او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

نقش و کارکرد سلبریتی‌ها در دستگاه ولایت طاغوت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

نقش و کارکرد سلبریتی‌ها در دستگاه ولایت طاغوت

دوست عزیزی پرسید:
"آیا اصلاً چیزی شبیه به این سلبریتی‌های امروزی، در زمان معصومین علیهم‌السلام هم داشتیم؟
اصلاً این مفهوم که یک سری آدم که به خاطر اغلب، خصوصیات دنیوی و ظاهریشون ممتاز و محبوب می‌شن چقدر جای بحث داره؟!
"
بعد این دوست عزیز ما اضافه کرد:
"من هیچ نظری در خصوص مصادیق ندارم الآن، ولی مشکل اصلی من با خود مفهوم سلبریتی و حب و علاقه به اینهاست که کار دست جامعه می‌ده؛
جامعه‌ای که پویا باشه و کار و فکر درست داشته باشه، جوونش و ذهنش اصلاً جذب این‌ها نمیشه؛
در طرف مقابل، جذبه‌ای که اساتید اخلاق و عرفان حقیقی دارن، دقیقا نقطه‌ی مقابل این مسئله‌ی سلبریتی‌هاست؛ دقیقا جای درست شکل‌گیری حب زیاد و متأسفانه دقیقاً جایی که در جامعه، کمبود داره.
"

در پاسخ به سؤال این دوست عزیز، درباره‌ی وجود چیزی مثل سلبریتی‌های امروزی در زمان ائمه علیهم‌السلام گفتم:
بله، به شدت هم وجود داشته، و اوج آن را شاید بتوان گفت در زمان محنت‌بار دوران امامت امام سجاد علیه‌السلام بوده است که یه کاروان از رقاصه‌ها و خواننده‌ها (با حضور بزرگشان، زنی به نام جمیله‌ی سلمیه) می‌خواست به حج بره که با چه استقبال شگفتی از مردم به اصطلاح مسلمان و بسیاری از اشراف و بزرگان شهر‌ها مواجه شد (به قول معروف خود را برای این کاروان مردم کشتند!) و حتی در نزدیکی مکه بزرگان و اشراف برای استقبال و بزرگداشت از شهر خارج شدند و در بازگشت به مدینه سه شبانه روز جشن و پایکوبی کردند[1]. (در شهر پیامبر و محبط وحی!)
یا وقتی یکی از این شاعران بسیار هرزه‌گو و پرده‌در و وقیح و عریان‌گو (به نام عمر بن ابی‌ربیعه) که از نظر هنری بسیار بسیار در اوج بود مُرد، در مدینه عزای عمومی شد! راوی نقل می‌کند که هر جا در مدینه می‌رفتم مردم گروه گروه برای او عزاداری می‌کردند و بر مرگش تأسف می‌خوردند، رسید به یک کنیزی که برای کاری می‌رفته و دید خیلی گریه و زاری شدیدی دارد؛ روای می‌پرسد این گریه و زاری برای چیست؟ در پاسخش گفت برای از دست دادن این مرد بزرگ و از دست دادنش؛ بعد یکی در پاسخش می‌گوید، غصه نخور، شاعر دیگری در مکه هست که این شعر را گفته
حارث بن خالد مخزومی که یک مدتی هم از طرف همین خلفای اموی، حاکم مکه می‌شود از آن شاعرهایی که او هم مثل عمر بن ابی‌ربیعه هرزه‌گو، پرده‌در و عریان‌سرا بوده و بنا کرد یکی از شعرهای آن شاعر مخزومی را خواندن؛ وقتی که این شعر را خواند، آن کنیز یک قدری گوش کرد بعد اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: الحمدلله الذی لم یُخلِ حرمه (خدا را شکر که حرم خودش را خالی نگذاشت)؛ بالاخره اگر یکی رفت، یکی به جایش آمد[2].
این‌ها نمونه‌های کوچکی بود از اوضاع به اصطلاح سلبریتی‌ها در دوران معصومان علیهم‌السلام که نشان می‌دهد هم وجود داشته‌اند مانند الآن و هم اقبال عمومی هم به خصوص در برحه‌هایی از زمان که انحطاط جامعه شدید‌تر بوده (نظیر عصر امام سجاد علیه‌السلام) بیشتر نمود داشته‌اند.

اما در خصوص این قسمت از صحبت‌های این دوست عزیز که گفت:
"من هیچ نظری در خصوص مصادیق ندارم الآن، ولی مشکل اصلی من با خود مفهوم سلبریتی و حب و علاقه به این‌هاست که کار دست جامعه می‌ده؛"
بحث اصلی که مرتبط با عنوان مطالب هست را تقدیمش کردم؛ گفتم:
اصلاً تمام فلسفه‌ی ساخت این‌ها، توسط دستگاه ابلیس همین است!
قرآن می‌فرماید: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ[3] - عاقبت از آن متقین هست»
و نیز می‌فرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ[4]
به راستی که خداوند تنها از متقین (عمل) را می‌پذیرد»
حالا مغز و ریشه این تقوا که سعادت حقیقی انسان وابسته به آن است چیست؟!
پیامبر اکرم حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند:
یَا عَلِیُّ حُبُّکَ تَقْوَى وَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ[5].
ای علی، حب و دوستی تو ایمان و تقواست و بغض و دشمنی با تو کفر و نفاق است[6].

