او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

فرق عظیم حرص با طمع و معنای فوق العاده آیه قرآن بر این اساس...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [1]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


سلام دوستان

قضیه برمیگرده به شهریور سال 91، 

داشتم یه مطالعاتی می کردم در مورد حدیث جنود عقل و جهل (از این لینک می تونید متن و ترجمه ی این حدیث شریف رو مطالعه کنید) 

موقعی که داشتم مطالعه می کردم به یک نکته ای برخوردم که برام خیلی عجیب بود. 

و اون این بود که امام صادق علیه السلام طمع رو جزو جنود و سپاهیان قوه ی عقل در نظر گرفته بودند! و نقطه مقابل طمع رو هم یأس ذکر کرده بودند:

"وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ   [2]  و طمع و ضد آن که یأس است"


معمولاً ما تو زبان فارسی حرص و طمع رو مترادف هم میگیریم! 

جالبه بدونید که در حدیث جنود عقل و جهل  امام صادق علیه السلام، حرص رو جزو جنود جهل معرفی کردند و دو متضاد برایش در جنود عقل قرار دادن، یکی یک متضادِّ قابل پیش بینی برای حرص که همون قناعت هست و یک متضادِّ دیگه برای حرص که یه مقدار دور از ذهن تر هست و اونم توکل هست!


وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ  [3] و توکّل و ضد آن که حرص است

وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [4] و قناعت و ضد آن که حرص است


نکته ی جالبی که از این جا میشه برداشت کرد اینه که، وقتی هم توکل نقطه مقابل حرص هست و هم قناعت یه جورایی میشه برداشت کرد که محال است بدون توکل کسی قناعت پیشه بشه! و از مهمترین لوازم قناعت داشتن روح توکل است!


اما بریم سر بحث اصل که کلمه ی طمع و معنای بسیار جالب آن در زبان عربی است!


اون زمان که من طمع رو مقابل یأس دیدم از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم چرا طمع جزو جنود عقل است و نقطه مقابلش هم یأس هست؟

اون موقع ایشون گفتن در خاطرم نیست!

اما از اونجا که جوینده عاقبت یابنده است و خدا هادی است نزدیک دو هفته پیش به ما گفتن بیا یک مقدمه بنویس برای یک کتاب منتخب ادعیه، شروع کردم جمع آوری آیاتی که در مورد دعا داریم در قرآن!

تا این که رسیدم به این آیه شریفه!

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [5]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


قریب به اتفاق ترجمه ها رو که نگاه کردم، طمع رو امید ترجمه کرده بودم (از جمله ترجمه آقای مکارم شیرازی و خرمشاهی و فولادوند و...)

نقطه ی مقابل امید در فارسی چی هست؟ 

بله میشه یأس! 

نقطه مقابل یأس هم در حدیث جنود عقل و جهل هم که گفتیم میشه طمع!


بعد رفتم به دو منبع مرجع مراجعه کردم!

یکی شرح جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگری یکی از بهترین منابع لغتی عرب در باب قرآن که کتاب التحقیق فی کلمات القرآنِ علامه مصطفوی هست:


نتیجه ی این دو منبع رو در معنای کلمه طمع تقدیم می کنم:

 طمع: امید به رحمت خدا داشتن بدون تکیه بر عمل و عمل خود را چیزی ندانستن در پیشگاه خدا یا امید به رحمت خدا داشتن بدون داشتن عمل خیر!

(رجا حالت امید به رحمت خداست با تکیه بر عمل[6]   



طمع در مقابل استغنا در نفس است و عبارتست از تمایل نفس به آنچه در دسترسش نیست و گاهی طمع به امری نیکو است هرچند شخص طمع کار مستحق آن نباشد. و گاهی هم به این تمایل به چیزی مذموم هست. [7]  




حال به معنی آیه قرآن توجه کنید که چقدر زیباست با توجه به این تعریف از طمع!

خدا در قرآن می فرماید:

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [8] 

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 



حالا با این تفاسیر یعنی چی خدا رو از روی طمع بخوان؟


یعنی اولاً نگاه به اعمالت نکن موقعی که خواستی دعاکنی!

یعنی پیش خودت بگی من اینهمه نماز خوندم، کار خیر کردم پس چی شد ثوابش! یا با تکیه بر اعمالت متوقع باشی که خدا به دعاهات توجه کنه!

چون اولاً توفیق همون اعمال رو کی بهت داده؟

دوماً اعمال فقط خالصش مقبول است! حالا کجا عمل ما خالص برای خداست! نشانه ی عمل خالص برای خدا اینه که آدم از هیچ کس حتی خود خدا توقع نداشته باشه (در توضیح مبسوط این مطلب خوبه حتماً به این لینک مراجعه کنید!)

سوماً اعمال ما سر سوزنی به درد خدا نمی خوره!

استادِ استاد می فرمودند وقتی خواستی بری در خونه خدا، با خودت یه چیزی ببر که اونجا نیست و خریدار داره!

درِ خونه خدا چی نیست؟

فقر، بیچارگی، اینارو ببر ازت میخرن، وگرنه خواستی بری در خونه خدا بگی خدایا زود بیا حاجت منو بده دو کیلو نماز و شیش کیلو روزه سه کیلو خدمت به خلق برات اُوردم، خدا میگه اونا رو ببر یه جایی که نداشته باشن و بهش نیاز داشته باشن!

ائمه ی ما علیهم السلام چه جوری می رفتن در خونه خدا


به عنوان نمونه امیرالمومنین در دعای کمیل وقتی میرن در خونه خدا چی میگن و خودشون رو چه جوری معرفی می کنن؟

«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین» [9]  

و من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و فقیر و مسکین و درمانده تو هستم


یا به عنوان مثالی دیگه امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در درگاه الهی خود رو اینگونه معرفی می کنند:

فانی عبدک المسکین المستکین الضعیف الذلیل الحقیر المهین الفقیر الخائف المستجیر...» [10] 

همانا من، بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، رنج دیده، حقیر، ترسان، فقیر، هراسان و پناهنده تو هستم.


و اما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


از طرف دیگه با توجه به قسمتهای دیگه معنی کلمه طمع باید گفت وقتی میری به درگاه الهی دعا کنی!

هیچ وقت نا امید نباش حتی اگه هیچ عمل خیری هم نداری بیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

که خداوند متعال در قرآن می فرماید:


قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ  [11] 

بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید (در ارتکاب به معاصی) از رحمت‏خدا نومید مشوید که همانا ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده  و بسیار مهربان است.

و یا در آیه ای دیگر می فرماید:

 وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ  [12] 

و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى‏شود


که همانطور که اینجا هم گفته بودم یأس از رحمت خدا از نشانه های کفر به خداست!

و امید و تکیه ات به فضل و کرم خدا باشه، نه استحقاق خودت!!!!!!!!




