛ زیرا آنان را افرادی شناخته شده و موثق تشکیل می‌دهند که در کتب رجالی شرح حال آنان آمده و از آنجا که در هر یک از عده‌های معلوم حداقل دو نفر راوی موثق وجود دارد، چنین تعابیری خللی به اسناد این روایات وارد نمی‌سازد.

2) سَهْل بْن زیاد آدمی رازی: توثیق شده توسط بزرگانی چون: شیخ طوسی، وحید بهبهانی، محدث نوری و بحر العلوم.
علامه مجلسی وی را از مشایخ اجازه (کسانی که در حدیث به دلیل کثرت محفوظات روایی و دقت در ضبط و نقل حدیث، مرجعیت دارند) می‌داند.

3) ابو جعفر محمد بن یحیی العطار قمی: از بزرگان قم در زمان خویش و استاد شیخ کلینی است. تعداد زیادی روایت از او در کتاب کافی نقل شده است. او معاصر سعد بن عبدالله اشعری و محمد بن حسن صفار بوده است. او صاحب تألیفات متعدّد، مورد اعتماد اهل علم و حدیث، موثق و «عین» است.
نجاشی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، میرزا حسین نوری، میرداماد و بسیاری دیگر از علمای بزرگ شیعه او را ستوده و توثیق کرده‌اند.

4) احمد بن محمد برقی: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بَرْقی مشهور به برقی (حدود ۲۰۰ - ۲۷۴ یا ۲۸۰) محدث، مورخ و عالم رجالی شیعه در قرن سوم قمری. وی از اصحاب امام جواد(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) و صاحب کتاب المحاسن و رجال است.
بیشتر رجالیان شیعه نظیر نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی، او را توثیق کرده‌‌اند.

5) حسن‌ بن محبوب: (۱۲۹ یا ۱۴۹ق-۲۲۴ق)، از اصحاب امام کاظم(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام) و امام جواد(علیه السلام). وی یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث و از اصحاب اجماع است، که رجالیان و محدّثان بر وثاقتش اتفاق‌نظر دارند.
نام وی در اسناد روایات بسیاری از کتب اربعه شیعه دیده می‌شود. او از بیشتر اصحاب اجماع روایت کرده است و بسیاری همچون احمد بن محمد برقی، عبدالعظیم حسنی و سهل بن زیاد آدمی از وی روایت کرده‌اند. موضوعات روایات او بیشتر فقهی است.

5) محمّد بن علی بن نعمان: (درگذشت ۱۶۰یا پس ۱۸۰ق) ملقب به مؤمن الطاق، از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و متکلمان شیعه در قرن دوم قمری. وی در کلام و فقه تبحر داشت و با مخالفان شیعه مانند ابوحنیفه مناظره می‌کرد. علمای شیعه به ویژه علمای رجال، وی را مدح و توثیق کرده‌اند.
وی روایاتی را بی‌واسطه از امام صادق(علیه السلام) و با واسطه از امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است.

6) سلام بن مستنیر: شیخ مفید او را جزو اصحاب خاص امام باقر علیه السلام بر می‌شمرد!

بدون ولایت امیرالمؤمنین همه اعمال حبط و نابود است (حتی طبق منابع خود اهل سنت!)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الحریم

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ [مائده - 5]

و هر کس به ایمان  کافر شود عمل او تباه شده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.


کفر به ایمان عبارت نسبتاً عجیبی‌ است، در قرآن کریم،
کفر به طاغوت (آیه 256 سوره بقره)،
کفر به آیات خداوند (آیه 14 سوره نساء)
کفر به خدا، ملائکه، انبیا، کتب آسمانی و آخرت (آیه 136، سوره نساء)
کفر به قرآن (آیات 99 و 121 سوره بقره)
و کفر به معجزه خداوند (آیه 115 سوره مائده) آمده است.

اما تعبیر کفر به ایمان، تعبیر نسبتاً‌ عجیبی‌ است.
اگر به روایات معصومین علیهم السلام که یگانه تبیین‌گران حقیقی قرآن به گواه خود قرآن (آیات 44 و 64 سوره نحل) هستند رجوع کنیم در می‌یابیم که مقصود از ایمان در این آیه شریفه پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.به عنوان نمونه در کتاب شریف بصائر الدرجات ابی حمزه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که:

عَنْ أَبِی‌حَمْزَهًَْ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَر (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:
وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ قَالَ تَفْسِیرُهَا فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِوَلَایَهًِْ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ عَلِیٌّ (علیه السلام) هُوَ الْإِیمَان.