باز طبق آیات قرآن کریم و روایات حضرات معصومین علیهم‌السلام که البته حقیقتی را بیان می‌دارند که عقل و تجربه نیز صحّت آن را تصدیق می‌کند؛ محبت هر قدر واقعی‌تر و عمیق‌تر بشاد، اثر وضعی آن این است که عقاید و خلقیات محبوب، به نسبت میزان حقیقی و عمیق‌ بودن محبت، به شکل خواه ناخواه، در محب ایجاد می‌شود.

حال ابلیس دقیقاً این نکته و سر تکوینی عالم محبّت را می‌داند!
چه کند که بدون هیچ زحمت خاصی، خود به خود مردم بی‌تقوا و فاسد العقیده و فاسق‌ العمل بشوند؟!
اشخاصی را که عمدتاً فاسد العقیده و فاسق العمل هستند را کاری میکند تا در جامعه محبوب و به اصطلاح تبدیل به سلبریتی شوند!
محبوب شدن این‌ها اثر وضعی‌اش در جامعه این است که، محبانشان، خواه ناخواه، بدانند یا ندانند، کم‌کم رنگ عقاید و اعمال این
ها را به خودشان می‌گیرند[7]!
آن جوری فکر می‌کنند که محبوبشان فکر می‌کند؛
آن چیزی برایشان ارزش می‌شود که برای محبوبشان ارزش است
و اعمالشان نیز‌‌‌‌‌...

اما در خصوص بخش آخر صحبت‌های دوست عزیزمان که گفت:
"در طرف مقابل، جذبه‌ای که اساتید اخلاق و عرفان حقیقی دارن، دقیقا نقطه‌ی مقابل این مسئله‌ی سلبریتی‌هاست؛ دقیقا جای درست شکل‌گیری حب زیاد و متأسفانه دقیقاً جایی که در جامعه، کمبود داره."
عرض کردم:
در جامعه‌ی توحیدی، سلبریتی حقیقی امیرالمؤمنین علیه‌السلام است؛
و حکومت دینی در عرصه‌ی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، باید کاری کند که امیرالمؤمنین علیه‌السلام و کسانی که به ایشان نزدیک‌ترند و بیشتر رنگ و بوی ایشان را دارند، محبوب و سلبریتی بشوند. شناسایی کند آن‌ها را و به بهترین و جذّاب‌ترین شکل ممکن معرفی نماید!
و این مهمترین راهکار تزریق روح تقوا به جامعه است!
اما در حکومت طاغوت بعلکس است و  البته ساختارهایی هم که در تمدّن مدرن ایجاد شده است، کارآمدی در جهتشان به شکل عمده در جهت سلبریتی‌ و محبوب‌شدنِ جریان شخصیت‌های ضد مولا علی و ارزش‌های ضد ایشان است. ولی در همین حدی هم که می‌شده باز از همین ابزار و ظرفیت الکَنَش برای محبوبیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و کسانی که بیشتر رنگ ایشان را به خود دارند استفاده کرد، ما استفاده نکرده‌ایم!



[1] الاغانی (ابوالفرج اصفهانى): ج8، ص208-210 - اعلام النسأ (عمر رضا کحاله): ص212-214- زندگانى على بن الحسین علیهما‌السلام (جعفر شهیدی): ص 104

[2] حماسه امام سجاد (سید علی خامنه‌ای از نشر انقلاب اسلامی): ص15-16 به نقل از الاغانی (ابوالفرج اصفهانی): ج3، ص238

[3]  قصص:83

[4] مائده:27

[5] امالی (شیخ صدوق): ج۱، ص۲۵

[6] شاید برخی بگویند، تقوا معمولاً خویشتن نگه‌داری تعبیر شده، چرا حقیقت آن را پیامبر فرمودند دوستی و محبت امیرالمؤمنی علی علیه‌السلام است و خویشتن‌نگه‌داری چه ارتباطی دارد با حب و دوستی؟
در پاسخ عرض می‌کنیم:
تقوا آن چیزی هست که نتیجه
‌ی وجود آن در انسان می‌شود، خویشتن‌نگهداری و پرهیزگاری.
چرا انسان وقتی در برابر عواملی که شهوتش را بر می انگیزد قرار می‌گیرد و یا هنگامی که غضبش برافروخته می‌شود، عملی انجام می‌دهد که عقلش از آن‌ها نهی می‌کند؟

یعنی عقلش ادراک می‌کند که دارد عمل غلطی انجام می‌دهد، اما این ادراک عقلی کفایت نمی‌کند برای باز داشتنش از افراط و تفریط قوای شهویه و غضبیه!

علتش غلبه احساساتِ شهوانی و یا غضبیه است بر قوای عقل!
حال باید دید ریشه‌ی احساسات در کجاست؟

بله در قلب ظهور پیدا می‌کند.