خلاصه کلام:


وقتی خواستی بری به درگاه الهی دعا کنی نه به کار خوبت نگاه کن، نه به کار بدت

یعنی

نه تکیه ات به اعمالت باشه و اعمالت رو ببینی که متوقع بشی و طلبکار که به خاطرت اعمالت دعات مستجاب بشه و نه اینکه حتی اگه اوضاعت مثل من خیلی خراب بود و هیچ عمل خیری برای رضای خدا انجام نداده بودی و دستت خالی بود نا امید باشی از فضل و کرم و رحمت خدا برای استجابت خدا

خلاصه به استحقاق خودت نگاه نکن!

به فضل و کرم و رحمتش نگاه کن که عمری است بی استحقاق می بخشد این ارحم الراحمین!



چه قدر زیبا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آدم وقتی میره به درگاه الهی دعا کنه

نه باید متکی به عمل خودش باشه که متوقعانه دعا کنه!

نه باید حتی اگه هیچ عمل خیری داره مأیوسانه با توجه به گناهکاری و بی توشه بودن خودش دعا کنه 

و خلاصه تنها فقط و فقط چشم امیدش باید به فضل و کرم و رحمت الهی باشه برای استجابت دعاش.


چقدر زیباست!

و چقدر دقیق!

بی خود نیست از بین این همه زبان خداوند زبان عربی رو بر گزیده 

برای اینکه ظرفیت بی نظیری در افاده ی دقیقترین معنا داره!

چیزی که نه تنها مسلمین بلکه تمام دانشمندان زباشناس دنیا بهش معترفند!

 

 

 چند نمونه از دیگر آیاتی که در آنها طمع به همین معنا آمده است: 

  

إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا ... ﴿۵۱-شعراء﴾ 

ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشاید...(۵۱)

 

... وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ﴿۸۴- مائده﴾  

... و ما امید داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورد (۸۴)

  

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲-شعراء﴾  

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)  

 

تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۱۶-سجده﴾ 

پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مى‏گردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و امید مى‏خوانند و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند

(۱۶)



اما در خصوص تفاوت حرص با طمع، همانطور که بیان شد، حرص در مقابل قناعت و توکل در جنود جهل قرار داده شده!

حالا ملاک اینکه حال ما حرص هست یا طمع چیه؟

در حرص دو ویژگی نهفته با توجه به تضادش با توکل و قناعت

یکی بخل!

یکی اضطراب!

ولی در طمع (طمعی که منظور نظر قرآن هست و جزو جنود عقل آمده) نه بخل پیدا می شه و نه اضطراب


خداوند در قرآن مجید، برای انسان حریص نشانه‌هایی بیان کرده که می‌توان آن را از آثار حرص و آز دانس که وجوه تمایز با طمع است!


 از جمله این آثار می‌توان به بخل‌ورزی و خودداری از رسیدن خیر به دیگران (معارج، آیات 19 و 21؛ عادیات، آیه 8)،

جزع کردن و بی‌صبری در برابر بدیها (معارج، آیات 19 و 20)،

زراندوزی و انباشت ثروت (معارج، آیات 18 و 19)،

عیب‌جویی و تحقیر مردم (همزه، آیات 1 و 2)،

نادیده گرفتن احکام الهی و حکم نکردن براساس آن (مائده، آیات 42 تا 44)،

حرام خواری (همان)،

چشمداشت به مال و حقوق دیگران به خاطر بخل شدید (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16)،

خوردن مال یتیم و بی‌ارزش نگاشتن یتیمان و دست‌اندازی به ارث آنان (فجر، آیات 17 و 20)،

تحریف احکام وحقایق دین (مائده، آیات 41 و 42)،

بی‌توجهی به بینوایان ومساکین و ترک تلاش در رفع گرسنگی آنان (قلم، آیات 17 تا 24؛ فجر، آیات 18 و 19)،

دنیاگرایی و آخرت‌گریزی (بقره، آیات 94 تا 96)

و ریشخند دیگران (همزه، آیات 1 و 2) اشاره کرد.



این هم یک نمونه ای دیگه بود از نمونه هایی که خوندن ترجمه قرآن به هیچ وجه نمیتونه جایگزین متن عربیش باشه

چرا که اصلاً معادلی برای برخی کلمات عربی در زبان فارسی وجود نداره!

همونطور که در تاپیک  ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه)  هم نمونه هایی ذکر کرده بودم





پی نوشت:

[1سوره اعراف - آیه 56

[2اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 24 

[3همان

[4] همان

[5سوره اعراف - آیه 56

[6(شرح حدیث جنود عقل و جهل، نوشته امام خمینی ص 193) 

[7(نقل از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نوشته علامه مصطفوی، ج7، ص41)

[8سوره اعراف - آیه 56

[9] مفاتیح الجنان، دعای کمیل

[10] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیست و یکم

[11] سوره زمر - آیه 53

[12] سوره یوسف - آیه 87



نکته ای فوق العاده طلایی در باب حل مشکلات بنده ی خدا شدن!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
همونطور که در این ارسال هم خدمت دوستان عرض کردم
استاد گفتند:
نقل قول:داشتم دعای 42 صحیفه رو می خوندم، دیدم که انگار آدم نباید قرآن از دستش جدا بشه!
دائم باید بخوانه و باهاش مأنوس باشه و همتش این باشه که بهش عمل کنه
رفتم دعای 42 رو خوندم
تا اینکه رسیدم به این فراز:


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِی ظُلَمِ اللَّیَالِی مُونِساً،
وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً،
وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِی حَابِساً،
وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْبَاطِلِ مِنْ غَیْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِساً،
وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الآْثَامِ زَاجِراً،
وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الِاعْتِبَارِ نَاشِراً،
حَتَّى تُوصِلَ إِلَى قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ،
وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِی ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی عَلَى صَلَابَتِهَا عَنِ احْتَِمالِهِ.

خدایا بر محمد و آلش درود فرست
و چنان کن که قرآن در تاریکی شبها مونس ما باشد،
و ما را از تحریکات شیطان و اندیشه های وسوسه آلود در امان دارد،
و پاهایمان را از رفتن به سوی گناهان مانع شود،
و زبانها را از گفتن باطل و نادرست بی آنکه آفتی ببیند لال گرداند
و اعضا و جوارح ما را از آلوده گشتن به گناه بپرهیزاند،
و ما را از به دیده ی عبرت نگریستن در امور که دست بی خبری و غفلت پوشیده داشته است بیاگاهاند
تا فهم شگفتی های قرآن و مثل های هشدار دهنده آن
که کوه های استوار با همه ی سر سختی از حمل آن ناتوانند به دلهایمان راه یابد.



خداوکیلی یک بار دیگه متن بالا رو بخونید!
حقیر که شبها انس با رختخواب دارم تا قرآن
در روز هم گرفتار مکاید ابلیس و وسوسه هایش هستم(اما مثلاً به خدا پناه می برم از این وسوسه ها)
زبانم به باطل می چرخد (اما مثلاً می خواهم نچرخد!)
می خواهم گناه نکنم اما زورم به نفسم نمی رسه!
حضرت می فرماید در شب انس با قرآن داشته باش تا نتیجه ی اون انس مانع بشه در برابر غلبه ی نفست در حرکت دادنت به سمت گناه!!!!!!!
و...
سخن بسیار است


ما به اصطلاح از همه ی مشکلات بالا می نالیم
حضرت امام سجاد یک راه حل بسیار واضح ارائه داده اند!!!!!!!!!!
حال اگر باز انس ما در شبها با رخت خواب است
نشان از این دارد که توهم کرده ایم که می خواهیم بنده ی خدا بشیم!!!!!!!



خداوند توفیق دهد به حق محمد و آل محمد...
التماس دعا برای پدر و مادرم...

تفاوت توّاب و اوّاب چیست؟ + چهار صفت ویژه متقین!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بعد از نماز در نمازخانه ی محل کار قرآن می خوانند روزی یک صفحه
گاهی اوقات بعد از آن خودم به همینجوری یک صفحه قرآن باز می کنم و سعی می کنم با دقت و تدبّر اون رو مطالعه کنم
امروز به این آیات برخوردم:

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ ﴿۳۱﴾
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ ﴿۳۲﴾
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ ﴿۳۳-ق﴾

و بهشت را براى پرهیزگاران نزدیک گردانند بى‏آنکه دور باشد (31)

این چیزی که به شما وعده داده می‏شود برای کسانی است که بسیار به سوی خدا باز می‏گردند، و پیمانها و احکام او را حفظ می‏کنند.(32)

آنکس که از خداوند رحمان در نهان بترسد، و با قلبی پرانابه در محضر او حاضر شود(32)



برایم سوال پیش آمد که فرق توّاب و اوّاب چیست؟

پس از جستجو در چند کتاب و چند سایت بالاخره جواب را دریافتم

در قرآن یک «أوّاب» داریم و یک «توّاب».
اوّاب یعنی کسی که زیاد با خدا راز و نیاز می کند بدین جهت در جایی بکار رفته که قبلش خلافی انجام نشده
مانند «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب» ص/30
خداوند دربارۀ داوود و سلیمان واژۀ «اوّاب» را بکار برده است.
اما «توّاب» یعنی راه را اشتباه رفته و برگشته است.
توب رجوع بعد از نقص است.
در هر دو واژۀ تواب و أواب رجوع به خدا هست یکی رجوع با سابقۀ بد و دیگری رجوع بدون سوء سابقه. منبع

البته متأسفانه اکثر ترجمه ها به اشتباه اوّاب را توبه کار ترجمه کرده اند!
نکته ی دیگر که بسیار جالب توجه است این است که این آیات توصیف کننده ی برخی از مهمترین ویژگیهای متقین است:
از جمله این که متقین:
1- اوّاب است: بسیار به خدا رجوع می کند (راز و نیاز فراوان دارد با خدا بی آنکه مرتکب خطایی شده باشد و ریشه ی رازونیازش خطاهایش باشد)
2- حفیط است: حافظ حدود خداست و عهد و پیمان خود را با خدای خود و خلق خدا و حتی عهد و پیمانی که با خود می بندد را هم خفظ می کند و اعضا و جوارح خود را از حراف حفظ می کند و...
3- خشی الرحمن بالغیب است: در خفا و پنهان که کسی نیست از خدای حود خشیت دارد (بر عکس امثال من که بیش از آنکه از خدا حساب ببرم از غیر خدا حساب میبرم در عمل و واقعیت زندگی خود (خدا إن شاء الله خشیت از خود را روزیم گرداند به حق محمد و آل محمد))
4- قلب منیب دارد: فلبی دارد که در حال انابه است! حالت قلبی متقی انابه به درگاه خداست

ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
حتماً تا کنون بسیار شنیده اید که فهم دقیق و درست آیات قرآن شدید بسیار وابسته به فهم دقیق و درست ادبیات عرب است و استفاده ی صرف از ترجمه ی آیات نمی تواند به طور کامل گویای مطلب باشد
دیشب داشتم قرآن می خواندم
مثل همیشه بعد از آنکه که آیات عربی را خواندم رفتم سراغ معنی آن و ناگهان رسیدم به این آیه از قرآن کریم که خداوند می فرماید:


فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَابًا شَدِیدًا وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۲۷-فصلت﴾
ترجمه ای که بنده داشتم از آن مطالعه می کردم معنی را ترجمه ی استاد کاظم پور جوادی است که اینگونه ترجمه کرده اند:
کافران را به طور مسلم عذابی سخت می چشانیم و آنها را بدتر از کردارشان پاداش می دهیم
(27)
همانطور که مشاهده می کنید، این ترجمه ناقض عدل خداوند است و در آیات متعدد خداوند می فرماید که به عمل خیر ده برابر و بیشتر پاداش می دهد اما عمل شر را به همان عقوبت میکند، یا خداوند در حق کسی ظلم نمی کند، یا انسان تنها نتیجه ی همان اعمال بدی که کسب کرده است را می بیند که در ادامه عین آیات را هم إن شاء الله تقدیم می کنم
اما ترجمه ای که اینجا از این آیه ی شریفه انجام شده است می گوید ما کافران را به بدتر از آنچه که انجام داده اند کیفر میدهید
خلاصه کلّی دیشب ما بالا پایین کردیم ببینیم این قضیه ریشه اش چیست
چندین ترجمه ی دیگر را ابتدا نگاهی کردم
ترجمه ی استاد ابوالفضل بهرامپور:
و قطعاً کسانی را که کافر شدند عذابی سخت می چشانیم و حتماً آنها را به بدتر از آنچه که انجام داده اند جزا می دهیم
(27)
ترجمه ی استاد آیتی:
کافران را عذابى سخت مى‏چشانیم و بدتر از آنچه مى‏کرده‏اند
پاداش مى‏دهیم. (27)
ترجمه ی استاد الهی قمشه ای:
ما هم کافران را البته عذابى سخت بچشانیم و بدتر از آنچه مى‏کردند کیفر کنیم. (27)
ترجمه ی استاد فولادوند
:
و قطعاً کسانى را که کافر شده‏اند عذابى سخت مى‏چشانیم و حتماً آنها را به بدتر از آنچه مى‏کرده‏اند جزا مى‏دهیم. (27)

همانطور که مشاهده میکنید
این یک عده از معروفترین ترجمه های قرآن مجید هستند که همگی این اشتباه بزرگ را که موجب یک شبهه ی اعتقادی بزرگ هست را در ترجمه آورده اند
اما منظور از آیه چیست و ترجمه ی صحیح آن چه میشود
منظور از این آیه این است
که اگر یک کسی کافر بود و گناهان دیگری هم داشت، مثلاً دروغ می گفت یا دزدی کرده بود و یا... خداوند آن کافر را به بدترین عملی که انجام داده است که همان کفر او است مجازات می کند
یعنی عبارت این آیه شریفه که می فرماید :
وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ
و آنها را جزا می دهیم به بدتر عملی که انجام داده اند (که در این آیه همان کفر کافران است!)
أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ یعنی بدتر عملی که انجام داده ، نه بدتر از عملی که انجام داده
در اینجا مناسب است که تعدادی از ترجمه های صحیح را هم تقدیم کنم
دو تای از این ترجمه های صحیح را در همین لینک می توانید مشاهده بفرماید: http://www.parsquran.com/data/showall.ph...r&lang=far

آیت الله مکارم:
به طور مسلم به کافران عذاب شدیدی می‏چشانیم، و آنها را به بدترین اعمالی که انجام می‏دادند جزا می‏دهیم
.

استاد خرمشاهی:

پس به کافران عذابى سخت بچشانیم، و بر وفق بدترین کارى که کرده‏اند ایشان را جزا دهیم‏
استاد گرمارودی:
و بى‏گمان ما به کافران عذابى سخت مى‏چشانیم و برابر با بدترین کردارى که داشته‏اند کیفرشان مى‏دهیم


مرحوم استاد صفارزاده
:
پس محقّقاً به کافران عذاب شدیدى خواهیم چشانید و آنها را بر اساس بدترین اعمالشان کیفر خواهیم داد
استاد انصاریان:
به یقین کافران را عذابى سخت مى‏چشانیم، و بى‏تردید آنان را بر پایه بدترین اعمالى که همواره مرتکب مى‏شدند، کیفر مى‏دهیم
.

آیت الله مشکینی
:
پس ما هم بى‏تردید کسانى را که کفر ورزیدند عذاب سختى مى‏چشانیم و حتما آنها را به کارهاى بسیار زشتى که مى‏کردند کیفر مى‏دهیم یا تجسم عینى کارهاى بدشان را کیفر اخروى آنها مى‏کنیم
در آیه 71 سوره ی اسراء خداوند می فرماید:
یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً (71)
[یاد کن‏] روزى را که هر گروهى از مردم را با پیشوایشان مى‏خوانیم پس کسانى که نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، پس آنان نامه خود را [با شادى و خوشحالى‏] مى‏خوانند و {حتی} به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمى‏گیرند. (71)

یا در آیه 160 سوره ی انعام خداوند می فرماید
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160-انعام)
کسانى که نیکى آورند ده برابر آن (پاداش) دارند و کسانى که بدى آورند جز همانند آن کیفر نمى‏بینند و به آنان ستم نخواهد شد


ببینید دوستان
علت ایجاد این تاپیک صرفاً توجه دادن شما به این اشتباه رایج ترجمه در ترجمه های نسبتاً معروف نبود
ریشه ی بسیاری از کج فهمی ها و شبهه ها همین جهل ما یا کم توجهی ما نسبت به قواعد دقیق ادبیات عرب است
و بسیاری از کسانی هم که به دنبال سو استفاده و شبهه افکنی هستند نیز می توانند از جهل ما نسبت به این مسئله استفاده کنند و ما را به زعم خود با انبوهی از شبهات و تناقضات در آیات و روایات مواجه کنند

مولا علی در کلام نورانی خود توصیه ای ویژه به جوانان دارند برای حفظ دینشان
مولا نمی فرمایند ای جوانان اگر میخواهید که دینتان حفظ شود به طور مثال تقوا داشته باشید و یا... (توجه کنید که معنای این حرف نعوذاً بالله کم توجهی به مقوله ی تقوا نیست!) معنای این حرف این است که اگر جوان میخواهد دینش حفظ شود باید این توصیه مولا همت گمارند که می فرمایند:
عن علىّ علیه السّلام: یا معشر الفتیان حصّنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم.

على علیه السّلام فرموده است: اى گروه جوانان، شرف انسانى خود را با ادب آموزى و دین خویشتن را با علم و دانش حفظ کنید.
الحدیت-روایات تربیتى، ج‏2، ص: 51
این جمله را جادارد که با طلا نوشت
مولا مخصوصاً گروه جوانان را اینجا مخاطب کرده اند و می فرمایند جوان باید دینش را علم حفظ کند
یعنی برویم علم در دین خود بدست آوریم، تفقه کنیم تا در مقابل دو تا شبهه که واقع شدیم پایه های اعتقادیمان نلرزد
بد نیست که به این تاپیک هم نظری بیفاکنید:


من برای دینم وقت ندارم!





به عنوان نمونه ی دیگر که ادب تفهیم درست از ادبیات عرب باعث شبه شده همان حدیث معروف مولا علی در مورد ناقص العقل بودن زنان است:

استدعا دارم کاملاً به دقت مطالعه فرماید!


مشکل ما در مورد عبارت ناقص العقل بودن زنان اینه که فکر میکنیم معنای نقص در عربی هم مثل فارسیه.
در فارسی نقص یعنی کمبود!


ولی در عربی معناش این نیست. اگه به لغنتنامه ها مراجعه کنین، نقص رو "خسران من الحظّ" معنی کنند. یعنی کاهش در بهره برداری یا خلاصه تر به معنای کم بهره گیری نه کمبود!.


حالا فرق اینها چیست؟

در روایات آمده (اذا ثمَّ العقل نقص الکلام) یعنی هر وقت عقل کامل شد، کلام کم میشه. [b]اینجا منظورش این نیست که هر کی عقلش کامل تره کمتر میتونه حرف بزنه!
بلکه میخواد بگه هر کسی عقلش کامل میشه کمتر حرف میزنه و این با کمبود خیلی فرق میکنه[/b].


مثلاً! اگه اردوی ما هفتصد هزار تومان هزینه داشته باشه و بوجه مون پانصد هزار تومان باشه ما فارسی زبان ها میگیم نقص و کمبود بودجه داریم ولی در عربی بر عکسه! یعنی اگه هفتصد هزار تومان بودجه داشته باشیم فقط پانصد هزار تومانش رو خرج کنیم اینجا عرب میگه ناقصه! یعنی کمتر از بودجه بهره گرفته!

در نیتجه ناقص العقل بودن در اینجا یعنی نوع زنان کمبود عقل ندارند، بلکه از عقلی که خداوند به طور یکسان در اختیار زن و مرد قرار داده کمتر استفاده میکنند

حالا چی شده که کمتر استفاده میکنند؟


به خاطر این که خداوند همراه نعمت عقل به زن و مرد نعمت عواطف رو هم عنایت کرده و بارها دیده شده چه در مرد و چه در زن، عقل و عاطفه در برابر هم قرار گرفته اند که گاهی باید میدان را به عقل داد و گاهی به عواطف، ولی نوع زن چون از عواطف سرشار برخورداند و این هم بخاطر نقش تربیتی و محبتی است که به زن در دستگاه آفرینش داده اند، باعث شده در تقابل عقل و احساس، عموماً زنان طرف احساس رو گرفته و کمتر از عقل بهره بگیرن. از یک جنبه ی دیگر هم حضرت علی می فرمایند که عقل دو قسمته؛ عقل طبیعی و عقل تجربی و عقل تجربی قسمتی از عقله که شخص باید پرورش بده. حالا اون چیزی که زنها کمتر از اون بهره بردای میکنند شاید همین عقل تجربیه و... البته میبینیم که این هم قابل رفعه.


حالا سوال اینه که اگه قابل رفعه چرا حضرت علی کل زن ها رو مورد خطاب قرار داده اند؟

ببینید وقتی حضرت علی توصیفی رو در مورد زنان به کار میبرند چند حالت رو می شه در نظر گرفت.
یا فقط زنان عصر خودشون شامل این ویژگی میشن که اینطور نیست چون دلایلی که حضرت در مورد ادعاشون می آرند مربوط به همه زمان هاست.
یا این ادعا در مورد همه ی زنها صادقه که اون هم درست نیست. چون که زن هایی مثل حضرت زهرا و حضرت زینب از این قائده مستثنی اند.
پس میشه حالت سوم دیگه ای رو گفت. در این حالت منظور طبیعت اولیه زنانه که البته این طبیعت با تربیت قابل تغییر و اصلاحه ولی چون عموم زنها هم معلوم نیست بتونند کاملاً این حالت رو تغییر بدهند گفتار حضرت کلی بیان شده و هر کسی میتونه خودش رو از مصادیق این جمله خارج کنه

{درست مثل اینکه بگیم مردها از زنها قوی تر است، نوع خلقت اولیه عموم مردها از نظر قوای بدنی قویتر از نوع خلقت اولیه عموم زن هاست اما یه زن میتونه بره به طور مثال ورزش رزمی قهرمان المپیک هم بشه و یه تنه حریف چند مرد معمولی بشه!
اما حکم کلی قدرت بیشتر بدنی مرد نسبت به زن همچنان برقرار است!}





البته یک نکته ی بسیار مهم دیگر هم تقدیم میکنم که در مورد فیزیولوژی مغز زن و مرد و تفاوت بنیادین اونهاست

[b]مغز دو نیمکره دارد


یکی مخصوص عواطف و دیگری مخصوص استدلال و استنتاج و منطق

در مرد ها هر دوی این نیمکره ها مجزا از هم کار میکنند، یعنی مرد می توانند به طور کامل تقریباً منطقی فکر کند و یا کاملاً عاطفی باشد

اما در زنان به دلیل نوع نقشی که برایشان خدا در نظر گرفته در هستی برای رسیدن به کمالشان هر دوی این نیمکره ها دائم با هم ارتباط دارند و یک زن هیچ وقت نمی تونه تصمیمش مطلقاً منطقی و خالی از هر گونه احساس و عاطفه باشد چون هر دوی این نیمکره های احساس و منطق با هم در ارتباطند[/b]

و مادر هر چند هم که عقل حکم کنه که فرزندش عملی مرتکب شده که لایق مهر مادری نیست اما همواره مهر مادرانه جلوی اقدام کاملاً منطقی را از مادر میگیرد

خلاصه ی کلام آنکه برادران و خواهران ایمانی
اگر میخواهیم دینمان در ایام جوانی حفظ شود در این دوران آخرالزمان علاوه بر تقوا و .... بنابر صریح فرمایش مولا علی نیاز داریم که برویم و دینمان را بفهمیم و نسبت به آن علم و تفقه و فهم پیدا کنیم.
یا علی
التماس دعا برای پدر و مادر حقیر   

مبانی محوری و ارکان توسعه نظم نوین جهانی از منظر قرآن کریم:

سلام دوستان
این آیه شریفه رو بادقت بخوانید:
" اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ..."
بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است... (20 - حدید)

در این آیه به 5 مؤلفه مهم حیات دنیوی مذموم به طور کامل اشاره میکنه، که از قرار معلوم منطبق بر دوران حیات انسان ها هم میشه.
اولین مؤلفه حیات دنیوی مذموم لعب هست که مهمترین مشخصه دوران کودکی هست و برخی از ما تا آخر عمر با این مؤلفه کم وبیش دست به گریبانیم.
لعب یعنی چه؟
لعب به معناى بازى نظامدارى است (که دو طرف بازى به نظام آن آشنایى دارند، مانند الک‏دولک و نظایر آن) که اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انجام مى‏دهند.(نقل از تفسیر المیزان)
المپیک، چمپیونز لیگ، لیگ برتر، جام جهانی و بازیهای پلی استیشن و کامپیوتر و... همه از مظاهر لعب هستند
آیا بشر برای این خلق شده که مثلاً 20 سال از امر خودش رو صرف کنه از اینکه چی بخوره کجا بره کِی بیاد چه کار کنه که مثلاً در نهایت 2. ثانیه 100 متر رو زود تر طی بکنه؟؟؟؟؟؟
خب این کار رو که خیلی از حیوانات بهتر از ما هم انجام میدن!!!
آیا این تلاشها در راستای رشد دادن جنبه انسانی بشر هست؟ آیا ورزش قهرمانی به شکل مدرن که فراگیر شده و به عنوان مسائل مهم زندگی بسیاری از ما تبدیل شده پرداختن بهش در این حد، جزو اهداف عالیه خلقت ماست؟
یه سوال!!!!! : من یه خط به عرض 5 سانت رو زمین میکشم بعد یه توپ رو از این طرفش به اون طرفش قِل میدم به نظر شما در حقیقت هستی وجود من الآن چه اتفاقی افتاد؟
خیلی ها به خاطر این اتفاقات تا پای مرگ خوشحال میشن و از خوشحالی جیغ میزنن حتی ممکن تو سر خودشون بزنن (کاری که من بعد از گل دوم ایران به استرالیا انجام دادم) و خیلی ها هم ممکن تا پای دِغ کردن و افسردگی و خشم مُفرت پیش برن (مثلاً در جام ملتها 96 به خاطر حذف ایتالیا افسردگی گرفتم) اما اینها همه از اعتباریات هست که اوهامِ من و شما بهش اهمیت و ارزش کاذب داده و هیچ اثر مثبتی برای حیات حقیقی انسانی نداره.
و ما باید این رو درک کنیم. بعضی از ما تا آخر عمر توی همین لعب و بازی باقی میمونن و چه سرمایه ها و انرژی های هنگفتی رو که از دست نمیدن!!!!!!!!!!!!!
بعد از کودکی میرسیم به نوجوانی و جوانی، جایی که شهوات به اوج خودش میرسه و آدم میره دنبال لهویات.
لهو یعنی چی؟
" لهو" به معناى هر عمل سرگرم کننده‏اى است که انسان را از کارى مهم و حیاتى و وظیفه‏اى واجب باز بدارد. (نقل از تفسیر المیزان)
در نوجوانی و جوانی بیشترین کشش برای پرداختن به لهویات وجود داره و اوج سیطره شهوات شکمی و زیر شکمی است و برخی تا آخر عمر از این منجلاب رها نمیشن.
تجارت س ک س و تجارت مواد مخدر از مهمترین گردانندگان چرخه پولی اقتصاد جهان هستند امروز.
ما امروز بیش از 70 طعم متفاوت برای ماست در دنیا داریم که بسیاری از این ها مصنوعی و شیمیایی هست و مضراتی داره اما از اونجا که در تمدن جدید اصالت با لذت حداکثری هواس پنج گانه هست دیگه این مسایل مطرح نیست، اصالت با این است که ما باید بیشتر حال کنیم، حالا چه خدا خوشش بیاد چه نیاد، اصلاً با خدا چیکار داریم، گور بابای سلامتی، ما که بالاخره یه روز میمیریم حالا 2 روز دیر تر یا زود تر چه فرقی داره بزار ما حالمون رو بکنیم!!!!!
اینها جوابهای آشنایی هستند!
بعد از جوانی در اواخر دوران جوانی تا نزدیکی میانسالی انسان میره سراغ زینت!
زینت چیه؟
کلمه" زینت" ... و" آرایش"، عبارت از آن است که چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى کنى تا مردم به خاطر جمالى که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند، (مثلا آرایش زنان عبارت از این است که زن با طلا و جواهرات و یا رنگهاى سرخ و سفیدى خود را جلوه دهد، و از ضمیمه کردن آنها به خود جمالى (عاریتی) کسب کند، به طورى که بیننده مجذوب جمال او شود). (نقل از تفسیر المیزان)
تفاوت بنیادی وجود داره بین زینت و جمال، ریشه زینت ، آرایش بیرونی با چیزهای عاریتی هست اما ریشه جمال، زیبای منبعث شده از ذات شی است و امروز ما شدیداً گرفتار زینت شدیم. از مد پرستی بگیر تا نو به نو کردن وسایل به خاطر شیک بودن.
بعد از این میرسیم به تفاخر که مهمترین تجلیاتش در دوران میانسالی هست که اتفاقاً از مهمترین پیامد های زینت هم همین تفاخر هست.
اما تفاخر در لغت به چه معناست؟
" تفاخر" به معناى مباهات کردن به حسب و نسب است. (نقل از تفسیر المیزان)
در این مرحله انسان میچسبه به پز دادن با مدرکشو خونشو پولشو بچه شو .... و بعضی ها تا آخر عمر گرفتار تفاخر باقی میمونند.
امروز علناً داره تبلیغ میشه که چه کار کنید تا منحصر به فرد باشید، این عنوان تبلیغات مملکت خودمون هم هست در خارج که جلب توجه کردن رو ماشاالله در روانشناسی غربی جزو نیازهای لاینفک و اصیل انسان میدونن!!!!!!!!!!!!!!!
امام خمینی و آیت الله بهاءالدینی به روانشناسی غربی میگفتن حیوان شناسی!!!!!!
اما بعد از این دوران، انسان به دوران کهنسالی میرسه
مولا علی میفرمایند: وقتی انسان پیر میشه حرصش جوون میشه
انسان در پیری می افته به تکاثر و جمع کردن مال دنیا، حرصش زیاد میشه و دست سخاوتش کم میشه و بعد یه دفعه جناب عزرائیل تشریف میارند میگن: یه عمر تمام سرمایه هات و صرف چیزایی کردی که نباید میکردی حالا با دست خالی تشریف میبری به....
و اگه صادقانه و متفکرانه بیاندیشید، دوستان من، این 5 محور و رکن حیات مادی مضموم، امروز محور توسعه و حرکت تمدن نوین جهانی هست که داره نظم نوین جهانی رو شکل میده
بر پایه پرداختن و پر رنگ کردن مظاهر و مصادیق لعب و بازی ، لهویات و سرگرمیها و شهوترانیها، مسابقه در زینت و تفاخر و دمیدن بر آتش خودبرتر بینی و خودنمایی انسان و پرداختن به این که سعادت یعنی جمع آوری مظاهر و مواهب و متاع دنیا یا همون تکاثر.
علامه طباطبایی در المیزان در مورد این 5 رکن میگن
و همه اینها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى‏بندد،
امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى‏ماند،
و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى‏کند
.

و خود خدا در قرآن در ادامه این آیه شریفه می فرماید: " وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ"- یعنى دنیا جز متاعى نیست که با آن تمتع مى‏شود و از آن بهره‏مند مى‏گردند، و بهره‏مندى از آن همان فریب خوردن با آن است، البته این فریب خوردن مخصوص کسانى است که به دنیا دل بسته باشند.

این هم نکته جالبی که در تفسیر نمونه در این مورد اومده: " متاع" به معنى هر گونه وسائل بهره‏گیرى است، بنا بر این جمله" دنیا متاع غرور است" مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهایى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و بر آن تکیه مى‏کنند و آخرین آرزویشان وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.
بدیهى است توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک" گذرگاه" یا یک" قرارگاه" دو جهت‏گیرى مختلف به انسان مى‏دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طغیان و غفلت است، و در دیگرى وسیله بیدادى است و آگاهى و ایثار و فداکارى و برادرى و گذشت.

و البته این دنیا ارزشی بی نهایت دارد چرا که مهمترین سرمایی ما برای ساختن ابدیتمان تلاشهای ما در این دنیا هست، اما خیلی از ما در خیلی از مواقع برای دنیا کار میکنیم و محور برنامه ریزی های ما به گونه ای هست که انگار اینجا اقامت گاه ماست و نه مسافر خانه
مولا علی در حدیثی بسیار زیبا میفرمایند: کافر در دنیا برای لذت کار میکند و مومن برای جمع آوری توشه !!!!!خداوکیلی خیلی حدیث فوق العاده ای هست.
جا داشت بیشتر این بحث رو ادامه بدم و باهاش به نقد مبانی تمدن مدرن و فلسفه پیدایش این تمدن بپردازیم
که ما و زندگی ما رو هم درگیر کرده کم و بیش،ما در این موضوع آیات و روایات بسیار مهم و تکان دهنده ای و روشن گری داریم اما فکر کنم تا همین جاش هم طولانی شده
رفقا برای پدر و مادر حقیر دعا بفرماید.
یا علی مدد
الهم عجل لولیک الفرج

در سایه سار وحی (قسمت -۱-)

سلام دوستان

در این بخش که محوریت با آیات قرآن مجید هست، سعی میشه نابترین معارف در باره قرآن مجید، در اون ارائه بشه
از نظر حقیر مهمترین معیار ناب بودن اینه که اون آیه و مطلب بر روی خود نویسنده ی مطلب اثر ویژه و ملموسی داشته باشه و برای خود نویسنده در درجه اول بسیار مفید و کاربردی بوده باشه

اولین آیه ای رو که تقدیم دوستان میکنم یکی از آیاتی هست که خود من بسیار از اون لذت بردم و استفاده کردم:

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177- بقره)

نیکى، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روىِ خود را به سوى مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفتگوى شما، در باره قبله و تغییر آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکى (و نیکوکار) کسى است که
به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانى)، و پیامبران، ایمان آورده
و مال (خود) را، با همه علاقه‏اى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‏کند
نماز را برپا مى‏دارد
و زکات را مى‏پردازد
و (همچنین) کسانى که به عهد و پیمان خود وفا مى‏کنند
و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، صبر و استقامت به خرج مى‏دهند
اینها کسانى هستند که راست مى‏گویند و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است)
و اینها هستند پرهیزکاران! (177)

شأن نزول آیه همانطور که در پرانتزِ توضیحات معنای آیه هم آمده واقعه ی برگشتن قبله از بیت المقدس بسوى کعبه و جدال و بگو مگو بسیار یهودیان متکبر و مسیحیان و مسلمین در این باره هست که خیلی این بُعدش مورد نظر حقیر نیست.

در شأن این آیه شریفه رسول اکرم صلوات الله علیه می فرمایند: هر کس باین آیه عمل کند ایمان خود را به کمال رسانده باشد. (4- تفسیر صافى ج 1 ص 161)

این آیه بسیار آیه فوق العاده ای است و مراتب ایمان در این آیه مرحله به مرحله ذکر شده
ایمان در نازلترین درجه اون از اعتقاد به خدا آغاز میشه و اعتقاد به آخرت، من در زندگی افراد زیادی رو دیدم که به خدا و آخرت ایمان دارند اما به پیغمبر اکرم نه، معلوم میشه این یه مرحله بالاتر از ایمان هست، اما در ادامه میاد با افزودن هر قید مراحل ایمان رو سخت تر و سخت تر میکنه.
من خیلی ها رو دیدم که اهل انفاق و بخششند اما کمتر کسی رو دیدم که از محبوبترین و عزیزترین داراییهاش انفاق کنه و خداوند در این آیه میگه از شروط قرار گرفتن در میان نیکوکاران حقیقی اینه که از با ارزشترین ومحبوبترین اموالت انفاق کنی.
یکی از بزرگترین درسهایی که من گرفتم در این آیه اینه که برای انفاق، خداوند یک اولویت بندی بسیار دقیق و حسابشده تعیین کرده. یعنی چی؟
یعنی مستحب است شدیداً قبل از هر چیز ما به خویشاوندان مستحق خود انفاق کنیم و تا سایرین و تا مستحقی در بین خویشان ما هست چندان جایز نیست که اون رو به دیگری بدیم چه را که حق بیشتری برگردن ما هست نسبت به خویشانمان تا دیگران!

در آیه دیگه ای در همین سوره بقره باز این خویشان رو هم اولویت بندی میکنه:

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (215)
از تو سؤال مى‏کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مى‏کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.» و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید، او مى‏داند). (215)
همونطور که مشاهده میکنید اینجا پدر و مادر رو بر هر خویشاوند و هر شخصی مقدم دونسته!
یعنی خدا میگه اگه پدر و مادرتون مستحق بودن باید به اونها انفاق کنید نه کس دیگه چون بیش از هر کس بر گردن ما حق دارند!!!!
و بعد از پدر و مادر و خویشاوندان نوبت میرسه به یتیمان که خداوند بی اندازه نسبت به ایتام حساس است و ما احادیث حیرت انگیزی از ثواب رسیدگی به ایتام و عقاب و عذاب حقیقتاً وحشتناکی برای خیانت در مال و حق یتیم داریم،
بعد از ایتام نوبت میرسه به مساکین، یه توضیح مهم در مورد مسکین بدم: ببینید مسکین به فقیری میگن که اظهار گدایی نمیکنه و عزت خودش رو حفظ میکنه بعلاوه مسکین از فقیر بد حال تر است اما شما میدونی فقیر و محتاج است!!!!!!!!!
بعد از مساکین نوبت میرسه به در راه ماندگان و نکته ی بسیار جالب اینه که در آخرین مراحل نوبت میرسه به سائل یا همون گدای خودمون که در بسیاری از مواقع اولین نفر دربین این گروه دریافت کنندگان انفاقند و در نهایت هم نوبت میرسه به بردگان و شاید به نوعی زندانیان امروز
البته در روایات استثنا ها ای هم داریم به طور مثال شخصی که گرسنگی ممکن است به ایمانش صدمه جدی بزنه در حالی که همین گرسنگی برای زن و فرزندمان بی ایمانی به همراه نداره اینجا باید اون گرسنه رو اولویت داد ولی به هر حال روند عمومی انفاق به همین شکل است که در قرآن اومده.

در قید بعدی باز کار رو سخت تر میکنه: ببینید دوستان من خیلی ها رو دیدم که به اون عقایدی که اول گفتم معتقدند و اهل انفاق هم هستند اما زیر بار نماز نمیرن و نماز نمیخونن!!!!
نماز در قرآن، خودش یه بحث مفصل میخواد که اگه توفیقی بود و عمری در پستهای بعدی خدمت دوستان تقدیم میکنم.

در قید بعدی باز هم کار رو سخت تر میکنه یعنی پای حقوق مالی واجب، مانند خمس و زکات رو به میون میاره. دوستان من خیلی ها رو دیدم که هزار هزار و ملیون ملیون انفاق میکنن اما زیر یک قرون خمس یا زکات نمیرن و این هم بحث مفصلی میطلبد که مجالش اینجا نیست.

در قید بعدی کار رو و اقعاً سخت میکنه و من خودم از اینجا به بعد واقعاً کم میارم متأسفانه (البته امید به فضل خدا و عنایت امام زمان دارم تا من هم روزی آدم بشم انشاالله)
در اینجا قید وفای به عهد رو مطرح میکنه که کار حقیقتاً سختیه!!
در حدیث است که ((شیعیان ما رو در دو هنگام بشناسید یکی در هنگام اول وقت نماز (با پرداختن به نماز اول وقت) و دیگری در هنگام رسیدن موعد وفای به عهد (که باید به قولی که داده اند عمل کنند))
دوستان وفای به عهد خیلی خیلی گسترده است،
ما به دیگران قول میدیم و باید پاش وایسیم
ما به خدا قول میدیم و باید پاش وایسیم
و ما بارها و بارها به خودمون قول دادیم که خیلی کارا بکنیم امّا آیا پای قولمون به خودمون وایسادیم؟

در مرحله آخر هم یه قید بسیار خفن میاره و اون صبر هست
در روایت داریم که ((صبر در ایمان به منزله سر در بدن است!!!))
و در روایات سه جور صبر داریم،
اول صبر بر معصیت، بالاخره بسیاری از معاصی شیرینی هایی برای نفس داره و باید در برابر وسوسه های نفس و شیطان ایستاد وصبر کرد
دوم صبر بر مصیبت، در زندگی هر انسانی مصیبت هایی از بیماری ها و ازدست دادن عزیزان و از بین رفتن اموال و... رخ میده که کاری از دست انسان ساخته نیست و به نوعی مقدرات است و وظیفه ما در برابر این مصایب صبر است
سوم صبر بر طاعت، بسیار از واجبات برای نفس انسان سخت و گران و ناخوشایند است در مراحل اولیه مانند سختی روزه و جهاد و... اما واجب الهی تحت هر شرایط از سوی بنده مومن باید بجا آورده بشه هرچند سخت باشه و باید بر سختی ها و مشکلاتش صبر کرد و پایدار بود
حال، کسی که تمام این صفات رو داشت، در ادعای ایمانش از نظر خداوند متعال صادق است و خداوند او را در زمره صدیقین و ابرار و متقین حقیقی قرار میده و خدا میدونه که چه برکاتی در قرار گرفتن انسان در میان این گروه ها وجود داره!!
در پیایان این قسمت حدیث بسیار زیبایی از امام باقر علیه السلام رو مرتبط با مضمون این آیه شریفه تقدیم دوستان میکنم:

ابو حمزه ثمالى- رحمه اللَّه گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که مى‏فرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد اسلام او کامل است، و بر ایمانش یارى مى‏شود، و گناهانش از وى پاک مى‏گردد، و بدیدار خدا رود در حالى که از او خرسند است، و اگر سراپایش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آنها را بریزد. و آن چهار چیز عبارتند از:
وفا به عهدى که انسان با خدا مى‏بندد،
و راستگوئى با مردم،
و شرم و حیا از آنچه که نزد خدا و مردم زشت مى‏نماید،
و خوش خلقى با خانواده و سایر مردم.
و چهار چیز است که در هر یک از مؤمنین باشد خداوند او را در برترین درجات بهشت در غرفه‏اى فوق غرفه دیگر در جایگاه شرف، بتمام معنى جاى دهد:
آن کس که یتیمى را پناه دهد و بخوبى از وى پذیرائى کند و چون پدرى مهربان براى او باشد،
و آن کس که به ناتوانى رحم کند و او را یارى دهد و کفایت نماید،
و آن کس که هزینه زندگى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان به نرمى و نیکى رفتار کند و اندوهگینشان نسازد،
و آن کس که با غلام خود بدخلقى و ناسازگارى نکند و او را در کارهایش کمک نماید و نسبت به بازخرید خود اگر طاقت ندارد مجبورش نسازد.
امالى شیخ مفید-ترجمه استادولى، متن، ص: 185


گزیده ای از تفسیر گرانسنگ المیزان رو هم در مورد این آیه شریفه خدمت دوستان تقدیم میکنم:

این آیه شریفه ذکر اوصاف ابرار و نیکوکاران است و می خواهد نشان دهد که مفهوم خالى از مصداق و حقیقت، هیچ اثرى و فضیلتى ندارد.
و این خود روش مرسومِ قرآن در تمامى بیاناتش است که وقتى میخواهد مقامات معنوى را بیان کند، با شرح احوال و تعریف رجال دارنده آن مقام، بیان میکند و به بیان مفهوم تنها قناعت نمیکند.
و سخن کوتاه آنکه جمله: (وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) تعریف ابرار و بیان حقیقت حال ایشان است که:
هم در مرتبه اعتقاد تعریفشان مى‏کند
و هم در مرتبه اعمال
و هم اخلاق،
در باره اعتقادشان میفرماید: (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ)
و در باره اعمالشان میفرماید: (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا)،
و در باره اخلاقشان میفرماید. (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
و در تعریف اولى که از ایشان کرده، فرموده: (کسانى هستند که ایمان به خدا و روز جزا و ملائکه و کتاب و انبیاء دارند)، و این تعریف شامل تمامى معارف حقه‏اى است که خداى سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته و مراد به این ایمان، ایمان کامل است که اثرش هرگز از آن جدا نمى‏شود و تخلف نمیکند، نه در قلب، و نه در جوارح،
در قلب تخلف نمیکند، چون صاحب آن ایمان حقیقی دچار شک و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدى ناگوار دچار خشم نمیگردد.
و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمیکند، (چون وقتى ایمانِ کامل در دل پیدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح میشود).
بعد از این تعریف درباره اعتقاداتشان، به بیان پاره‏اى از اعمالشان پرداخته، میفرماید: (وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏، وَ الْیَتامى‏، وَ الْمَساکِینَ، وَ ابْنَ السَّبِیلِ، وَ السَّائِلِینَ، وَ فِی الرِّقابِ، وَ أَقامَ الصَّلاةَ، وَ آتَى الزَّکاةَ)
و از جمله اعمال آنان نماز را بر شمرده که حکمى است مربوط به عبادت که در آیه (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ، نماز از فحشاء و منکر نهى مى‏کند. (عنکبوت- 45)
و نیز در آیه: (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی، نماز را براى یادآورى من بپا بدار (طه-14)، در اهمیت آن سخن رفته است،
از دیگر نشانه های اعمال مومنین کامل، زکات را که حکمى است مالى و مایه صلاح معاش ذکر فرموده..
"وفاى به عهد، صبر و صدق، سه صفت مؤمنین‏"
خداى سبحان بعد از ذکر پاره‏اى از اعمال آنان بذکر پاره‏اى از اخلاقشان پرداخته، از آن جمله
وفاى به عهدى که کرده‏اند،
و صبر در باساء و ضراء و صبر در برابر دشمن و ناگواریها و سختی های جنگ را میشمارد
و عهد عبارتست از التزام به چیزى و عقد قلبى بر آن و هر چند خداى تعالى آن را در آیه مطلق آورده، لکن بطورى که بعضى گمان کرده‏اند شامل ایمان و التزام به احکام دین نمیشود، براى اینکه دنبالش فرموده: (اذا عاهدوا وقتى که عهد مى‏بندند)، معلوم مى‏شود منظور از عهد نامبرده عهدهایى است که گاهى با یکدیگر مى‏بندند (و یا با خدا مى‏بندند، مانند نذر و قسم و امثال آن) ولکن اطلاق عهد در آیه شریفه شامل تمامى وعده‏هاى انسان و قول‏هایى که اشخاص میدهد میشود، مثل اینکه بگوید: (من این کار را میکنم، و یا این کارى که مى‏کردم ترک مى‏کنم) و نیز شامل هر عقد و معامله و معاشرت و امثال آن مى‏شود.
و صبر عبارتست از ثبات بر شدائد، در مواقعى که مصائب و یا جنگى پیش مى‏آید و این دو خلق یعنى وفاى به عهد و صبر هر چند شامل تمامى اخلاق فاضله نمیشود و لکن اگر این دو خلق (صبر و وفای به عهد) در کسى پیدا شد، بقیه آن خلقها نیز پیدا میشود.
و این دو خلق یکى متعلق به سکون است و دیگرى متعلق به حرکت،
وفاى به عهد متعلق به حرکت
و صبر متعلق به سکون،

پس در حقیقت ذکر این دو صفت از میان همه اوصاف مؤمنین به منزله این است که فرموده باشد: مؤمنین وقتى حرفى میزنند، پاى حرف خود ایستاده‏اند و از عمل به گفته خود شانه خالى نمیکنند.
و اما این که براى بار دوم مؤمنین را معرفى نموده که (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا) براى این بود که صدق، وصفى است که تمامى فضائل علم و عمل را در بر میگیرد،
ممکن نیست کسى داراى صدق باشد و عفت و شجاعت و حکمت و عدالت، چهار ریشه اخلاق فاضله را نداشته باشد، چون آدمى به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگرى ندارد
و
وقتى بنا بگذارد که جز راست نگوید، ناچار میشود این سه چیز را با هم مطابق سازد،
یعنى:
نکند مگر آنچه را که میگوید
و نگوید مگر آنچه را که معتقد است
وگر نه دچار دروغ میشود.

بنا بر این اگر کسی بنا گذاشت که حقیقتاً جز راست نگوید، تنها چیزى را میگوید که بدان معتقد است و تنها عملى را میکند که مطابق گفتارش است، در این هنگام است که ایمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برایش فراهم میشود.
هم چنان که در جاى دیگر نیز در شان مؤمنان فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ کُونُوا
مَعَ الصَّادِقِینَ‏، اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید). (توبة- 119)
و اما تعریفى که براى بار سوم از آنان کرد و فرمود: (أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ)، براى بیان کمال ایشان است، چون برو نیکی و صدق اگر به حد کمال نرسند، تقوى دست نمیدهد.
یا علی و التماس دعا