از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی آیه: [وَ مَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ * هر کس به ایمان کفر بورزد، پس تمام اعمالش نابود می‌شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود] پرسیدم.
ایشان فرمود: «تفسیر آن در بطن قرآن این است که:
و هرکه به ولایت علی (علیه السلام)
کفر ورزد،[پس اعمالش حبط و نابود است] و علی (علیه السلام) همان ایمان است».

 بصائرالدرجات: ص ۷۷ - نور الثقلین: ج1، ص 595 - تفسیر کنز الدقائق: ج4، ص 45 - تفسیر البرهان: ج2، ص 253 - بحار النوار:‌ ج35، ص 369


علامه طباطبایی پس از نقل این حدیث در تفسیر المیزان چنین بیان می‌دارد:
این معنا همانطور که خود امام (علیه السلام) فرمود بطن قرآن است که در مقابل ظهر آن یا ظاهر آن است، ممکن هم هست که بگوئیم این گفتار امام (علیه السلام) از باب جری است، یعنی تطبیق یک عنوان کلی بر مهم‌ترین مصداق آن،
 البته این را هم بگوئیم که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) در آن روزی که- روز جنگ خندق- علی (علیه السلام) را به جنگ با عمرو بن عبد ود روانه می‌کرد آن جناب را ایمان خواند، چون در آن روز فرمود:
«برز الایمان کله الی الکفر کله * همه ایمان رفت به جنگ با همه کفر» «1»، و در این معنا [یعنی خطاب کردن امیرالمؤمنین به ایمان] روایات دیگری نیز هست.

 (1) بصائر الدرجات: ص 77 - بحارالانوار:  ج 20، ص 215
 تفسیر المیزان: ج5، ص352


بر این اساس با توجه به اینکه بنابر فرمایشات رسول خدا صلوات الله علیه و آله یکی از نام‌های امیرالمؤمنین ایمان است، چنانچه در منابع اهل سنت نیز به آن تصریح شده، به عنوان نمونه کمال الدین دمیری‌ در اثر معروف خود حیاة الحیوان الکبرى نیز به این حدیث نبوی‌ در جنگ خندق اشاره کرده و آن را نقل کرده (در جلد 1، ص 387) حتی با استناد به خود منابع اهل سنت و این آیه از قرآن کریم نیز، بدون ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام، تمام اعمال نیک انسان حبط و نابود می‌گردد!


به چند روایت بسیار ارزشمند دیگر در تفسیر این آیه شریفه توجه فرمایید:


رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:


عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ (علیه السلام) قَال خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ذَاتَ یَوْمٍ وَ هُوَ رَاکِبٌ وَ خَرَجَ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ هُوَ یَمْشِی فَقَالَ لَهُ یَا أَبَاالْحَسَن (علیه السلام) ... وَ مَنْ لَمْ یَلْقَهُ بِوَلاَیَتِکَ لَمْ یَلْقَهُ بِشَیْءٍ وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیَّ - « یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ » یَعْنِی فِی وَلاَیَتِکَ یَا عَلِیُّ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ » وَ لَوْ لَمْ أُبَلِّغْ مَا أُمِرْتُ بِهِ مِنْ وَلاَیَتِکَ لَحَبِطَ عَمَلِی وَ مَنْ لَقِیَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیْرِ وَلاَیَتِکَ « فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ » وَعْدٌ یُنْجَزُ لِی وَ مَا أَقُولُ إِلاَّ قَوْلَ رَبِّی تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ إِنَّ اَلَّذِی أَقُولُ لَمِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِیکَ .

از امام باقر (علیه السلام) روایت است: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سواره بیرون شد و علی (علیه السلام) همراهش پیاده می‌رفت.
فرمود: «ای اباالحسن...
هر که بدون ولایت تو خدا را دیدار کند بی‌چیز است و این حقیقتی است که خداى عز و جل به من نازل کرده «یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (مائده-67) ای پیغمبر، آنچه را پروردگارت به تو نازل کرده ابلاغ کن!» مقصود از آن پیام، اعلام ولایت توست ای‌ علی!
«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ (مائده - 67) و اگر آن پیام را نرسانی رسالتت را ابلاغ نکرده‌ای!» یعنی اگر آن پیام را مبنی بر اعلام ولایت تو نرسانده بودم، عملم حبط‍‌ می‌شد
و هر که خدا را بى‌ولایت تو ملاقات کند عملش حبط‍‌ است
این وعده ایست که براى من قطعی است، و من چیزی نگویم جز آنکه پروردگارم گوید و آنچه گویم از طرف خداى عز و جل گویم که در باره تو نازل کرده است.

امالی (شیخ صدوق):‌ ج1، ص494 - تفسیر فرات کوفی:‌ ج1، ص180 - تأویل الآیات: ج1، ص222 - تفسیر البرهان: ج3، ص35  - بحارانوار:‌ ج38، ص105

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فِی خَبَرِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) عَمَّا زَعَمَ مِنَ التَّنَاقُضِ فِی الْقُرْآن‌حَیْثُ قَالَ أَجِدُ اللَّهَ یَقُولُ
فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ
وَ یَقُولُ
وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ
فَقَالَ علی (علیه السلام) وَ أَمَّا قَوْلُهُ: فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ قَوْلُهُ: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی
فَإِنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ لَا یُغْنِی إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ
وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْإِیمَانِ کَانَ حَقِیقاً بِالنَّجَاهًِْ مِمَّا هَلَکَ بِهِ الْغُوَاهًُْ
وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَنَجَتِ الْیَهُودُ مَعَ اعْتِرَافِهَا بِالتَّوْحِیدِ وَ إِقْرَارِهَا بِاللَّهِ وَ نَجَا سَائِرُ الْمُقِرِّینَ بِالْوَحْدَانِیَّهًِْ مِنْ إِبْلِیسَ فَمَنْ دُونَهُ فِی الْکُفْرِ ...
فَمَنْ لَمْ یَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ إِلَی سَبِیلِ النَّجَاهًِْ لَمْ یُغْنِ عَنْهُ إِیمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِهِ حَقَّ أَوْلِیَائِهِ وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ
وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا
وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْهِدَایَهًُْ فِی الْوَلَایَهًِْ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ.

امام علی (علیه السلام)-
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ زندیقی که گفت در قرآن تناقض وجود دارد،
فرمود: «امّا کلام حق تعالی: و هر کس چیزی از اعمال شایسته بجا آورد، درحالی‌که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد. (انبیاء/۹۴).
و هر کس که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند و به راه هدایت یابد، می‌آمرزمش. (طه/۸۲).
تمامی این‌ها بدون هدایت‌شدن، نیازی را برآورده نمیسازد
و این‌گونه نیست که هرکس نام ایمان بر خودداشته باشد، سزاوار آن است که از مهلکههای گمراهان نجات یابد.
اگر چنین بود، یهودیان با اعتراف خود به توحید و اقرار به‌وجود خداوند، نجات مییافتند
و دیگر کسانی‌که به یگانگی خداوند اقرار میکنند نیز، از ابلیس گرفته تا پیروان او در کفرورزی، همه نجات می‌یافتند...
پس هرکه از اهل ایمان سوی راه نجات، هدایت نیابد، ایمان او به خداوند تبارک‌وتعالی همراه با پایمال‌کردن حقّ اولیای خدا، هیچ بهرهای به او نمیرساند؛
فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ همچنین خداوند سبحان فرمود:
امّا بدان هنگام که عذاب ما را دیدند دیگر ایمانشان برایشان سودی نبخشید. (غافر/۸۵).
و از این دست آیه، در کتاب خداوند عزّوجلّ بسیار است و هدایت [در قرآن] همان ولایت است، چنانکه خداوند عزّوجلّ فرمود: وَمَن یَتَوَلَّ الله وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغَالِبُونَ».

احتجاج: ح1، ص240 - تفسیر کنز الدقائق: ج5، ص474 - تفسیر نور الثقلین:‌ج2، ص 226 - تفسیر البرهان:‌ ج5، ص821 - بحارالأنوار: ج۶۵، ص۲۶۴


ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- إِنَّ لِعَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) فِی کِتَابِ اللَّهِ أَسْمَاءَ لَایَعْرِفُهَا النَّاسُ قُلْنَا وَ مَا هِیَ قَالَ سَمَّاهُ الْإِیمَانَ فَقَالَ: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ.
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- جعفر بن احمد با سند خود از ابن‌عباس (رحمة الله علیه) روایت میکند که گفت:
«علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) در کتاب خدا اسم‌هایی دارد که مردم آن‌ها را نمی‌دانند».
گفتیم: «آن‌ها کدام است»؟
گفت: «خداوند او را ایمان نامید و فرمود: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ».
هر کس به ایمان (یعنی علی) کفر بورزد، اعمالش حبط و نابود است و در آخرت از زیانکاران.

شواهد التنزی:‌ ج1،  ص267 - تأویل الآیات: ج1، ص181 - تفسیر البرهان‌: ج2، ص546 - تفسیر کنز الدقائق:‌ج5، ص 98 - تفسیر فرات کوفی: ص۱۲۱ - بحارالأنوار: ج۳۵، ص۳۴۸



البته در قرآن کریم  آیات متعدد دیگری وجود دارد که بیان می‌دارد اگر انسان دست به کار خاصی بزند، اعمالش حبط و نابود می‌شود و با رجوع به روایات تفسیری ذیل آن مشخص می شود که آن اقدام که منجر به حبط و نابودی اعمال شده، عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین است به سه آیه اشاره می‌شود:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ ﴿سوره محمد - آیه ۳۲﴾
کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند و پس از آنکه راه هدایت بر آنان آشکار شد با پیامبر [خدا] در افتادند
هرگز به خدا گزندى نمى‌رسانند و به زودى [خدا] کرده‌هایشان را تباه خواهد کرد (۳۲)

حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
أَبُوالْوَرْدِ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی قَالَ فِی أَمْرِ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام).
مقصود از «وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدی - و با پیامبر درافتادند پس از آنکه راه هدایت برایشان آشکار و تبیین شد» منظور، موضوع ولایت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است.[که در غدیر خم به طور کامل تبیین گشت ولی باز عده‌ای زیربار آن نرفتند!]
کشف الغمهًْ: ج۱، ص۳۱۷ - کشف الیقین (علامه حلی): ص۳۷۳ - بحارالأنوار: ج۳۵، ص۳۹۷ -  الصراط المستقیم: ج۲، ص۷۵   -  نهج الحق: ص۱۹۷ - تفسیر البرهان: ج5، ص72


ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (سوره محمد - آیه 9)
این به خاطر آن است که از آنچه خداوند نازل کرده ناخشنود بودند؛ ازاین‌رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد.
ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ﴿سوره محمد - آیه 26﴾
چرا که آنان به کسانى که آنچه را خدا نازل کرده خوش نمى‏‌داشتند گفتند ما در کار [مخالفت] تا حدودى از شما اطاعت‏ خواهیم کرد و خدا از همداستانى آنان آگاه است (۲۶)
ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿سوره محمد - آیه 28)
زیرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروى کرده‏ اند و خرسندیش را خوش نداشتند پس اعمالشان را حبط و نابود گردانید (۲۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَن مُحَمَّدِ‌بْنِ‌الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ وَ قَوْلِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَخَذَ الْمِیثَاقَ لِأَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَالَ أَتَدْرُونَ مَنْ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله) أَعْلَمُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ یَعْنِی عَلِیّاً (علیه السلام) هُوَ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْأُولَی وَ أَمَّا الْمَرَّهًُْ الثَّانِیَهًُْ لَمَّا أَشْهَدَهُمْ یَوْمَ غَدِیرِ‌خُمٍّ وَ قَدْ کَانُوا یَقُولُونَ لَئِنْ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) لَا نُرْجِعُ هَذَا الْأَمْرَ فِی آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ لَا نُعْطِیهِمْ مِنَ الْخُمُسِ شَیْئاً فَاطَّلَعَ اللَّهُ نَبِیَّهُ عَلَی ذَلِکَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ وَ قَالَ أَیْضاً فِیهِمْ فَهَلْ عَسَیْتُم.

بحارالأنوار: ج۲۳، ص۳۸۶ -  تأویل الآیات الظاهرهًْ: ص۵۷۰ - الصراط المستقیم: ج۱، ص۲۹۰


ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللهُ یَعْنِی فِی أَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ یَعْنِی فِی الْخُمُسِ أَنْ لَا یَرُدُّوهُ فِی بَنِی‌هَاشِمٍ وَ اللهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُم.

بحارالأنوار: ج۳۰، ص۱۶۳ - تفسیر  القمی: ج۲، ص۳۰۸

الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرِ‌بْنِ‌یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ هَذِهِ الْآیَهًِْ قَالَ وَ کَرِهُوا عَلِیّاً (علیه السلام) وَ کَانَ عَلِیٌّ رِضَا اللَّهِ وَ رِضَا رَسُولِهِ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ وَ بِبَطْنِ نَخْلَهًَْ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَهًِْ نَزَلَتْ فِیهِ اثْنَتَانِ وَ عِشْرُونَ آیَهًًْ فِی الْحَجَّهًِْ الَّتِی صُدَّ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ بِالْجُحْفَهًِْ وَ بِخُم.

بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۵۹ - تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۶۹


روایات فوق که همگی در تفسیر آیات 9، 26 و 28 سوره محمد صلوات الله علیه و آله هستند، مؤید این حقیقت هستند که کسانی که از وجوب پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام که خدا تعیین کرده و توسط رسولش ابلاغ شده ناخشنود هستند و بر ضد آن حضرت در این راستا عمل کردند و موجبات خشم خداوند شدند اعمالش حبط و نابود است!


همچنین یکی دیگر از عواملی که بر طبق آیات متعدد قرآن کریم انجامش موجب حبط و نابودی‌ عمل انسان است، تکذیب  آیات خدا و کفر ورزیدن به آن است!
وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ... حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ (سوره اعراف - آیه 147)
أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ ... فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ (سوره کهف - آیه 105)
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ... أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ ﴿سوره آل عمران - آیات 21 و 22﴾

اما بزرگترین آیه خداوند چیست؟!
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
أَنَا اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ اَلْآیَةُ اَلْکُبْرَى.
من حجت عظمای خداوند و آیت کبرای او هستم.
امالی شیخ صدوق: ج1، ص38

بنابر این کسی که بزرگترین آیه خداوند (یعنی امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام) را تکذیب کند و به آن کفر ورزد نیز طبق آیات قرآن کریم اعمالش حبط و نابود است!
اما شاید این سؤال پیش آید که مگر مقام و منزلت رسول خدا صلوات الله علیه و آله بالاتر از امیرالمؤمنین نیست، پس چگونه است که حضرت خود را به عنوان آیت کبرای الهی معرفی می نمایند؟!
پاسخ در خود قرآن و در آیه مباهله است، در آیه مباهله به اقرار حتی خود اهل سنت، مقصود از انفسنا در آیه وجود مبارک امیرالمؤمنین است و حضرت امیر به منزله نفس پیامبر صلوات الله علیه و‌ آله هستند!
بر این اساس وقتی حضرت امیر می‌فرمایند من آیت کبرای الهی هستم، یعنی نفس پیامبر، حقیقت باطن پیامبر صلوات الله علیه و آله آیت کبرای الهی است!
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ﴾(سورهٔ آل‌عمران-آیهٔ ۶۱)پس هر که در این (باره) پس از دانشی که تو را (حاصل) آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما جانمان و جانتان(عزیز ترین کسان) را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

رسول خدا صلوات الله علیه و آله:
أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَ سائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّى‌.
من و على از یک درختیم و سایر مردم از درخت‌هاى مختلف و گوناگونِ دیگر می‌باشند.
مناقب: ج1، ص480 - اقبال الاعمال: ج1، ص506

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:
أنا و علی ابوا هذه الامة.
من و علی دو پدر این امت هستیم.
عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج‏2، ص: 86 - علل الشرائع: ج‏1، ص: 128


آیا اگر کسی خمس و زکات و حقوق مالی واجبش را ادا کرد، دیگر هر‌گونه دلش خواست می‌تواند در اموالش دخل و تصرف کند؟!

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

ما رأیت نعمة موفورة إلا وإلى جانبها حق مضیع.

وفور نعمت را در جایی ندیدم، مگر در کنار آن، حقی پایمال شده بود.

دراسات فی نهج البلاغه (محمد مهدی شمس الدین):‌ ص ۴۰


مقام معظّم رهبری آیت الله سید علی خامنه‌ای حفظه الله:

این‌که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرماید:
«ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع»؛
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشته‌ای به وجود آمده، بدانید در کنارش حقوق ضایع‌شده‌ی فراوانی وجود دارد؛
مظهر اصلی و مصداق عمده‌اش همین است که کارگزاران و مسؤولان حکومت، با استفاده از نفوذ و قدرت، راحت بتوانند از امکانات عمومی استفاده کنند؛
بانک‌ها راحت وام بدهند؛ مراکز گوناگون، امکان استفاده از زمین، آب، هوا، تجارت و وارد کردن و صادر کردن را در اختیار آنها بگذارند؛
ناگهان ببینید کسانی که دستشان از مال دنیا تا اندکی پیش خالی بود، ثروت‌های گزاف پیدا کرده‌اند؛ ظاهر کار هم قانونی است...

بیانات به مناسبت عید نیمه‌شعبان (۳۰ مهر ۸۱)

این که امیرالمومنین ـ طبق نقل ـ می‌فرماید:
«ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع»
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشته‌ای به وجود آمده, بدانید در کنارش حقوق ضایع شده فراوانی هم وجود دارد؛
معنایش این است که اگر اموال از راه حلال بدست آید و حقوق واجب و مستحب آن داده شود، اینقدر روی هم جمع نمی‌شود.
اگر ثروتمندی در کنارش فقراء در مانده را ببیند و به آنها بی‌توجه نماند طبعاً پول‌های راکد خود را صرف فقرا می‌کند و ثروت انباشته شده‌ای پیدا نمی‌شود.
#تولید ثروت فراوان از راه صحیح عیب نیست و ارزش است،
مشکل آنجا است که ثروت #انباشته شود و در کنار آن جمعیت زیادی محروم باشند و ثروتمندان بی‌توجه به محرومین به جمع ثروت ادامه دهند و آه و ناله این‌ها را نا دیده بگیرند.

نشریه پرسمان دانشجویی نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاه‌ها: کد ۱/۱۰۰۱۰۹۱۲۵


حضرت امام رضا علیه السلام:

لا یجتمع المال الا بخصال خمس: ببخل شدید، و امل طویل، و حرص غالب و قطیعه الرحم و ایثار الدنیا علی الاخرة.

مال جمع نمی شود مگر با پنج خصلت:
با بخل شدید
و آرزوی دراز
و حرصی که (بر نفس انسان) غالب شده
و رهاکردن رسیدگی به نزدیکان
و ترجیح دادن دنیا بر آخرت.

خصال صدوق؛ ج۱، ص ۲۳۸


مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء أقوات الفقراء فما جاع فقیر الاّ بما متع به غنی و الله تعالی جده سائلهم عن ذلک.

خداوند سبحان در دارایی­‌های توانگران روزی­‌های فقرا را واجب گردانید. پس فقیری گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگری به او نداده است و در روز رستاخیز خداوند متعال، آن اغنیا را به خاطر این کار مؤاخذه می­‌نماید.

نهج البلاغه: حکمت ۳۲


حضرت امام جعقر صادق علیه السلام:

إن الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا إلا بذنوب الأغنیاء.

به راستی که مردم فقیر و نیازمند و گرسنه و برهنه نمی‌شوند مگر به واسطه گناه اغنیا و ثروتمندان.

الوافی: ج۱۰، ص ۵۰


آیا اگر کسی خمس و زکات و حقوق مالی واجبش را ادا کرد، دیگر هر‌گونه دلش خواست می‌تواند در اموالش دخل و تصرف کند؟!
پاسخ:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

إن اللّٰه فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء فریضة لا یحمدون إلا بأدائها و هی الزکاة بها حقنوا دماءهم و بها سموا مسلمین
و لکن اللّٰه تعالى فرض فی أموال الأغنیاء حقوقا غیر الزکاة - فقال تعالى
فِی أَمْوٰالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ و الحق المعلوم غیر الزکاة و هو شیء یفرضه الرجل على نفسه فی ماله یجب علیه أن یفرضه على قدر طاقته و سعة ماله فیؤدی الذی فرض على نفسه إن شاء کل یوم و إن شاء کل جمعة و إن شاء فی کل شهر.

ابابصیر از یاران نزدیک امام صادق روایت می‌کند که: نزد امام جعفر صادق بودیم که برخی از ثروتمندان نیز همراه ما بودند.
آنان نام زکات را به میان آوردند،
امام صادق علیه السلام فرمود: پرداخت زکات چیزی نیست که به خاطر آن از صابحش تعریف و تمجید شود
بلکه زکات امری ظاهری است که به وسیله پرداخت آن... مسلمان نامیده می‌شود و اگر آن را بجا نیاورد نماز وی پذیرفته نخواهد شد.
در اموال شم ثروتمندان حقوقی #واجبی غیر از زکات وجود دارد!!
عرض کردم خداوند تو را خیر دهد چه حقوقی غیر از زکات در اموال وجود دارد که باید آن را به جای آوریم؟
فرمود: سبحان الله مگر نیشینده‌ای که خداوند عز و جل در قرآن می‌فرماید:
«و الذین فی اموالهم حق معلوم * للسائل و المحروم (معارج - ۲۴ و ۲۵) و کسانى که در اموالشان حقى معلوم است. براى سائل و محروم»
عرض کردم چه حقی بر گردن ما وجود دارد؟
فرمود همان چیزی است که شخص در مال خویش بر طبق وسعت روزی و توانش تعیین می‌کند که در پایان هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه آن را از مالش خارج می‌کند و به نیازمندان می‌دهد.

الکافی: ج۳، ص۴۹۹


خرّاصون چه کسانی هستند؟

خدای متعال می‌فرماید:

《قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
کشته باد مردم دروغ‌پرداز (ذاریات - ۱۰)》

 شخصی گفت:
ما می‌توانیم از معصوم هم انتقاد کنیم
و حال آن که این ادعا، #دروغ‌بستن_صریح_به_خدا و آیات قرآنش است، چرا که به عنوان نمونه در آیه ۶۵ سوره نساء خدا می‌فرماید:

«وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا.»
به پروردگارت قسم که #مؤمن_نخواهند_بود مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور قرار دهند، سپس از #هر_حکمى که کرده‏‌اى [حتی] در دل‌هایشان احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم باشند!

 اطاعت که هیچ، جای خود دارد، خداوند می‌فرماید هر حکمی که پیامبر می‌دهد اگر در قلب و نفستان هم از آن حکم راضی نباشید #مؤمن_نیستید!! چه برسد به داشتن حق انتقاد به حکم معصوم!

برای مشاهده نظر مراجع و علما در مورد ادعای امکان نقد معصوم! می‌توانید کلیک فرمایید.


آن شخص دوباره در سخن دیگری گفت:
پیامبر با کفار و مشرکین پیمان می‌بسته، آنها پیمان را می‌شکستند، بعد دوباره پیمان می‌بسته
و حال آنکه این به گواه تاریخ تهمتی آشکار و #دروغ‌بستنی_صریح_به_رسول_خداست!

آیا پیامبر (صلوات الله علیه و آله) با پیمان‌شکنان دوباره پیمان می‌بست؟!  پاسخ را با کلیک می‌توانید متوجه شوید.


آن شخص سه باره و در سخن دیگری گفت:
امام حسین علیه السلام به ما درس مذاکره داد و در شب عاشورا با عمر سعد مذاکره کرد.
و این سخن به تعبیر یکی از برجسته‌ترین اساتید  تاریخ اسلام (استاد محمدحسین رجبی دوانی) به گواه اسناد متقن تاریخی، یکی از بدترین تهمت‌ها و #دروغ‌هایی بود که می‌شد به #حضرت_سید_الشهدا علیه السلام نسبت داد!
ایشان در سخنان خود بیان می‌دارد که ادعای مذاکره امام حسین (علیه السلام) با «عمرسعد» بدترین و خطرناک‌ترین تحریف واقعه کربلاست!


همان شخص چهار باره و در سخنان دیگری، آن‌هم در زمانی که از مردم عده‌ای کشته شده بودند و اموال بسیاری غارت شده بود و عصبانیت مردم در اوج بود با قهقهه‌ای مثال‌زدنی و فراموش نشدنی ادعا کرد:
من هم مثل شما صبح شنبه فهمیدم

و حال آنکه جمال عرف معاون سیاسی وزیر کشور در گفت‌و‌گویی با وب‌سایت رویداد ۲۴ در این خصوص مطلب دیگری بیان کرد!
او در حاشیه این نشست در این باره گفت:
«زمان‌بندی طرح افزایش قیمت بنزین هم روز سه‌شنبه و هم روز چهارشنبه به رییس جمهور داده شده است.»

و ما نمی‌دانیم این شخص، چند دروغ بزرگ دیگر باید
به خدا
و رسول خدا
و ائمه اطهار علیهم السلام نسبت دهد
و چند دروغ بزرگ دیگر
به مردمش تحویل دهد
تا بتواند به عنوان #خرّاص نائل شود
که خدا درباره‌شان فرموده:

《قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
کشته باد مردم دروغ‌پرداز (ذاریات - ۱۰)》