یعنی شما در مواجهه با هر چیز در قلبتان یا احساسی از جنس عشق و میل و جذب و حب می‌یابید و یا نفرت و دفع و اشمئزاز و نفرت، حالا شدت و ضعف دارد، اما از این دو حال خارج نیست.

آن چیزی که در مواجه با افراط و تفریط شهوت و غضب، می‌تواند آنها را به اعتدال بازگرداند تا قوای عقلی مجدداً حاکم شود، باید چیزی از همین جنس حب و علاقه و میل و جذب و یا بغض و نفرت و دفع و اشمئزاز باشد تا بتواند بر آن احساسات قبلی ناشی از شهوت و غضب فائق شود! لذا ریشه‌ و مغز تقوا، حب و بغض است و خوف!
که البته ریشه‌ی خود خوف هم همان حب است و در حقیقت می‌توان گفت که خوف، میوه‌ی حب است.

به طور مثال کسی که خودش را خیلی دوست می‌دارد، وقتی در زیر آب هست و احساس می‌کند که جانش در خطر است، خوف می‌کند و به یکباره خود را از زیر آب بیرون می‌کشد. لذا خوف نتیجه‌ی ادراک احتمال از دست رفتن محبوب هست.

حال باید دید حب چه چیزی و خوف و بغض چه چیزی در انسان تقوا می‌آورد.

اینجا همان جایی است که با توجه به ریشه‌ی حب و بغض و خوف، تقوای انسان‌ها و در نتیجه جایگاه ایمان و تقرب انسان‌ها رتبه‌بندی می‌شود.

به چه شکل؟

یک کسی حب بهشت را دارد و بسیار دوست دارد که از نعمات بهشتی بهره‌مند شود، لذا از اموری که او را از این محبوبش دور کند پرهیز می‌کند!

این تقوا، تقوای عوام هست، به قول امام خمینی در چهل حدیث، ما ترک شهوت برای شهوت بزرگتر می‌کنیم و مولا علی عبادت این دسته از بندگان را می‌فرمایند عبادت تجار و تاجرانه. البته رحمت و فضل و کَرَم خدا ایجاب می‌کند که صاحبان این جنس از تقوا هم به سعادت می‌رسند و اهل نجاتند (منتها نه در آن مراتب عالی قُرب و رضوان الهی!)

یک کسی هم خوف این را دارد که به او ضرری وارد شود و به علت حب خودش، چون خودش را بسیار دوست می‌دارد می‌خواهد از ضرر و آتش دور بشود، از عواملی که او را به جهنم می‌برد پرهیز می‌کند.

این جنس از تقوا هم تقوای عوام هست و مولا علی می‌فرماید، این عبادت هم عبادت خائفین هست. این‌ها هم اهل نجاتند (منتها باز این‌ها نیز در آن مراتب عالی قُر و رضوان الهی نیستند!)

اما یک کسی هم حب خدا و اولیای خدا را دارد و از چیزهایی که بین او و محبوبینش فاصله می‌اندازد پرهیز می‌کند و مولا علی این دسته از عابدان رو می‌گوید عبادت‌کنندگان آزاده که عبادت احرار و آزادگان را انجام می‌دهند.

و بالاترین و قوی‌ترین و عمیق‌ترین مراتب تقوا و ایمان از اینجا نشأت می‌گیرد، از تقوایی که ریشه‌اش حب خدا و اولیای خداست و بغض دشمنان خدا و دشمنان محبوبین خداست!

چرا دو تقوای اول، ولی و اما و اگر دارد؟
چون در امتحانات سخت نمی‌تواند نجات‌بخش باشد چرا که ریشه‌ی محبتشان به خودشان بازگشت می‌کند!، مثال‌هایش هم در قرآن و تاریخ فراوان است.

اولی، شیطان لعین که چون ریشه تقوا و عباداتش حب خدا نبود در برابر امر خدا سرپیچی کرد و نتوانست بر افراط قوه‌ی غضبیه‌اش غلبه کند و در برابر حکم خدا استکبار ورزید، چرا که اگر ریشه‌ی تقوایش حب خدا و محبوبان خدا بود، هیچگاه روی حرف محبوبش حرفی نمی‌زد!

دومین مثال قرآنی هم بلعم باعورا بود که باز چون ریشه‌ی تقوایش حب خدا و حب اولیای خدا نبود، با اینکه بر اثر تقوا و عباداتی که ریشه در حب نفس و حب در مقامات داشت به اسم اعظم هم رسیده بود و به اصطلاح مستجاب الدعوه شده بود، اما در برابر پیامبر اولی‌عزم زمانش موسی علیه‌السلام، کسی که می‌داند محبوب خداست، تمرّد کرد و حتی او را نفرین کرد و کافر از دنیا رفت! و نتوانست بر افراط قوه شهویه‌اش که به صورت میل به جاه و مقام است بایستد.
لذا اوج عمیق‌ترین ریشه‌ی تقوا که محبت به غیر است طبق فرمایش رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌شود محبت به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام که ملاک و محک ایمان نیز هستند.

[7] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: َالْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی)‌: ج2، ص642) انسان به دین آن کسی است که او را بسیار دوست دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد