او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

توکل به ارباب چند گوسفند

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

...قَدْ تُکُفِّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ[1].

به‌راستی که خداوند روزی شما را ضمانت کرده *و شما امر شده‌اید که تلاش کنید.*
پس مبادا طلب آنچه که برای شما ضمانت شده از آنچه که بر شما واجب شده برایتان مهم‌تر باشد.
به خدا سوگند شما به تردید افتاده‌اید و یقین شما فاسد گردیده است. کار شما به جائى رسیده است که گویا کارى را که براى شما ضمانت کرده‌اند (یعنی رزق) براى شما واجب است
و گویا آنچه واجب گردیده (یعنی تقوا) از شما ساقط شده (و برای شما ضمانت شده) است. 



*توکل به ارباب چند گوسفند:*
در سال قحطی عارفی غلامی را دید که شادمان بود. گفت چه‌طور در چنین وضعی شادی می‌کنی؟
گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی من برای او کار می‌کنم روزی مرا می‌دهد. 
عارف با خود گفت: «از خود شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی‌دهد و من خدایی دارم که مالک تمام هستی است *و نگران روزی خود هستم*»


لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى[2] 
ما از تو رزق (و روزى) نمى‏خواهیم. ما به تو رزق (و روزى) مى‏دهیم. و عاقبت (نیک) برای تقوا (و پرهیزگاری) است.

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ...[3]
شیطان به شما وعده فقر می‌دهد...   

وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا
* وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[4]
و هر کس که تقوای الهی پیشه کند برایش محل خروجی (از گرفتاری‌ها و ناخوشی‌ها) قرار داده می‌شود؛ و از جایی که گمان نمی‌برد روزی داده می‌شود.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ[5]

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند، قطعاً بر آنها (درهای) برکات آسمان و زمین را مى‏گشودیم.



[1] نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 113 نهج البلاغه   

[2] (طه:132)

[3] (بقره:268)

[4] (طلاق:2و3)

[5] (اعراف:96)

شگفتانه‌هایی در باب ولایت امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب علیه السلام:(رابطه ولایت حضرت علی و نماز!)

مقاله ویژه

قسمت اول:

از بدترین مصادیق استکبار در قرآن کریم!

قرآن کریم در ماجرای دستور خداوند به سجده بر آدم، درباره امتنای ابلیس از سجده می‌فرماید:

أَبى وَاستَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ (بقره:34)
ابا کرد و استکبار ورزید و از کافران بود!

توجه شود نمی‌فرماید به واسطه این کار از کافران شد! بلکه می‌فرماید از سجده بر آدم ابا کرد و استکبار ورزید و از کافران بود! (توضیح اینکه چرا فرموده «از کافران بود» و نفرموده (از کافران شد) در روایات ذیل آیه و نیز تفسیر المیزان به طور مفصل بیان شده است.)

ابلیس لعین در پاسخ به امر خدا بر سجده بر آدم به خداوند گفت:

اگر مرا از این سجده معاف کنی خودت را مستقیم آنچنان سجده می‌کنم که احدی تو را این‌چنین سجده نکرده باشد! (فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ (علیه السلام) وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَهًًْ لَمْ یَعْبُدْکَهَا. (تفسیر صافی: ج1، ص116))

یعنی مستقیم خودت را، نه سجده به آدم و با واسطه قرار گرفتن آدم!

 

در جای‌ دیگر خداوند می‌فرماید:

وَقَالَ الَّذِینَ لَا یرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَینَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا (فرقان:21)
و آنها که امیدی به لقای ما ندارند (و رستاخیز را انکار می‌کنند) می‌گویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمی‌شوند؟ و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی‌بینیم؟ آنها استکبار ورزیدند و طغیان بزرگی کردند.

در این‌جا می‌بینیم که اعتراض کسانی را که می‌خواهند بی‌واسطه پیامبر، فرشتگان، مستقیم بر خودشان نازل شوند و پیام پروردگار را مستقیم دریافت کنند

یا با دیدن خودشان بدون واسطه پیامبران الهی، شخصاً از کم و کیف خداوند و ویژگی‌های او مطلع شوند نیز نسبت استکبار و طغیان کبیر داده است.

خداوند در جای‌دیگر می‌فرماید:

وَ إِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُم مُّسْتَکْبرُِون (منافقون:5) 
و هنگامى که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار کند!»، سرهاى خود را (از روى استهزا و کبر و غرور) تکان مى‏‌دهند و آنها را مى‏‌بینى که از سخنان تو اعراض کرده و استکبار می‌ورزند!

در این آیه نیز به وضوح به کسانی‌که زیربار نمی‌روند که به واسطه پیامبر صلی‌‌الله‌علیه‌‌و‌آله و با توسل به ایشان مورد بخشش خداوند واقع شوند نیز نسبت استکبار داده شده است!

 

چنانچه مشاهده شد، زیر بار واسطه نرفتن در ارتباط با خدا از بدترین مصادیق استکبار و مقارن کفر معرفی شده است!

زیر بار رسول خدا نرفتن

زیر بار وصی رسول خدا نرفتن

زیر بار توسل و زیارت و شفاعت نرفتن و...

که در همگی پای واسطه در میان است، واسطه‌ای که خدا امر کرده حتماً‌ برای حرکت و ارتباط با خدا لازم است و اگر نباشد حتی مقدمه رستگاری نیز وجود نخواهد داشت! تا چه رسد به خود نائل شدن به رستگاری؛ چنانچه می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی‏ سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35-مائده) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از خدا پروا کنید و (براى تقرب) به سوى او وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»؛ همگی از بدترین مصادیق استکبار و مقارن با کفر می‌باشد.

 

قسمت دوم:

حال ببینیم، نقطه مقابل مستکبر چیست؟

خاشع!

در قرآن در باب خاشعان چه فرمایشی شده و اهل بیت علیهم السلام در تفسیرش چه فرمودند؟
وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ (بقره:45)
از صبر و نماز یارى جویید؛ و این کار (یعنی استعانت از نماز) جز براى خاشعان، دشوار و سنگین است.

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

قَالَ سَلْمَانُ: قُلْتُ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)! وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلَاهًَْ أَقَامَ وَلَایَتَکَ قَالَ: نَعَمْ! یَا سَلْمَانُ تَصْدِیقُ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی فِی الْکِتَابِ الْعَزِیزِ وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ الصَّلَاهًُْ إِقَامَهًُْ وَلَایَتِی فَمِنْهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ وَ لَمْ یَقُلْ وَ إِنَّهُمَا لَکَبِیرَهًٌْ لِأَنَّ الْوَلَایَهًَْ کَبِیرَهًٌْ حَمْلُهَا إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ. 

از سلمان (رحمة الله علیه) نقل است که به حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد:
«ای برادر پیامبر! آیا هرکس که نماز به‌پا دارد و اقامه نماید، در حقیقت ولایت تو را به‌پا داشته؟!
حضرت فرمود: «آری! دلیل این مطلب این آیه‌ی قرآن است:
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ
پس [منظور از] صبر، پیامبر است و [منظور از] نماز، اقامه‌ی ولایت من است.
پس به همین خاطر خداوند فرموده: إِنَّها لَکَبِیرَةٌ (و ضمیر «ها» در آیه به «صلاة» بر می‌گردد و نفرموده (إنهما) یعنی استعانت از آن دو، یا (إنه) استعانت از صبر)
چرا که حمل ولایت (من)، کاری بزرگ و سنگین است؛ مگر برای خاشعین (فروتنان در برابر حق)».

بحارالأنوار، ج26، ص1


لذا مشخص می‌شود که سخت‌ترین امتحان نفس که باید استکبارش در هم شکسته شود، پذیر ولایت و واسطه‌ای به نام امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیهما السلام است!
و با خشوع نسبت به این حقیقت و پذیرش این ولایت و توسل به این واسطه است که حقیقت عبودیت شکل می‌گیرد!

 

لازم به ذکر است، چنانچه در روایت فوق حضرت امیر بیان می‌‌دارند که حقیقت نماز و اقامه آن، پذیرش ولایت ایشان است، در تفسیر آیات متعددی از قرآن کریم که در آن از صلاة و نماز سخن گفته شده، حضرات معصومین علیهم السلام تصریح کرده‌اند که مقصود حقیقی و تأویل آن ولایت حضرت امیر صلوات الله علیه است، به عنوان نمونه به جز آیه فوق به ذکر سه مورد دیگر نیز بسنده می‌شود:

آیه نخست:
وَ لاتَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لاتُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَینَ ذالِکَ سَبِیلاً (اسراء:110)
و نمازت را زیاد بلند، یا زیاد آهسته نخوان و در میان آن دو، راهى [معتدل] انتخاب ‌کن.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام می‌فرماید:

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ قَال سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهًِْ فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا قَالَ لَا تَجْهَرْ بِوَلَایَهًِْ عَلِیٍّ فَهُوَ الصَّلَاهًُْ وَ لَا بِمَا أَکْرَمْتُهُ بِهِ حَتَّی آمُرَکَ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ لا تُخافِتْ بِها فَإِنَّهُ یَقُولُ وَ لَا تَکْتُمْ ذَلِکَ عَلِیّاً یَقُولُ أَعْلِمْهُ مَا أَکْرَمْتُهُ بِهِ فَأَمَّا قَوْلُهُ وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا یَقُولُ تَسْأَلُنِی أَنْ آذَنَ لَکَ أَنْ تَجْهَرَ بِأَمْرِ عَلِیٍّ (بِوَلَایَتِهِ فَأَذِنَ لَهُ بِإِظْهَارِ ذَلِکَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَهُوَ قَوْلُهُ یَوْمَئِذٍ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. 

جابر گوید: تفسیر این آیه: وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا، را از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم،
حضرت فرمود: «یعنی ولایت علی (علیه السلام) را آشکار نکن و این همان (حقیقت) نماز است،
همچنین آن اکرامی که من در حق او مقدّر کرده‌ام را آشکار نکن تا من زمان آن را به تو بگویم
و این معنی کلام خداوند است که می‌فرماید: وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ.
امّا اینکه می‌فرماید: وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا؛ یعنی این اکرام را از علی (علیه السلام) پنهان نکن و اکرام را که برایش مقدّر کرده‌ام به او بگو و او را آگاه کن.
امّا اینکه می‌فرماید: وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا؛ یعنی از من بخواه که به تو اجازه دهم امر ولایت علی (علیه السلام) را آشکار کنی». که در روز غدیر خم خداوند این اجازه را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد و او در آن روز [به خداوند متعال] عرض کرد: «خدایا! هرکس که من مولای او هستم، پس این علی (علیه السلام) مولای اوست، خدایا! هرکس که او را دوست بدارد، دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش».

بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۰۵

 

 

آیه دوم:

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * الُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (مدّثر:42و43)
«چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟!  مى‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

حضرت امام محمد باقر می‌فرماید:

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ یَعْنِی لَمْ یَکُونُوا مِنْ شِیعَهًِْ عَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِب (علیه السلام). 

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ یعنی از شیعیان علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نبودند.

بحارالأنوار، ج۵۱، ص۶۱

طبق فرمایش امام صادق علیه السلام، مصلی به اسب می‌گویند که پشت سر اسب پیش‌تاز در حرکت است، از مصلین نبودیم، یعنی از کسانی نبودیم که پشت سر پیشتاز و پیشوا و امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و سایر ائمه از فرزندان ایشان در حرکت نبودیم و شیعه ایشان نبودیم!

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ قَالَ: عَنَی بِهَا لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّهًِْ (علیهم السلام) الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِمْ: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ أَمَا تَرَی النَّاسَ یُسَمُّونَ الَّذِی یَلِی السَّابِقَ فِی الْحَلْبَهًِْ مُصَلِّی فَذَلِکَ الَّذِی عَنَی حَیْثُ قَالَ: لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِینَ. 

در آیه قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمصَلِّینَ؛ مقصود این است که از امامانی (علیهم السلام) که خدای تبارک‌وتعالی درباره‌ی ایشان فرموده است: و [اَلسّابِقُونَ اَلسّابِقُونَ أُولئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ] پیشگامان پیشگامند، آن‌ها مقرّبانند!. (واقعه:۱۱-۱۰)، پیروی نکردیم».
مگر نمی‌بینی که مردم اسبی را که در مسابقه پشت‌سر اسب پیش‌رو است را مصلّی نامند؟
همین معنی مقصود است.
در آنجا که فرماید: لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ یعنی پیرو پیشروان نبودیم.

الکافی، ج۱، ص۴۱۹

 

 

 

آیه سوم:

حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلهِ قانِتینَ (بقره:238)
در انجام [به موقع و کامل] همه‌ی نمازها و [به خصوص] نماز وسطى (نماز ظهر) کوشا باشید و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا به پاخیزید.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

الصلاهًَْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أمیرُالمُؤمِنینَ وَ فاطمهًُْ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام والصلاه الْوُسْطَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) و قُومُوا لِلهِ قانِتِینَ طَائِعِینَ لِلْأَئِمَّهًِْ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ. 

[حقیقت] نماز، رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) می‌باشند. و مراد از [حقیقت] صلاة الوسطی، أمیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌باشد. و مقصود از قُومُوا لِلهِ قانِتِینَ، [یعنی] در راه اطاعت ائمّه (علیهم السلام) به پا خیزید.

تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۲۸

 

قسمت سوم:

حال که مشخص شد حقیقت نماز، پذیرش ولایت حضرت امیر صلوات الله علیه است
با این دید بنگرید و توجه کنید و تدبر کنید در روایاتی نظیر:

اگر نماز پذیرفته شود، باقی اعمال هم پذیرفته می‌شود و اگر نه، الباقی هم رد می‌شود.

یا به این شباهت عجیب نماز با ولایت حضرت امیر توجه فرمایید:
از میان واجبات دین، هیچ واجب دینی نیست که همواره بر قرار باشد، روزه در صورت بیماری یا سفر ساقط
امر به معروف و نهی از مکنر شرایطی دارد
حج و خمس و زکات نیز در هر شرایطی بر شخص واجب نیست
اما خداوند برای نماز مفری باقی نگذاشته، چه در مریضی، چه در سفر، چه در جنگ، حتی به هنگام غرق شدن در دریا هم باید نیت نماز غریق کرد و آن را به جای آورد.
مانند ولایت حضرت امیر که در روایات بیان خداوند برای عدم التزام به آن مفری قرار نداده است.


الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام

عوامل زوال حب اهل بیت علیهم السلام از قلب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10)
سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.


باید توجه داشت که بر طبق روایات، گناهانی وجود دارند که باعث زوال مغر و ریشه ایمان که همان ولایت حب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و ائمه هدی علیهم السلام است می‌شود.

به تعبیر دقیق‌تر، آنچه از خود گناه و انواعش به مراتب دارای اهمیت بیشتری است، موضع و حالت قلب انسان است نسبت به گناه و اثری است که آن گناه (چه کوچک و چه بزرگ) در قلب می‌گذارد. چنانچه مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: أَشَدُّ اَلذُّنُوبِ مَا اِسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[1].
شدیدترینِ گناهان آن گناهی است که مرتکب شونده‌اش آن را کوچک شمارد.
برخی از مهمترین گناهان و معاصی و به تعبیر دقیق‌تر عکس‌العمل‌ها و حالات قلب نسبت به معاصی که منجر به زوال حب اهل بیت علیهم السلام و ایمان از دل می‌گردد عبارتند از:
1. بی‌تفاوت بودن و خشمگین نشدن از شیوع علنی معاصی[2]
2. علاقه و محبت‌پیدا کردن به گناه  به شکلی که حتی پس از ارتکاب به گناه شخص پشیمان نشود[3]!
3. افتخارکردن به ارتکاب گناه و معصیت[4]
4. انکار و بی‌اعتنایی نسبت به محرّمات الهی[5]
5. انکار و بی‌اعتنایی به واجبات، به خصوص نماز[6]
6. دوستی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام[7] و منحرفان از راه ایشان[8] و دوستی با دوستان دشمنان اهل بیت علیهم السلام[9] و دشمنی با دوستان راستین ایشان[10].

بر طبق آیات[11] و روایات[12]، به وجود آمدن حالت انکار نسبت به واجبات و محرمات الهی و افتخار به گناه و بی‌تفاوت شدن نسبت به شیوع علنی معاصی در قلب، یک سیر تدریجی دارد که باید انسان با رجوع دائم با حالات قلبش و مطالعه اوضاع احوال قلب و محاسبه اعمال از حرکت به این فرجام شوم جلوگیری کرد.

مؤمن و متولی به ولایت اهل بیت علیهم السلام، هرگز از گناه خود شادمان نخواهد بود[13] و هموار پس از ارتکاب معصیت نادم و پشیمان است، زوال حالت پشیمانی پس از گناه علامتی بسیار خطرناک است که نشان‌دهنده آن است که آن معصیت به مرحله‌ای رسیده است که دارد به محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام که مغز، ریشه و حقیقت ایمان[14] است، صدمه می‌زند!

 



[1] نهج البلاغه (سید رضی):‌ ص535، حکمت 348

[2] (1) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إِنَّ أَوَّلَ مَا تُقْلَبُونَ إِلَیْهِ مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ اَلْجِهَادُ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً نُکِسَ قَلْبُهُ فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ فَلاَ یَقْبَلُ خَیْراً أَبَداً (تفسیر قمی: ج1، ص213)
بی‌گمان اولین جهادی که به آن مکلف می‌شوید جهاد با قلب‌هایتان است، هر که قلبش معروفی را معروف نشناسد و منکری را زشت نشمارد قلبش وارونه می‌شود به طوری که پایین آن در بالا و بالای آن در پایی قرار می‌گیرد و *در این صورت دیگر هیچ خیری را نمی‌پذیرد. [و بالاترین و مهمترین خیری که قلب بیاد پذیرای آن باشد،‌ ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام است!]*

(2) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...وَ مِنْهُمْ تَارِکُ لِإِنْکَارِ اَلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتٍ بَیْنَ اَلْأَحْیَاءِ. (عیون الحکم و المواعظ (ابوالحسن واسطی):‌ ج1، ص 360)

... و از میان مردم کسی که انکار و نهی نکند منکر را، نه با عملش، نه با سخنش و نه حتی با قلبش، پس چنین کسی مرده‌ای است در میان زندگان!
(3) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ. (عوالی الئالی (ابن ابی جمهور): ج1، ص313)
هر کس از شما منکرى ببیند، باید با اقدام عملی و اگر نتوانست با زبان *
و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که [این بیزاری جستن قلبی از منکر در قلب] ضعیف‌ترین درجه ایمان است.*

[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است و *غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست! و تنها ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را دارد! چنانچه در حدیث شریفی، شخصی منافق به امام رضا علیه السلام طعنه می‌زند که از یکی از کسانی که مدعی است شیعه شماست، شراب مست کننده می‌نوشد، امام رضا علیه السلام که از شنیدن این سخن بسیار آزرده خاطر می‌گردند و عرق بر پیشانی مبارکشان می‌نشیند ضمن سخنان خود در این خصوص به همین نکته بسیار ظریف و دقیق اشاره می‌کنند که:
(2) اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَجْمَعَ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ رَسِیسِ[دسیس] الْخَمْرِ وَ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. (بحار الانوار (علامه مجلسی): ج27، ص314) *خداوند کریم‌تر و منیع‌تر از آن است که در قلب مؤمن، بین شُرب خَمر و حب ما اهل بیت را جمع گرداند.*
یعنی ولو هم که یکی از محبان ضعیف الایمان ما مرتکب چنین معصیت بزرگی شود، او به این معصیتش علاقه ندارد و ناشی از ضعف ایمان و غلبه شهوت است نه انکار حرمت شراب یا سبک شمردن آن و تا وقتی که محبت اهل بیت علیهم السلام در دل شخص باشد، او پس از ارتکاب معصیت بلافاصله نادم و پشیمان است و عزم واقعی بر ترک آن دارد و چنانچه در روایات ذیل ذکر شده، حرکت قلب به سمت عادی شدن گناه و عدم پشیمانی پس از ارتکاب نشان از آغاز زوال حب اهل بیت علیهم لاسلام از قلب است، چرا که خداوند دو قلب درون یک شخص قرار نداده که با یکی محبوب خدا را دوست بدارد و با دیگری به مغبوض و ضدش علاقه پیدا کند!]

[4] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند*، پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[5] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إِذَا زَنَى اَلزَّانِی خَرَجَ مِنْهُ رُوحُ اَلْإِیمَانِ فَإِنِ اِسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَیْهِ» قَالَ «وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَشْرَبُ اَلشَّارِبُ حِینَ یَشْرَبُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ». (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج4، ص22)
هنگامى که زانى مشغول زناکارى است حقیقت و روح ایمان از دل او بیرون شده است، پس اگر آمرزش طلبد، آن روح ایمان به او باز گردد، و گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: زناکار در حین زنا ایمان نخواهد داشت و مؤمن نیست، و مى‌گسار در حین شرب مؤمن نیست، و سارق (دزد) حین سرقت مؤمن نخواهد بود.

 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:  فَکُلُّ مَعصیَةٍ مِن المَعاصِی الکِبارِ فَعَلَها فاعِلٌ، أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجِهَةِ اللذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغالِبِ، فهُو فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِن الإیمان بجِهَةِ الفِسقِ، فإن دامَ فی ذلکَ حتّى یَدخُلَ فی حَدِّ التَّهاوُنِ و الاستِخفافِ، فقد وَجَبَ أن یکونَ بِتَهاوُنِهِ و استِخفافِهِ کافِرا. (تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص330)

 هر معصیتى از معاصى بزرگ خدا که کسى آن را انجام دهد، یا شخصى از روى لذّت‌جویى و شهوت و غلبه شوق و شهوت به آن درآید، این فسق است و انجام دهنده آن فاسق و به لحاظ فسقش [حین ارتکاب]، از [حیطه] ایمان خارج است.

*اگر به این عمل ادامه دهد، تا جایى که به حدّ کوچک‌شمردن و خفیفشمردن برسد*، به سبب این بى‌اعتنایى و خفیف شمارى، *کافر می‌گردد.*

[6] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ سُئِلَ مَا بَالُ اَلزَّانِی لاَ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ قَدْ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اَلزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَعْمَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ اَلشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ لاَ یَتْرُکُهَا إِلاَّ اِسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ لِأَنَّکَ لاَ تَجِدُ اَلزَّانِیَ اَلَّذِی یَأْتِی اَلْمَرْأَةَ إِلاَّ وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ قَاصِداً لِتَرْکِهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا اَللَّذَّةَ فَإِذَا اِنْتَفَتِ اَللَّذَّةُ وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَقَعَ اَلْکُفْرُ قِیلَ مَا اَلْفَرْقُ بَیْنَ اَلْکُفْرِ إِلَى مَنْ أَتَى اِمْرَأَةً فَزَنَى بِهَا أَوْ خَمْراً فَشَرِبَهَا وَ بَیْنَ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ حَتَّى لاَ یَکُونَ اَلزَّانِی وَ شَارِبُ اَلْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً کَمَا اِسْتَخَفَّ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ وَ مَا اَلْعِلَّةُ اَلَّتِی تَفْرُقُ بَیْنَهُمَا قَالَ اَلْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَکَ فِیهِ وَ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ وَ لَمْ یَغْلِبْکَ عَلَیْهِ غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلُ اَلزِّنَا وَ شُرْبَ اَلْخَمْرِ وَ أَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلَى تَرْکِ اَلصَّلاَةِ وَ لَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ فَهُوَ اَلاِسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ فَهَذَا فَرْقُ بَیْنِهِمَا. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج2، ص339) از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا به زانى کافر گفته نمی‌شود ولى تارک صلاة را کافر خوانده‌ می‌شود؟ دلیل آن چیست؟ حضرت فرمودند: زیرا زناکار و امثال او، به خاطر شهوتى که بر آنها غالب شده مبادرت به این معصیت مى‌کنند ولى تارک نماز، آن را ترک نکرده مگر صرفاً به خاطر کوچک شمردن این عبادت الهى [و بی‌اهمیت بودن آن برایش] و تفصیل این توضیح این است که: زانى وقتى با زنى تماس پیدا مى‌کند از این تماس لذّت برده و قصدش تنها همین التذاذ است، *امّا تمام کسانى که نماز را ترک مى‌کنند، قصدشان فقط‍‌ ترک و رها کردن آن مى‌باشد و هیچ قصد لذّتى از این ترک ندارند و وقتى غلبه شهوت و کسب لذّت منتفى شد قهراً قصدشان فقط‍‌ خفیف شمردن مى‌باشد و وقتى قصد خفیف نمودن نماز بود بدون شکّ‌ حالت کفر در آنها پیدا شده و کفرشان ثابت مى‌گردد.* از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: چه فرقى هست بین کسى که به زنى نگاه کرده و با وى زنا نموده یا شراب مى‌آشامد و بین کسى که نماز را ترک کند؟ چرا زانى و شارب الخمر را کافر نمی‌نامند ولی تارک الصلاة مستخف شمرده مى‌شود، در نتیجه وى را کافر می‌شمرند! دلیل این امر چیست؟ و علّتى که این دو معصیت را از یکدیگر متمایز می‌سازد چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: دلیل و برهان آن است که به طور کلّى در هر معصیتی که منشأ فعل غلبه شهوت باشد نظیر زنا و شرب خمر، این امر استخفاف و خوار و کوچک شمردن حکم خدا محسوب نمی‌شود! اما وقتی انسان خودش عمداً نماز را ترک نماید بدون اینکه شهوت غالبی در میان باشد، غیر از استخفاف منشأ دیگرى براى این ترک نیست و همین امر وجه تمایز ترک نماز و فعل زنا و شرب خمر مى‌باشد.

[7] (1) حضرت امام محمد باقر علیه السلام: فِی قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبَّ بِهَذَا وَ یُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا (مُحِبُّنَا) فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا کَدَرَ فِیهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ. (تفسیر صافی: ج4، ص162)

حضرت پیرامون تفسیر آیه: «ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ (احزاب:4)» «خداوند عزّوجلّ در درون هیچ‌کس، دو قلب را قرار نداده که با یکی، کسی را دوست بدارد و با دیگری با او دشمنی ورزد. دوستدار ما چنان‌که زر با آتش خالص می‌گردد و هیچ‌گونه تیرگی و ناخالصی در آن نمی‌ماند، در دوستی با ما اخلاص می‌ورزد. پس هرکسی بخواهد بداند که از جمله دوستداران ما هست یا نه، باید قلب خود را بیازماید؛ *اگر در دوستی و محبّت به ما، دشمن ما را نیز سهیم کند، او از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.* خداوند، جبرئیل و میکائیل دشمن او هستند و خداوند، دشمن کافران است.
(2) «لَا تَجِدُ
قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله:۲۲) هرگز نمى‌یابى مردمى را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده باشند، ولى با کسانى که با خدا و پیامبرش مخالفت مى‌ورزند دوستى کنند، هر چند آن مخالفان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشان آنها باشند.»

[8] سلیمان بن جعفر جعفری گوید:

شنیدم ابو الحسن (امام رضا یا امام هادی) (علیهما السلام) به پدرم می‌فرمود: سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لِأَبِی مَا لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ إِنَّهُ خَالِی فَقَالَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اَللَّهِ قَوْلاً عَظِیماً یَصِفُ اَللَّهَ تَعَالَى وَ یَحُدُّهُ وَ اَللَّهُ لاَ یُوصَفُ - فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَکْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَکْتَهُ... (امالی (شیخ مفید): مجلس 13، ح3، ص112)

چگونه است که تو را نزد عبد الرحمن بن یعقوب دیدم؟ عرض کرد: او دائی من است، حضرت به او فرمود: آن مرد در باره خدا سخنی بس گزاف و هول انگیز گوید. او خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن) وصف می‌کند و برایش حد و حدود قائل است و حال آنکه خداوند به وصف نیاید، چیزی او را محدود نکند، *پس یا با او همنشین شو و ما را رها کن، و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن!*

[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا عَائِباً أَوْ مَدَحَ لَنَا قَالِیاً أَوْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا أَوْ وَالَى لَنَا عَدُوّاً

أَوْ عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی که از ما عیب‌جویی می‌کند، یا دشمن ما را مدح کند، یا با کسی که از ما بریده پیوند کند!، یا از دوستداران ما کناره گیرد، یا با دشمن ما دوستى کند، یا با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

[10] (2) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا ... عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی ... با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

(3) حضرت امام باقر علیه السلام: سَلْمَانَ بَابُ اَللَّهِ فِی اَلْأَرْضِ ... مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً. (رجال کشی): ج1، ص24)
سلمان باب الله است، ... هر کس او را انکار کند کافر است.

[11] «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10) سپس *سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند* و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.»
یعنی شخصی محب و معتقد به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از طریق تکرار اعمال بد به جایی می‌رسد که حقانیت حضرت را که طبق فرمایش خود امیرالمؤمنین بزرگترین آیه خداوند هستند تکذیب کند و خدایی نکرده آن را به سخره بگیرد! (نستجیر بالله)
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: أَنَا اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ اَلْآیَةُ اَلْکُبْرَى. (امالی (شیخ صدوق): ص38)
من حجت عظمای خداوند و آیت بزرگ خداوند هستم.

[12] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند،* پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[13] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است *و غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست!]

[14] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: عَنْ سُفْیَانَ‌بْنِ‌السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام): کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ: فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ فَلَقِیَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَقَالَ: الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ شَهَادَهْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاهْ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاهْ وَ حِجُ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ. وَ قَالَ: الْإِیمَانُ مَعْرِفَهْ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ، کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص24)
سفیان‌بن‌سمط گوید: مردی از حضرت (علیه السلام) از اسلام و ایمان سؤال کرد که فرق بین آن دو چیست؟ حضرت پاسخ نداد. دوباره سؤال کرد باز جواب نشنید (آن مرد رفت و) سپس روزی در بین راه به حضرت برخورد درحالی‌که آماده‌ی کوچ‌کردن بود، حضرت به او فرمود: «گویا آماده سفری»؟ عرض کرد: «آری». فرمود: «پس در مسجد الحرام مرا ببین»! آن مرد در محلّ موعد خدمت حضرت رسیده و دوباره سؤال کرد: «چه فرقی بین اسلام و ایمان است»؟
حضرت فرمود: «اسلام برنامه ظاهری است که مردم دارند، شهادت به یگانگی خدا، و پیامبری محمّد (صلی الله علیه و آله) و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات و حجّ خانه خدا، و روزه ماه رمضان، این اسلام است *ولی ایمان شناسایی این امر (امامت) است، با این وصف اگر کسی بدان اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان است ولی گمراه.*

در باب انحراف اعتقادی‌ِ عمیقِ یاشار سلطانی در مفهوم عدالت!!!

بحثی پرامون انحراف اعتقادی‌ِ عمیقِ یاشار سلطانی در مفهوم عدالت!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[1]
(خداوند) از آنچه انجام مى‌دهد بازخواست نمى‌شود، درحالى‌که آنان بازخواست مى‌شوند.

 

یاشار سلطانی در بخشی از پیام خود، خطاب به علیرضا پناهیان چنین بیان داشته:
«برای ما دم از مساوات نزنید. کاش بجای هم‌اندیشی با میلیاردها و تریلیاردرها، کمی درس می خواندید تا بفهمید که عدالت از اصول دین ماست و حتی باید بر رفتار خدا نیز حاکم باشد، چه رسد به بنده خدا[2]

معنای جمله یاشار سلطانی‌ که بُلد شده این است که ما یک متری داریم که با آن می‌توانیم فعل خدا را از حیث مطابق بودن با عدل یا عدم تطابق با عدل بسنجیم!

یعنی در عالم خارج، محک و میزان و متر و سنجه‌ای داریم که عدالت با آن تعریف می‌شود و می‌توانیم حتی‌ با آن، فعل خدا را نیز، از این نظر که مطابق عدالت بوده یا نه را بسنجیم!

خدا که هیچ!

علی بن ابی‌طالب علیهما السلام یکی از بندگان خداست؛ منتها چه بنده‌ای؟
بنده‌ای که اراده‌ای جز اراده خدا ندارد و هر چه می‌کند طبق امر و رضای الهیست!
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که افضل از ایشان است درباره ایشان (به نقل از شیعه و سنی با اسناد صحیح[3])‌ فرموده است:

عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ وَ اَلْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُ مَا دَارَ عَلِیٌّ[4].
علی با حق است و حق با او و بر زبانش و حق به گرد علی‌ می‌گردد هر کجا علی باشد.

مقصود از قسمت آخر حدیث فوق چیست؟
برای فهم بهتر آن باید به حدیث نبویِ دیگری در باب عمار توجه کنیم:

عماراً مع الحق و الحق معه یدور عمار مع الحق اینما دار[5].

عمار با حق است و حق با عمار، عمار به گِرد حق می‌چرخد، هر کجا حق باشد!

با مقایسه دو حدیث فوق در می‌یابیم که، وقتی بناست حق به گِرد علی بگردد، یعنی خود امیرالمؤمنین علیه السلام و قول و فعلشان ملاک حق است و حق بر اساس قول و فعل علی علیه السلام مشخص می‌شود؛‌ نه اینکه ملاک و محک و سنجه‌ای به نام حق در خارج وجود داشته باشد و آن را بر قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام قرار دهیم تا مشخص شود آیا قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام بر اساس حق است یا نه.
اما در خصوص عمّار این‌گونه نیست!‌ در خارج از عمار ملاک و محک و سنجه‌ای به نام حق وجود دارد که عمار باید به گِرد آن بگردد و آن وجود نازنین مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

هر چیز که مطابق حق باشد، مطابق عدل هم هست و بر این اساس نیز، میزان عدالت هم قول و فعل علی بن ابی‌طالب است.

زمانی که در خارج از قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام، ما مفهومی به نام حق نداریم و ملاک حق و باطل بودن یک چیز، موضعِ علی علیه السلام نسبت به آن است؛ به طریق اولی نیز در عالم خارج، سنجه و محک و ملاکی نداریم که بخواهیم بر اساس آن میزان، مطابقِ حق بودنِ فعل خدا را مورد سنجش قرار دهیم و قول و فعل خداوند، خود نشان‌دهنده حق و عدالت است!

چناچه خود خداوند در قرآن می‌فرماید:
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[6]
(خداوند) از آنچه انجام مى‌دهد بازخواست نمى‌شود، درحالى‌که آنان بازخواست مى‌شوند.
یعنی بنا نیست خداوند برای افعالش مورد بازخواست قرار گیرد که آیا مطابق حق بوده یا نه، مطابق عدل بوده یا نه! چرا که ملاک حق و باطل، خود فعل و قول خداوند است!
چنانچه در برخی روایاتِ تفسیریِ ذیل این آیه شریفه، با وضوح بیشتری به این حقیقت تصریح شده است، از جمله:
از مولی امیرالمؤمنین علی‌ علیه السلام نقل شده است:
«خدای تبارک‌وتعالی کفی از آب گوارای شیرین را برگرفت [و با آن گِلی درست کرد] و آن را خشک کرد؛ پس جامد شد. سپس به آن فرمود:
«انبیاء مرسلین (بندگان صالح و امامان هدایت شده‌ی دعوت‌کننده به‌سوی بهشت و پیروان آن‌ها) تا روز قیامت را از تو می‌آفرینم
و اهمیّتی نمی‌دهم و هیچ‌کس نمی‌تواند بر کار من خرده بگیرد، ولی در کارهای آن‌ها، جای سؤال و ایراد است[7]!

علامه طباطبایی در المیزان، ذیل آیه فوق، بحث فوق‌العاده‌ای دارند با عنوان: ‌«گفتارى در حکمت خداى تعالى، و معناى اینکه افعال او داراى مصلحت است»
این بحث مؤید عرایض فوق است، مبتنی بر آیات و روایات، ملاک حق و باطل و حکیمانه یا غیر حکیمانه یا عادلانه و ظالمانه بودن یک چیز، فعل و قول خود خدا و حجت خداست!
نه اینکه ما در خارج مفهوم و سنجه و متر و محکی داریم که به کمک آن بتوانیم، فعل و قول خدا و حجت خدا را از نظر حکیمانه بودن، عادلانه بودن و مطابق حق بودن بسنجیم!

اما بحث عقلی علامه در این خصوص که در تأییدش از آیات و روایات نیز بهره‌برده‌اند:

«حکمت، وقتى صفت فاعل مى‌شود که فعل او با نظام علمى او منطبق، و نظام علمیش نیز به درست از نظام خارجى اخذ شده باشد و معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت این است که فعلش با صورت علمیه‌اى که از خارج در ذهن ترسیم شده مطابق در آید،
پس در حقیقت، حکمت، صفت ذاتى خارج است،
یعنی اگر فاعلى را حکیم، و فعلش را مطابق حکمت مى‌نامیم، به خاطر این است که فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است،
همچنین اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مى‌نامیم، باز به خاطر این است که مطابق صورت علمىِ ذهن فاعل است، و صورت علمى ذهن فاعل نیز مطابق با نظام خارج.
البته این مطلب در افعالى تمام و صحیح و صادق است که منظور از آن فعل، مطابقت با نظام خارج باشد، مانند افعال ارادى ما،
اما آن افعالى که خود نظام خارج است، مانند افعال خداى تعالى، آن دیگر خودش حکمت، و عین آن است،
نه اینکه در صورتى که مطابق با چیز دیگرى باشد حکمت تلقی شود.
پس اینکه مى‌گوییم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنایش این است که متبوع مصلحت است و مصلحت به تَبَع آن مشخص می‌شود،
نه اینکه تابع مصلحت باشد و مصلحت، خداى را بر انجام آن دعوت و وادار کرده باشد.

غیر از خداى تعالى هر فاعل دیگرى، مسئول در فعل خود است که چرا چنین کردى[8]؟
و لذا موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبیق دهد، و در پاسخ کسى که مى‌پرسد چرا چنین کرده، به علت و وجه مصلحتى که وى را وادار به آن فعل کرده، اشاره و استدلال می‌کند.
اما چنین سؤالى در مورد خداى تعالى هیچ وجهی ندارد، براى اینکه براى افعال او نظامى خارجى نیست تا با آن نظام تطبیق داده شود؛
چون فعل خدا همان خارجیت و خودِ نظام خارجى است، که هر حکیمى فعل خود را با آن تطبیق مى‌دهد،
و غیر این نظامِ خارجى، نظام دیگرى نیست تا خداوند فعل خود را با آن تطبیق دهد،
و فعل خدا همان عالم خارج است که صورت علمى و ذهنى آن، هر فاعلى را وادار به عمل نموده، به سوى انجام آن به حرکت در مى‌آورد، و غیر این خارج، خارجیت دیگرى نیست تا صورت علمى آن، خداى تعالى را به فعل وا داشته باشد!

آنچه که ما گفتیم مطلبى است که هم مباحث عقلى آن را تأیید مى‌کند، و هم بحث قرآنى، و از آیات قرآن همین بس که مى‌فرماید: (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ[9] و روزی که بگوید: موجود باش، آن چیز بی‌درنگ موجود خواهد شد. سخن او حق است)
زیرا در این آیه، کلمه (کن) را تنها و تنها وسیله ایجاد معرفى نموده، و آن را کلام خود دانسته و نیز خود آن را حق (عین ثابت خارجى ) معرفى نموده است.
و نیز فرمود: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ[10]
حق از جانب پروردگار تو است. پس از تردیدکنندگان مباش.) و حق عبارت است از سخن و یا اعتقادى که با واقعیت و خارج تطبیق کند؛ پس در حقیقت خود خارج اصالتاً حق است و قول و فعل مطابق با آن، به تبع آن حق است.
وقتى خارج، فعل خدا باشد آن وقت با در نظر گرفتن اینکه همین خارج مبداء قول و عمل حق است، به خوبى روشن مى‌شود که چطور حق از خدا شروع شده و به سوى او باز مى‌گردد.
و به همین جهت است که فرمود: (الحق مِن ربک
حق از پروردگار توست) و نفرمود: (الحق مع ربک - حق با پروردگار توست)
همچنان که خود ما هم در هنگام مخاصمات که بینمان اتفاق مى‌افتد مى‌گوییم : (الحق مع فلان - حق با فلانى است)
ولى خداى تعالى با اینکه باید مى‌فرمود حق با خدا است چنین نفرمود، بلکه فرمود حق از ناحیه خدا است تا آن نکته را برساند.

از همینجا معلوم مى شود که از هر فعلى که تصور شود، یکى از عناوین حق و یا باطل را دارد، مى‌ توان سؤال کرد که آیا مطابق با حق هست یا نه؟
و معلوم است که این سؤال در غیر خودِ حق صحیح است، نه در خود آن، براى اینکه حق بودن به ذات خود او است نه به مطابق بودنش با امر خارجی[11]!

و در ادامه نیز بس از بیان این استدلال‌های عقلی و قرآنی، در بخش بحث رواییِ این آیه، علامه طباطبایی، به حدیث ذیل که به نقل از امام باقر علیه السلام و در کتاب توحید شیخ صدوق نقل شده استناد می‌نمایند و درباه این حدیث چنین بیان می‌دارد که:

«این روایت، بیانى را که ما در ذیل آیه مزبور گذراندیم تأیید مى‌کند[12]

در این حدیث مورد استناد علامه نیز امام باقر علیه السلام تصریح فرموده‌اند که هر منعی که خدا انجام داده است، خود آن فعلِ منع‌کردن خدا، عین عدل است؛
به تعبیر دیگر، اگر کسی را از زیبایی ظاهر در خلقت منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی را به رغم تلاش از وسعت رزق منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی و کسانی را از آسایش و امنیت و صلح منع کرده، عین عدل است.
و این منع‌های خداوند ولو که به اصطلاح با عقل ما هم جور در نیاید و از نظر انسان خلاف عدالت باشد، چون فعل‌خدا و خداست و او مالک مطلق و حقیقیست، عین عدل است!
یعنی میزان برای عادلانه و حق بودن یک چیز، خود فعل و قول خداست، نه اینکه مفروضی به عنوان سنجه عدل و حق داشته باشیم و با آن متر و سنجه و محک بخواهیم فعل خدا را از حیث مطابق حق و عدل بودن بسنجیم!
اما حدیث شریف امام باقر علیه السلام در این خصوص:

جابر بن یزید جعفی می‌گوید: به امام باقر علیه السلام عرضه داشتم:
یا بن رسول اللّه، ما بسیارى اطفال را مى‌بینیم که مرده متولد مى‌شوند و بسیارى قبل از اینکه خلقتشان تمام گردد سقط مى‌‌شوند و بعضى دیگر کور و لال و کر به دنیا مى‌آیند و بعضى دیگر پس از ساعتى بعد از ولادت مى‌میرند بعضى دیگر فقط تا سن بلوغ مى‌مانند، بعضى دیگر تا سن پیرى، سر این اختلاف چیست؟
حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى از خلق خود سزاوارتر به تدبیر امر خلق است، زیرا او خالق و مالک ایشان است، اگر یکى را از عمر محروم مى‌دارد از چیزى محروم داشته که سزاوار و مالک آن نبوده و کسى را هم که عمر مى‌دهد باز چیزى را مى‌ دهد که وى مالک آن نبوده
پس خداى تعالى هر چه را که مى‌دهد از باب تفضل و بی‌استحقاق بخشی است،
و هر چه را نمى‌دهد و منع می‌کند نیز محض عدل است،
«او از آنچه مى‌کند بازخواست نمى‌شود بلکه خلق مورد بازخواست او هستند. (انبیاء:23)»
جابر مى گوید عرضه داشتم: یا بن رسول اللّه چطور از آنچه مى‌کند بازخواست نمى‌شود؟
فرمود براى اینکه هیچ کارى نمى‌کند مگر آنکه، آن کار، خودش حکمت و صواب باشد!
و دیگر اینکه او یگانه، متکبر، جبار و واحد قهار است
و هر کس در دل خود از آنچه او انجام می‌هد و تقدیر می‌کند، حرجى احساس کند، کافر است
و هر که فعلى از افعال او را انکار کند و زشت بشمارد جاحد[13].

 

 

برخی لینک‌های مرتبط:

 

 

 

 

 

لینک مربوط به متن و ترجمه المیزان در مباحث مربوط به آیه23 سوره انبیاء:

http://lib.eshia.ir/12016/14/271

و

https://quran.anhar.ir/tafsirfull-13879.htm



[1]  انبیاء:23

[2]  اعتماد آنلاین؛ بخش سیاسی خبر با عنوان: سلطان مدعی مساوات تاریخ انتشار: جمعه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ساعت 09:40
آدرس لینک خبر:

https://etemadonline.com/content/430439/%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%D8%AA

[3]  در خصوص منابع شیعه و سنی که با اسناد صحیح حدیث فوق را به از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند می‌توانید به دو لینک ذیل مراجعه فرمایید:
لینک‌ مربوط به سایت «ویکی فقه» در باب صحت حدیث الحق مع علی و... در منابع اهل سنت و شیعه:

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%88_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%85%D8%B9_%D8%B9%D9%84%DB%8C

و لینک‌ مربوط به سایت «ویکی شیعه» در باب صحت حدیث الحق مع علی و... در منابع اهل سنت و شیعه:

https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82

[4]  مناقب (ابن شهر آشوب): ج3، ص61

[5] طبقات کبری (ابن اسعد): ج3، ص198
لینک مباحث بررسی  حدیث عمار مع الحق و...:

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8656

[6]  انبیاء:23

[7]  إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِهِ ... فَاغْتَرَفَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غُرْفَهًًْ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّهًَْ الْمُهْتَدِینَ الدُّعَاهًَْ إِلَی الْجَنَّهًِْ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُون. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۱۰۴)

[8]  بدیهی است که اگر کسی هر چه کند به طبق فرمان و رضای خدا باشد، فعل او نیز مظهری از فعل خداست و اشکال به فعل چنین کسی به اشکال به فعل خدا باز می‌گردد، لذا از آن شخص نیز به مانند خدا نمی‌شود بازخواست؛ چرا که فعلش به امر و مطابق رضای خداست و دوئیتی نمی‌توان میان فعل او و فعل خدا در نظر گرفت. دستور قرآن مبنی بر تبعیت محض و بی‌چون و چرا (آل عمران:32) (حشر:7) (احزاب:36) (نساء:80) و عدم هر گونه اعتراض، حتی اعتراض قلبی (نساء:65) به قول و فعل و امر رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله نیز همین امر است.

[9]  انعام:73

[10]  آل عمران:60

[11]  الحکمة صفة الفاعل من جهة انطباق فعله على النظام العلمی المنطبق على النظام الخارجی واشتمال فعله على المصلحة هو ترتبه على الصورة العلمیة المترتبة على الخارج ، فالحکمة بالحقیقة صفة ذاتیة للخارج وإنما یتصف الفاعل أو فعله بها من جهة انطباق الفعل علیه بوساطة العلم ، وکذا الفعل مشتمل على المصلحة بمعنى تفرعه على صورتها العلمیة المحاکیة للخارج.
وهذا إنما یتم فی الفعل الذی أرید به مطابقة الخارج کأفعالنا الإرادیة وأما الفعل الذی هو نفس الخارج وهو فعل الله سبحانه فهو نفس الحکمة لا لمحاکاته أمرا آخر هو الحکمة وفعله مشتمل على المصلحة بمعنى أنه متبوع المصلحة لا تابع للمصلحة بحیث تدعوه إلیه وتبعثه نحوه کما عرفت.
وکل فاعل غیره تعالى یسأل عن فعله بقول « لم فعلت کذا »؟ والمطلوب به أن یطبق فعله على النظام الخارجی بما عنده من النظام العلمی ویشیر إلى وجه المصلحة الباعثة له نحو الفعل، و أما هو سبحانه فلا مورد للسؤال عن فعله إذ فعله نفس النظام الخارجی الذی یطلب بالسؤال تطبیق الفعل علیه ولا نظام خارجی آخر حتى یطبق هو علیه، و فعله هو الذی تکون صورته العلمیة مصلحة داعیة باعثة نحو الفعل ولا نظام آخر فوقه ـ کما سمعت ـ حتى تکون الصورة العلمیة المأخوذة منه مصلحة باعثة نحو هذا النظام فافهم.
هذا ما یعطیه البحث العقلی ویؤیده البحث القرآنی وکفى فی ذلک قوله تعالى: «وَیَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ » الأنعام:٣، فقد عد کلمة «کُنْ» التی هی ما به یوجد الأشیاء أی وجودها المنسوب إلیه قولا لنفسه وذکر أنه الحق أی العین الثابت الخارجی فقوله هو وجود الأشیاء الخارجی وهو فعله أیضا فقوله فعله وقوله وفعله وجود الأشیاء خارجا، وقال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» آل عمران:٦٠، والحق هو القول أو الاعتقاد من جهة أن الخارج یطابقه فالخارج حق بالأصالة والقول أو الاعتقاد حق یتبع مطابقته، وإذا کان الخارج هو فعله تعالى والخارج هو مبدأ القول والاعتقاد فالحق منه تعالى یبتدأ وإلیه یعود، ولذا قال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» ولم یقل: الحق مع ربک کما نقول فی المخاصمات التی فیها بیننا: الحق مع فلان.
ومن هنا یظهر أن کل فعل ففیه سؤال إلا فعله سبحانه لأن المطلوب بالسؤال بیان کون الفعل مطابقا ـ بصیغة اسم المفعول ـ للحق وهذا إنما یجری فی غیر نفس الحق وأما الحق نفسه فهو حق بذاته من غیر حاجة إلى مطابقة. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی):‌ ج14، ص270 تا 273)

[12]  أقول: وهو یؤید ما قدمناه فی تقریر الدلیل. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی): ج14، ص271)

[13]  جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِما السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّا نَرَى مِنَ اَلْأَطْفَالِ مَنْ یُولَدُ مَیِّتاً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْقُطُ غَیْرَ تَامٍّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ أَعْمَى أَوْ أَخْرَسَ أَوْ أَصَمَّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُوتُ مِنْ سَاعَتِهِ إِذَا سَقَطَ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَبْقَى إِلَى اَلاِحْتِلاَمِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُعَمَّرُ حَتَّى یَصِیرَ شَیْخاً فَکَیْفَ ذَلِکَ وَ مَا وَجْهُهُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْلَى بِمَا یُدَبِّرُهُ مِنْ أَمْرِ خَلْقِهِ مِنْهُمْ وَ هُوَ اَلْخَالِقُ وَ اَلْمَالِکُ لَهُمْ فَمَنْ مَنَعَهُ اَلتَّعْمِیرَ فَإِنَّمَا مَنَعَهُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ مَنْ عَمَّرَهُ فَإِنَّمَا أَعْطَاهُ مَا لَیْسَ لَهُ فَهُوَ اَلْمُتَفَضِّلُ بِمَا أَعْطَاهُ وَ عَادِلٌ فِیمَا مَنَعَ «وَ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. (انبیاء:23)»
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کَیْفَ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ
قَالَ لِأَنَّهُ لاَ یَفْعَلُ إِلاَّ مَا کَانَ حِکْمَةً وَ صَوَاباً
وَ هُوَ اَلْمُتَکَبِّرُ اَلْجَبَّارُ وَ اَلْوَاحِدُ اَلْقَهَّارُ فَمَنْ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ حَرَجاً فِی شَیْءٍ مِمَّا قَضَى اَللَّهُ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ أَنْکَرَ شَیْئاً مِنْ أَفْعَالِهِ جَحَدَ. (التوحید (شیخ صدوق):‌ ج1، ص397)

حنّان که از اسمای حسنای الهی است به چه معناست؟!


فخر الدین طریحی در اثر معروف خود در باب لغت، یعنی مجمع البحرین در توضیح «حَنّان» که یکی از اسمای حسنای الهی است، حدیث ذیل را از  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است:


قَد سُئِلَ عَن الحَّنان و المَنّان

فقال علیه السلام:

اَلحَنّان هُوَ الَّذی یَقبل على مَن أََعرَض عَنهُ و...[1]


حنان کسی است که روی می‌آورد به سوی کسی که از او دوری می‌گزینند.

 

سخنانی از عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه در همین خصوص،‌ برگرفته از آیات و روایات:
زندگی سرمایه آخرت است، با این زندگی باید آنجا را درست کرد. خودش آنجا خود به خود درست نمی‌شود[2].
می‌گویند خدا کریم است.

بله خدا کریم است که این همه انبیا و ائمه را فرستاده است، [عقل و وجدان به شما داده است] تا شما را متوجه کند تا عمل کنید برای آخرت.
اَلْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ[3].

اگر شما باور داری که نشئه آخرتی هست، بدان هر قدمی که برداری نوشته شده.

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ[4]»

البته برخی گفته‌اند که اثرش را می‌بیند، نه اصلاً خودِ عمل را می‌بیند!

توبه اگر نبود که اصلاً نجات پیدا نمی‌کردیم!

خدا به آدم صفی الله اجر عظیم بدهد که به فکر بچه‌هایش بود.
[خطاب به خدا گفت:]

خدایا تو شیطان را در خون و پوست من جاری کرده برای بچه‌هایم چه گذاشتی؟
خدا رحمتشان کند این‌ها را، به فکر ما بودند.

خدا در پاسخ به او فرمود: کسی حسنه بیاورد، ده برابر به او می‌دهیم، کسی گناه کرد همان یک گناه[5]. تازه آن گناه را هم هفت ساعت مهلت می‌دهند، که شاید توبه کند، مَلَک دست را به مَلَک دست چپ می‌گوید آن هفت ساعت را ننویس بلکه توبه کند[6].
خوب بشر چقدر بی‌همت است که با این وضع باز هلاک شود[7].

یک کار حسنه تو کردی،‌ ده برابر می‌نویسند.
نیت آن کار خوب را کردی، یک برابرش را می‌نویسند.
گناه که می‌خواهی بکنی، برای نیت و اراده‌ات چیزی نمی‌نویسند[8].

گذشت چقدر؟
معنی کَرَم خدا یعنی این.

باز اگر فریب خوردی، گول خوردی،‌ باز توبه را گذاشته، تا هفت ساعت اگر توبه کردی نمی‌نویسند.
حتی بعضی گناهان، حدیث هست که اگر بعد از چند سال به یادش بیافتد، مثلاً یک گناهی هست سی، چهل سال پیش کرده، بعد از چهل سال یادش می‌افتد، ندامت می‌کشد، محو می‌شود از نامه عملش[9].

خدا آقاست.

این خدا را باید دورش چرخید!
باید فدایش شد.
هر کس باید به خودش نگاه کند، بچه عزیز انسان،‌ چند بار مخالفت پدرش را بکند او را دور می‌اندازد. آن‌وقت پدر تازه احتیاج دارد به این بچه، اما خدا احتیاجی نداره به این بنده[10]، این همه گذشت داره.
حدیث دارد، بنده‌ای که می‌آید طرف من و توبه می‌کند، منِ خدا از کسی که راحله‌اش را در شب تاریک گم کرده و بعد پیدا می‌کند بیشتر خوشحال می‌شوم[11]. با اینکه خدا احتیاجی به ما ندارد!
باید فکر کرد، این خدا را از روی محبت[12] پرستش کرد. نه از طمع بهشت و ترس جهنم[13] و...
تو وظیفه‌ات را انجام بده، بگو من مملوکم، خودَش می‌داند با من چه کند، دیگر برای خدا تکلیف تعیین نکنیم[14]!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.
که دوست خود روش بنده پروری داند[15].



[1] مجمع البحرین (فخر الدین طریحی): ج۱، ص۵۹۱

[2] مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام: قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ. «فرازی از خطبه 114 نهج البلاغه»

خدا رزق شما را تعهد کرده و شما فقط مأمورید که انجام وظیفه کنید. بنابر این نباید امری که برایتان ضمانت شده (یعنی کسب تقوا و توشه آخرت) بیشتر از کاری که انجامش برای شما واجب شده است در نظرتان اهمیت داشته باشد. به خدا سوگند، تردید روی آورده و یقین فاسد گردیده است و کار به جایی رسیده که گویا آنچه که برای شما ضمانت شده تحصیلش بر شما واجب است و آنچه واجب گردیده (یعنی کسب تقوا و توشه آخرت) از شما ساقط شده است.

[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: امروز روز عمل است و حسابی در کار نیست و فردا روز حساب است و عملی در کار نیست. (امالی (شیخ مفید): ج1، ص92)

[4] (سوره زلزال آیات 7 و 8):‌ پس هر کس هموزن ذرّه‌ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند! و هر کس هموزن ذرّه‌ای کار بد کرده آن را می‌بیند!

[5] لَمَّا أَعْطَى اَللَّهُ إِبْلِیسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ اَلْقُوَّةِ قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ سَلَّطْتَ إِبْلِیسَ عَلَى وُلْدِی وَ أَجْرَیْتَهُ مِنْهُمْ مَجْرَى اَلدَّمِ فِی اَلْعُرُوقِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَا أَعْطَیْتَهُ فَمَا لِی وَ لِوُلْدِی قَالَ لَکَ وَ لِوُلْدِکَ اَلسَّیِّئَةُ بِوَاحِدَةٍ وَ اَلْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ اَلتَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ إِلَى أَنْ تَبْلُغَ اَلنَّفْسُ اَلْحُلْقُومَ قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ... (وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی):‌ ج16، ص88)
وقتی آدم علیه السّلام آنچه را خداوند به ابلیس عطا کرد مشاهده کرد گفت: پروردگارا !شیطان را بر فرزندانم مسلط‍‌ کرده‌اى و آن را چون خون در رگ ایشان جریان داده‌اى و آنچه قدرت و قوت بود به او بخشیده‌اى، پس من و فرزندانم چه کنیم‌؟! خداوند فرمود: براى تو و فرزندانت نیز در مقابل یک بدى یک پاداش بد و در مقابل یک نیکى ده پاداش نیک قرار داده‌ام. آدم گفت: خدایا عطایت را بر ما بیفزا. خدا فرمود: توبه را آن‌قدر بر شما گسترده‌ام که تا هنگام به حلق رسیدن روح مى‌توانید از آن استفاده کنید. آدم گفت: خدایا عطایت را بر ما بیفزا. خدا فرمود:...

[6] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: صاحِبُ الْیمینِ امیرٌ عَلی صاحِبِ الشِّمالِ، فَاذا عَمِلَ الْعَبْدُ سَیئَةً قال صاحِبُ الْیمینِ لِصاحِبِ الشِّمالِ لا تَعْجَلْ وَ انْظُرْهُ سَبْعُ ساعاتٍ فَانْ مَضَتْ سَبْعُ ساعاتٍ وَ لَمْ یسْتَغْفِرْ، قال: اکتُبْ فَما اقَلَّ حَیاءُ هذَا الْعَبْدِ. (وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی): ج11، ص355)

ملک دست راست (که ثبت کننده حسنات انسان است) بر ملک دست چپ (که ثبت کننده گناهان انسان است) حاکم است، وقتی بنده‌ای مرتکب گناه می‌شود، ملک دست راست به ملک دست چپ می‌گوید: عجله نکن و هفت ساعت او را مهلت بده، پس اگر هفت ساعت گذشت و استغفار ننمود، می‌گوید: بنویس که چقدر حیاء این بنده کم است.

[7] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ کَانَ عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) یَقُولُ وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ هَذَا قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ مَنْ جاءَ بِالحسنةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها فَالحسنهًْ الْوَاحِدَهًُْ إِذَا عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَ السَّیِّئَهًُْ الْوَاحِدَهًُْ إِذَا عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ وَاحِدَهًًْ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ یَرْتَکِبُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ وَ لَا یَکُونُ لَهُ حَسَنَهًٌْ وَاحِدَهًٌْ فَتَغْلِبَ حَسَنَاتُهُ سَیِّئَاتِهِ. (معانی الاخبار (شیخ صدوق):‌ ج1، ص248)

امام سجّاد (علیه السلام) می‌فرمود: وای بر کسی که یکان‌های او بر دهگان‌هایش غلبه کرده است. به ایشان عرض شد: «منظورتان چیست»؟ حضرت فرمود: «مگر نشنیدی خدای عزّوجلّ می‌فرماید: «مَن جَاء بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا - هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید»؟ اگر بنده یک حسنه انجام دهد، ده حسنه برای وی نوشته می‌شود و اگر یک عمل بد انجام بدهد، یک عمل بد برای او به ثبت می‌رسد. به خدا پناه می‌بریم از کسی که در یک روز ده سیّئه از او سر بزند درحالی‌که یک حسنه هم نداشته باشد تا حسناتش بر سیّئاتش غلبه کند.

و قیل له: یوما: إنّ الحسن البصری قال: لیس العجب ممّن هلک کیف هلک و إنّما العجب ممّن نجا کیف نجا، فقال علیه السلام: «أنا أقول: لیس العجب ممّن نجا کیف نجا، و إنّما العجب ممّن هلک کیف هلک مع سعة رحمة اللّه تعالى». (إعلام الوری (شیخ طبرسی): ج1، ص489)
 روزى خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام عرض کردند: حسن بصرى می‌گوید: کسى که هلاک شده جای تعجب ندارد‌، بلکه تعجب از آن کسى است که نجات پیدا کرده، حضرت فرمود: من هم مى‌گویم: کسى که نجات پیدا کرده تعجب ندارد، بلکه از کسى باید تعجب کرد که چگونه هلاک شده با این رحمت بسیار وسیع و گسترده الهی.

[8] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ لآِدَمَ (علیه السلام) ثَلَاثَ خِصَالٍ فِی ذُرِّیَّتِهِ جَعَلَ لَهُمْ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَهًٍْ أَنْ یَعْمَلَهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهًٌْ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَهًٍْ فَعَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ بِهَا عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ مَنْ هَمَّ بِالسَّیِّئَهًِْ أَنْ یَعْمَلَهَا لَا یُکْتَبُ عَلَیْهِ وَ مَنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَهًٌْ وَاحِدَهًٌْ. (تفسیر عیاشی: ج1، ص387)
همانا خدای تبارک‌وتعالی در نسل آدم سه ویژگی قرارداده است: یکی آنکه اگر کسی از آنان قصد کند حسنه‌ای را انجام دهد، امّا آن را انجام ندهد، برای او حسنه نوشته می‌شود و هرکه قصد انجام حسنه را داشته باشد و آن را انجام بدهد، ده حسنه برای وی ثبت می‌شود. و هرکه قصد ارتکاب گناهی را داشته باشد، امّا آن را مرتکب نشود، برای او گناهی نوشته نمی‌شود؛ امّا اگر آن را مرتکب شود، همان یک گناه برای وی به ثبت می‌رسد.

[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ فـَإِنِ اسـْتـَغـْفـَرَ اللَّهَ لَمْ یـُکـْتـَبْ عـَلَیـْهِ شـَیءٌ وَ إِنْ مـَضَتِ السَّاعَاتُ وَ لَمْ یسْتَغْفِرْ کـُتِبَتْ عَلَیهِ سَیئَةٌ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیذَکَّرُ ذَنْبَهُ بَعْدَ عِشْرِینَ سَنَةً حَتَّى یسْتَغْفِرَ رَبَّهُ فَیغْفِرَ لَهُ وَ إِنَّ الْکَافِرَ لَینْسَاهُ مِنْ سَاعَتِهِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج 2، ص437)
بنده مؤمن چون گناه کند خداوند او را هفت ساعت مهلت دهد، پس اگر از خدا آمرزش خواست چیزى بر او نوشته نشود و اگر این ساعت‌ها گذشت و آمرزش نخواست گناه نوشـته شود، و همانا مؤ‌من پس از بیست سال بیاد گناهش می‌افتد تا از خدا آمرزش خواهد و خدا گناهش را بیامرزد، و کافر همان ساعت گناهش را فراموش کند [و دیگر هم به گناهش فکر نمی‌کند.]

[10]«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (سوره فاطر آیه 15) اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بى‌نیاز و ستودنى.»

[11] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إنَّ اللّه َ تعالى أشَدُّ فَرَحا بتوبةِ عبدِهِ مِن رجُلٍ أضَلَّ راحِلَتَهُ و زادَهُ فی لیلةٍ ظَلْماءَ فوجَدَها ، فاللّه ُ أشَدُّ فَرَحا بتَوبَةِ عبدِهِ مِن ذلکَ الرّجُلِ براحِلَتِهِ حِینَ وجَدَها. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص435)

شاد شدن خداوند از توبه بنده‌اش بیشتر است تا شاد شدن مردى که در شبى تار شتر و ره‌توشه خود را گم کند و سپس آن را بیابد. خداوند از توبه بنده خود شادتر مى‌شود تا آن مرد که از پیدا کردن شتر خود شادمان مى‌گردد.

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: لَلّهُ أفْرَحُ بتَوبةِ عبدِهِ مِن العَقیمِ الوالِدِ، و مِن الضّـالِّ الواجِدِ ، و مِن الظّمآنِ الوارِدِ. (کنز العمّال (متقی هندی): ح 10165)
هر آینه شادى خداوند از توبه بنده خود بیشتر است تا شادى نازایى که بچّه مى‌آورد و گم‌کرده‌اى که گمشده خود را مى‌یابد و تشنه‌اى که به آب مى‌رسد.

[12] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالی فی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْک. (اقبال الاعمال (سید بن طاووس):‌ج2، ص686 فرازی از مناجات شعبانیه) خداوندا، من قدرت نداشتم که از معصیت و نافرمانى تو فاصله بگیرم جز در هنگامى که مرا متوجّه محبّت خود نمودى و با محبتت بیدار ساختى و آن‌گونه شدم که میل تو بود. پس تو را سپاس مى‌گویم که مرا در کرمت وارد ساختى و قلبم را از چرک‌هاى غفلت پاک نمودى.

[13] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اَلْعُبَّادَ ثَلاَثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ اَلثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج2، ص84) عبادت‌کنندگان بر سه گونه‌اند گروهى خدا را از جهت خوف و ترس عبادت می‌کنند که این عبادت برده‌گان است. گروه دیگرى خداوند متعال را به منظور رسیدن به ثواب عبادت می‌کند که این هم عبادت اجیرها و کارگران (تاجران) است.گروهى هم خداوند را از روی محبت و دوستى عبادت می‌کنند که این عبادت، عبادت آزاد مردان است و این قسم عبادت بهترین اقسام عبادات است.

[14] خداوند متعال به حضرت داوود علیه ‏السلام وحى فرمود: یا داوُودُ! تُریدُ وَ اُریدُ وَ لایَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ ، فَاِنَ اَسْلَمْتَ لِما اُریدُ اَعْطَیْتُکَ ما تُریدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُریدُ اَتْعَبْتُکَ فیما تُریدُ وَ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ. (التوحید (شیخ صدوق):‌ ص 337)
اى داوود!‌ تو خواست و اراده‌اى داری، من هم خواست و اراده‌ای، ولى جز آنچه من مى‌خواهم محقق نمى‏‌شود. پس اگر تسلیم آنچه من مى‏‌خواهم بشوى، آنچه را هم تو مى‌ خواهى عطایت مى‌کنم. امّا اگر تسلیم آنچه من مى‌خواهم نشوى، در آنچه خودت مى‌خواهى تو را به رنج مى‌افکنم و جز آنچه هم که من بخواهم نخواهد شد.

[15] بیتی از غزل 177 دیوان خواجه حافظ شیرازی

انسان در هنگام گرفتاری در گرداب بلاها و زایل شدن نعمت­هایی که قبلاً از آن­ها برخوردار بوده، چه باید بکند؟

انسان در هنگام گرفتاری در گرداب بلاها و زایل شدن نعمت­هایی که قبلاً از آن­ها برخوردار بوده، چه باید بکند؟

پاسخ، روایتی بسیار دلنشین و تأمل برانگیز از مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

لو أنَّ الناسَ حینَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إلى رَبِّهم بِصِدقٍ مِن نِیّاتِهِم، وَوَلَهٍ مِن قُلوبِهِم، لَرَدَّ علَیهِم کُلَّ شارِدٍ، وأصلَحَ لَهُم کُلَّ فاسِدٍ[1].
اگر مردم آن­گاه که بلاها بر آنان فرود مى­آید و نعمت­ها از میانشان مى­رود، با نیّت­هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگارشان پناه برند، [خداوند متعال] بی­گمان هر گریخته و از دست رفته­اى به آنان بازگرداند و هر فسادى را براى آنان اصلاح کند.

 

بحث اجمالی پیرامون‌ سنت‌های الهی در خصوص عملکرد انسان‌ها نسبت به نعمت‌های الهی (طبق آیات قرآن و روایات)


نخست اینکه نعمات از دست نمی‌رود و جایش را به مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها و بلاها نمی‌دهد‌، مگر به علت اعمال خود انسان‌ها[2]، و این در حالیست که خداوند از فضل و کَرَمش از چشاندن نتیجه بسیاری از اعمالِ زشتِ انسان در می‌گذرد[3].
و اگر خداوند به انسان‌ها نعمتی عطا کرد مادامی که بنده آن نعمت را کُفران نکند،‌ خداوند آن نمعت را از بنده‌اش دریغ نمی‌دارد[4]!

حال اگر انسان‌ها شروع به کُفران نعمت کردند، (به ویژه کفران نعمت هدایت الهی و فی المثل رسولان الهی و آیات خدا (نظیر دینش و اولیایش!!) و بر این کفران اصرار ورزیدند چه خواهد شد؟

خداوند سنت نزول عذاب و زوال نعمتش را بر این مردم جاری می‌کند تا مگر که موجب تنبّه و تذکّر ایشان شود و از استکبار در برابر حق و کفران نعمت دست بردارند[5].

در این مرحله سه حالت ممکن است پیش آید،
حالت نخست: یا با این نزول عذاب و زوال نعمت،‌ مردم متنبه شده و با توبه و تضرع و پذیرش حق، سعی در جبران بر می‌آیند، در اینجا خداوند از رحمتش درهای نعمت را دوباره بر ایشان می‌گشاید[6]. (البته اگر در این مرحله نیز با ثبات قدم پیش روند خداوند به جهت ترفیع درجه مؤمنان (و نه از باب تنبیه) درباره ایشان را مبتلا به گرفتاری‌هایی خواهد کرد که عمده گرفتاری اولیای الهی به همین سبب است. ولی غالب مؤمنین به آن درجه از ثبات نخواهند رسید و مشکلات و زوال نعمت‌هایی که برایشان دوباره پیش می‌آید از جنس تنبه و تذکر و چشاندن بخشی از نتیجه تکوینی اعمالشان در دنیاست (که البته موجب بخشایش گناهانشان هم می‌شود.) (مانند آنچه بر سر قوم یونس علیه السلام واقع گشت[7].)

 

حالت دوم: یا به رغم این نزول عذاب و زوال نعمت، مردم باز بر کفران نعمت‌های باقی‌مانده و استکبار ورزیدن مقابل نعمت هدایت و هادیان الهی و لجاجت و عناد در برابر آن‌ها پافشاری می‌کنند. در نتیجه وقتی زوال نعمت موجب تنبه، بیداری و پذیرش حق در ایشان نشد، خداوند سنت استدراج را بر ایشان جاری می‌کند.
استدراج به این معنا که خداوند پس از ادامه لجاجت و انکار حق و کفران نعمت به رغم نزول عذاب و زوال نعمت،‌ شخص قلبش را چنان سیاه می‌‌کند که دیگر ظرفیت و امکان دریافت رحمت حضرت حق و هدایت را از دست می‌دهد و خود با سوء اختیار و اعمال و نیاتش، راهش را برای بازگشت به مسیر حق مسدود می‌کند، در این مرحله به یکباره خداوند سنت نزول بلا و زوال نعمت به نیت تنبه و تذکر را به سنت استدراج، یعنی اعطای نعمات پیاپی تغییر می‌دهد[8]، تا شخص به واسطه امکاناتی که این نعمات جدید به او می‌دهد تدریجاً بیشتر و سریع‌تر و عمیق‌تر موجبات غفلت و هلاکت ابدی خود را فراهم آورد و بر غذاب اخروی و ابدی خود بیافزاید. (این سنت غالباً با سنت امهال (معنای مهلت دادن) همراه است.) (نظیر آنچه به ویژه بر منافقان و جریان نفاق و اهل تزویر رخ می‌دهد. البته برای برخی از کفران نعمت کننده و مستکبرین و معاندین نیز در شرایطی این سنت جاریست.)

 

حالت سوم:‌ نزول عذاب هلاک‌کننده ناگهانی پس از متنبه و متذکر نشدن از زوال نعمت و نزول عذاب‌های جزئی. در این حالت مستکبران و طغیان‌گران در برابر نعمات الهی به ویژه نعمت هدایت کفران نعمت کرده‌اند (کسانی که در برابر اولیای خدا می‌ایستند و در راستای نابودی دین خدا گام بر می‌دارند و آن‌ها را به تمسخر می‌گیرند و تحقیر می‌کنند!) با عذاب‌هلاک‌کننده ناگهانی[9] خداوند مواجه می‌شوند. (مانند ابرهه و فرعون[10])

 



[1] نهج البلاغه (سید رضی، نسخه صبحی صالح): فرازی از خطبه 178، ص 257

[2] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ قَضَی قَضَاءً حَتْماً لَا یُنْعِمُ عَلَی عَبْدِهِ بِنِعْمَهًٍْ فَیَسْلُبَهَا إِیَّاهُ قَبْلَ أَنْ یُحْدِثَ الْعَبْدُ مَا یَسْتَوْجِبُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ سَلْبَ تِلْکَ النِّعْمَهًِْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. ( تفسیر عیاشی: ج۱۳، ص۲۰۶)

پروردگار به قضای قطعی، چنین مقدّر فرموده که اگر به بنده‌ای نعمتی اعطا فرماید، قبل از آنکه بنده مرتکب گناهی گردد که مستوجب محرومیّت خود از آن نعمت شود، وی را از آن نعمت محروم نخواهد کرد. از همین روست که خداوند فرموده است: إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ. (رعد 11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند.

[3] ‌سوره شوری، آیات ۳۰ و ۳۱: مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ * وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ - و هر مصیبتى به شما برسد به سبب اعمال و عملکرد خود شماست و [خدا] از [چشاندن نتیجه] بسیارى [از گناهانتان] در مى‏‌گذرد و شما در زمین درمانده کننده [خدا] نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاورى نیست.

[4] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: بِاللَّهِ إِنَّهُ مَا عَاشَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضَارَهًٍْ مِنْ کَرَامَهًِْ نِعَمِ اللَّهِ فِی مَعَاشِ دُنْیَا وَ لَا دَائِمِ تَقْوَی فِی طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الشُّکْرِ لِنِعَمِهِ فَأَزَالَ ذَلِکَ عَنْهُمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَغْیِیرٍ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ تَحْوِیلٍ عَنْ طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الْحَادِثِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ قِلَّهًِْ مُحَافَظَهًٍْ وَ تَرْکِ مُرَاقَبَهًِْ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَهَاوُنٍ بِشُکْرِ نِعْمَهًِْ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ کَسَبَهًَْ الذُّنُوبِ إِذَا هُمْ حَذِرُوا زَوَالَ نِعَمِ اللَّهِ وَ حُلُولَ نَقِمَتِهِ وَ تَحْوِیلَ عَافِیَتِهِ أَیْقَنُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ فَأَقْلَعُوا وَ تَابُوا وَ فَزِعُوا إِلَی اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ إِقْرَارٍ مِنْهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ إِسَاءَتِهِمْ لَصَفَحَ لَهُمْ عَنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ إِذاً لَأَقَالَهُمْ کُلَّ عَثْرَهًٍْ وَ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرَامَهًِْ نِعْمَهًٍْ ثُمَّ أَعَادَ لَهُمْ مِنْ صَلَاحِ أَمْرِهِمْ وَ مِمَّا کَانَ أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِمْ کُلَّ مَا زَالَ عَنْهُمْ وَ أُفْسِدَ عَلَیْهِم. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۵۶)

و به خدا قسم! براستی که هیچ‌گاه مردمی در خرّمی نعمت‌های خدا در زندگی دنیا عمر خویش را به سر نبردند و نه در پرهیزگاری پیوسته‌ای که در انجام طاعت خدا و شکر نعمت‌های او باشد و خداوند آن نعمت را از ایشان گرفته باشد؛
 جز پس از اینکه خود را واژگونه کرده‌اند و از طاعت خداوند به دیگر سوی شدند و گناهانی پدید آوردند و دست از نگه‌داری خود برداشته و خدا را نادیده گرفته و شکر نعمت خداوند را زیر پا گذاردند؛ زیرا خدای عزّوجلّ در آیات محکم کتابش می­فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد
11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند. و هنگامى‌که خدا براى قومى [به‌خاطر اعمالشان] بدى [و عذاب] بخواهد، هیچ‌چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، [نجات‌دهنده و] سرپرستى نخواهند داشت.»
و اگر که نافرمان‌ها و گنه‌پیشه‌ها در صورتی که از زوال نعمت خداوند و فرود آمدن نقمت او و دگرگونی عافیتش برحذر می­شدند یقین می­کردند که این از طرف خداوند است؛ به‌واسطه‌ی آنچه با دست خود انجام داده‌اند، پس باز می­گشتند و به درگاه خدا از صدق دل و اعترافشان به گناهان و بدکرداری‌های خود، پناه می­بردند، هر آینه خداوند از همه گناهان آن‌ها درمی­گذشت و در این صورت از هر لغزشی که کرده‌اند صرف نظر می‌کرد و محقّقا کرامت نعمت خود را بدان‌ها باز پس می‌داد؛ سپس هرچه از بهبودی امور و نعمت آن‌ها تباه و نابود شده به آن‌ها باز می­گردانید.

[5] وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (سوره انعام - آیه42) و به یقین ما به سوى امت‌هایى که پیش از تو بودند [پیامبرانى] فرستادیم و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى [و بلاها] دچار ساختیم تا به تضرع و خاکسارى درآیند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مَا یَتَضَرَّعُونَ (سوره مؤمنون آیه 76) همانا ما آنان را به بلاها و آسیب‌ها [ی دنیایی‌] گرفتیم، ولی نه برای پروردگارشان فروتنی کردند و نه به پیشگاهش تضرع می‌کنند.

[6] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: بِاللَّهِ إِنَّهُ مَا عَاشَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضَارَهًٍْ مِنْ کَرَامَهًِْ نِعَمِ اللَّهِ فِی مَعَاشِ دُنْیَا وَ لَا دَائِمِ تَقْوَی فِی طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الشُّکْرِ لِنِعَمِهِ فَأَزَالَ ذَلِکَ عَنْهُمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَغْیِیرٍ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ تَحْوِیلٍ عَنْ طَاعَهًِْ اللَّهِ وَ الْحَادِثِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ قِلَّهًِْ مُحَافَظَهًٍْ وَ تَرْکِ مُرَاقَبَهًِْ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَهَاوُنٍ بِشُکْرِ نِعْمَهًِْ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ کَسَبَهًَْ الذُّنُوبِ إِذَا هُمْ حَذِرُوا زَوَالَ نِعَمِ اللَّهِ وَ حُلُولَ نَقِمَتِهِ وَ تَحْوِیلَ عَافِیَتِهِ أَیْقَنُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ فَأَقْلَعُوا وَ تَابُوا وَ فَزِعُوا إِلَی اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ إِقْرَارٍ مِنْهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ إِسَاءَتِهِمْ لَصَفَحَ لَهُمْ عَنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ إِذاً لَأَقَالَهُمْ کُلَّ عَثْرَهًٍْ وَ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرَامَهًِْ نِعْمَهًٍْ ثُمَّ أَعَادَ لَهُمْ مِنْ صَلَاحِ أَمْرِهِمْ وَ مِمَّا کَانَ أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِمْ کُلَّ مَا زَالَ عَنْهُمْ وَ أُفْسِدَ عَلَیْهِم. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۵۶)

و به خدا قسم! براستی که هیچ‌گاه مردمی در خرّمی نعمت‌های خدا در زندگی دنیا عمر خویش را به سر نبردند و نه در پرهیزگاری پیوسته‌ای که در انجام طاعت خدا و شکر نعمت‌های او باشد و خداوند آن نعمت را از ایشان گرفته باشد؛
 جز پس از اینکه خود را واژگونه کرده‌اند و از طاعت خداوند به دیگر سوی شدند و گناهانی پدید آوردند و دست از نگه‌داری خود برداشته و خدا را نادیده گرفته و شکر نعمت خداوند را زیر پا گذاردند؛ زیرا خدای عزّوجلّ در آیات محکم کتابش می­فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد
11) و خداوند سرنوشت هیچ قومى [وملّتى] را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغییر دهند. و هنگامى‌که خدا براى قومى [به‌خاطر اعمالشان] بدى [و عذاب] بخواهد، هیچ‌چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، [نجات‌دهنده و] سرپرستى نخواهند داشت.»
و اگر که نافرمان‌ها و گنه‌پیشه‌ها در صورتی که از زوال نعمت خداوند و فرود آمدن نقمت او و دگرگونی عافیتش برحذر می­شدند یقین می­کردند که این از طرف خداوند است؛ به‌واسطه‌ی آنچه با دست خود انجام داده‌اند، پس باز می­گشتند و به درگاه خدا از صدق دل و اعترافشان به گناهان و بدکرداری‌های خود، پناه می­بردند، هر آینه خداوند از همه گناهان آن‌ها درمی­گذشت و در این صورت از هر لغزشی که کرده‌اند صرف نظر می‌کرد و محقّقا کرامت نعمت خود را بدان‌ها باز پس می‌داد؛ سپس هرچه از بهبودی امور و نعمت آن‌ها تباه و نابود شده به آن‌ها باز می­گردانید.

 [7] وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ* وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (آیات 139 و 147 و 148 سوره صافات) و در حقیقت‏ یونس از زمره فرستادگان بود... * و او را به سوى یکصدهزار [نفر از ساکنان نینوا] یا بیشتر روانه کردیم * پس [آن‌ها هنگام مشاهده عذاب، توبه‌ و تضرع کردند و] ایمان آوردند و تا چندى برخوردارشان کردیم.

«فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (یونس 98) پس چرا هیچ شهری نبوده است که [اهلش] ایمان بیاورد تا ایمانشان به آنان سود دهد؟ مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و آنان را تا پایان عمرشان [از الطاف و نعمت های خود] برخوردار نمودیم.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ رِیَاحَ رَحْمَهًٍْ وَ رِیَاحَ عَذَابٍ فَإِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْعَذَابَ مِنَ الرِّیَاحِ رَحْمَهًًْ فَعَلَ قَالَ وَ لَنْ یَجْعَلَ الرَّحْمَهًَْ مِنَ الرِّیحِ عَذَاباً قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَرْحَمْ قَوْماً قَطُّ أَطَاعُوهُ وَ کَانَتْ طَاعَتُهُمْ إِیَّاهُ وَبَالًا عَلَیْهِمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَحَوُّلِهِمْ عَنْ طَاعَتِهِ قَالَ کَذَلِکَ فَعَلَ بِقَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) لَمَّا آمَنُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بَعْدَ مَا کَانَ قَدَّرَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ وَ قَضَاهُ ثُمَّ تَدَارَکَهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَجَعَلَ الْعَذَابَ الْمُقَدَّرَ عَلَیْهِمْ رَحْمَهًًْ فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ عَلَیْهِمْ وَ غَشِیَهُمْ وَ ذَلِکَ لَمَّا آمَنُوا بِهِ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیْهِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج ۸،ص ۹۲)

خداوند عزّوجلّ، بادهای رحمت و بادهای عذاب دارد و اگر بخواهد بادهای عذاب را تبدیل به رحمت کند چنین خواهد کرد. ولی هیچ‌گاه نسیم رحمت را تبدیل به عذاب نمی‌کند و این بدان‌خاطر است که خداوند، رحمت خود را از مردمانی که او را اطاعت می‌کنند، دریغ نمی‌کند؛ مگر اینکه آن‌ها از اطاعت او سرباز زنند.
و خداوند با قوم یونس (علیه السلام) چنین کرد و هنگامی‌که ایمان آوردند آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار داد. با اینکه عذاب آن‌ها حتمی شده بود، رحمت خود را شامل حال آنان نمود و عذابی که بر آن‌ها قطعی شده بود را به رحمت تبدیل فرمود و عذاب را از آنان برطرف کرد با اینکه بر ایشان نازل شده و دربرشان گرفته بود و این [رفع عذاب] زمانی اتّفاق افتاد که به خدا ایمان آورده و به درگاه او تضرع و زاری نمودند.

[8] سوره انعام، آیات ۴۲ تا ۴۴: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ.
و به یقین ما به سوى امت‌هایى که پیش از تو بودند [پیامبرانى] فرستادیم و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى [و بلاها] دچار ساختیم تا به تضرع و خاکسارى درآیند (۴۲) پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند

ولى [حقیقت این است که] دل‌هایشان سخت‏ شده و شیطان آنچه را انجام مى‏‌دادند برایشان زینت داده است (۴۳)     

پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهاى هر چیزى [از نعمت‌ها] را بر آنان گشودیم

تا هنگامى که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یک‌باره نومید شدند (۴۴)
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:

إِذَا رَأَیْتَ اللَّهَ یُعْطِی الْعَبْدَ مَا یُحِبُ وَ هُوَ مُقِیمٌ عَلَی مَعْصِیَتِهِ فَإِنَّمَا ذَلِکَ اسْتِدْرَاجٌ ثُمَّ تَلَا «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ.» (مجموعهًْ ورام: ج۲، ص۲۳۲)

هرگاه دیدی خداوند آنچه را بنده‌اش دوست دارد به او عطا می‌فرماید درحالی‌که آن بنده نافرمانی خدا را ادامه می‌دهد؛ پس قطعاً آن نشانه‌ی استدراج (به‌تدریج به‌سوی عذاب پیش‌بردن) است. سپس تلاوت فرمود: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ. پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهاى هر چیزى [از نعمت‌ها] را بر آنان گشودیم.

[9] سوره مؤمنون، آیات ۷۶ و ۷۷: وَ لَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ (76) حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (77)

و به راستى ایشان را به عذاب گرفتار کردیم و[لى] نسبت به پروردگارشان تواضع نکردند و به تضرع درنیامدند (۷۶) تا وقتى که درى از عذاب دردناک بر آنان گشودیم به ناگاه ایشان در آن [حال] نومید شدند (۷۷)

[10] سوره اعراف، آیات ۱۳۳ تا ۱۳۶: فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ * وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَائِیل * فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ * فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِین.
سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل کردیم) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه‏‌ها و خون را که نشانه‏‌هایی از هم جدا بودند بر آنها فرستادیم، (ولی باز بیدار نشدند) تکبر‌ ورزیدند و جمعیتی گنهکار بودند. (۱۳۳) هنگامی که بلا بر آنها مسلط می‏شد می‌گفتند: ای موسی از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده رفتار کند، اگر این بلا را از ما مرتفع سازی قطعا به تو ایمان می‌آوریم و بنی‌اسرائیل را با تو خواهیم فرستاد. (۱۳۴) اما هنگامی که بلا را پس از مدت معینی که به آن می‌رسیدند از آنها برمی‌داشتیم ‌پیمان خویش را می‌شکستند! (۱۳۵) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند. (۱۳۶)

رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل + راز منا اهل البیت شدن:


 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی[1]
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.

 

همان‌طور که در آیه فوق مشاهده می‌فرمایید، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.

از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا[2].
اگر خداوند را دوست دارید، پس حب دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب می‌دانند.

در حدیث دیگری هم از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله آمده است که:
من أحیا سنّتی فقد أحبّنی[3].
هر کس سنت مرا احیا کند، به راستی‌ که مرا دوست داشته است.

بر این اساس، هر کس که سنت رسول خدا را از طریق تبیعت از ایشان احیا کند، به تحقیق ایشان را دوست داشته است و با توجه به اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید:

ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ[4] (احزاب - 4)
خداوند براى هیچ‌کس دو دل در درونش نیافریده.

کسی که حقیقتاً رسول خدا صلوات الله علیه و‌ آله را دوست بدارد، تبعاً نمی‌تواند مخالف و دشمن آن را دوست بدارد، چرا که بر طبق آیه فوق خداوند در درون یک شخص دو قلب قرار نداده که با یکی شخصی و چیزی را دوست داشته باشد و با دیگری ضد آن را. بر طبق روایات انسان یا حقیقتاً محب خدا و اولیای خدا و آخرت است یا گرفتار حب نفس و محبت به دشمنان خدا و حب دنیاست.
به هر نسبت انسان گرایشش به آخرت و اولیای خدا و خدا بیشتر شود، به همان نسبت حب دنیا و حب نفس و علاقه‌اش به دشمنان اولیای خدا کمتر می‌شود[5].

بنابر آنچه بیان شد، اگر می‌خواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.

باید توجه داشت که نیت تبعیّت بسیار مهم است!

مثلاً رسول خدا صلوات الله علیه و آله امانت دار بودند.

شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانت‌داری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم می‌آید، برای همین امانت‌دار هستم و نیتش در امانت‌دار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
بنابر مفاد آیت الکرسی[6]، هر شخص برای اینکه عملش تقرّب‌آور شود و او را از ظلماتِ کفر و شرک و نفاق، به نور ایمان و توحید منتقل کند،‌ می‌بایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!
برای چه کسی!

در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی‌ هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.

مثلاً بگوید من دروغ نمی‌گویم چون از دروغ بدم می‌آید.

این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کرده‌اند من راست می‌گویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اِله[7] و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل در صورتی که جاهل قاصر نباشد[8]، با همان راستگویی‌اش از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر می‌کند و برایش ارزشی نخواهد داشت، چنانچه رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله در این باره می‌فرماید:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد[9].

به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر می‌کند.

وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آن‌ها خواستند.
این صفت، یعنی تبعیت محض از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ترجیه خواست ایشان بر خواست خود، شاخصه‌ای است که امام صادق علیه السلام نیز به طور ویژه بر آن تأکید داشته‌اند، زمانی که یکی از اصحاب از امام می‌پرسند که چرا شما این‌قدر از سلمان فارسی یاد می‌کنید، حضرت درپاسخ می‌فرمایند:
نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی. می‌دانی چرا زیاد نام سلمان را می‌بریم؟
عرض کردم‌: نه نمی دانم.
فرمود: به خاطر سه ویژگی.
نخست اینکه خواستة امیرالمؤمنین را بر خواستة خود مقدم می‌داشت[10].

قرآن کریم راز «مِنّا» شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان می‌دارد و از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید:

فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[11]
هرکس از من تبعیت کند، پس به راستی که او از من است.

و مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به کمیل بن زیاد می‌فرماید:
یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا[12].
ای کمیل، جز از ما فرمان‌نپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.

 

چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ زیرا این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!
چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه این‌دو ضمیمه تبعیت نشده است، شخص در یکی از پیچ‌های امتحان لغزیده!

ابلیس که معرفت توحیدی داشت  و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد!

همچنین بلعم باعورا که بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیای‌خدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!

همچنان است اوضاع برخی از محبان بی‌بصیرت و کم‌معرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره می‌فرمایند[13].

اما پس از بیان راز و شیوه «منا اهل البیت» شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل.

همان‌طور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت از ایشان، طبق آن عمل کنیم، می‌توانیم به مررور حب دنیا که رأس  و ریشه همه خطاها است[14] از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزه‌های مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی نیز‌ بوده است.)

حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوب‌تر باشد، به نیت تبعیت عمل‌کردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوب‌ترین سنت‌های رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است. چنانچه در حدیث است:
إِنَّ اللهَ یُحِبُّ إِفشاءَ السَّلام[15].
به راستی که خداوند آشکار سلام کردن را دوست دارد.

پیشقدم شدن در سلام، به حَسَب ظاهر سنت ساده‌ای است، اما انجام آن تحت هر شرایط،‌ ظرایفی‌دارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را می‌رساند.
اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام داده‌ایم.
ثانیاً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی از او عصبانی هستیم، سبقت در سلام داشته باشیم، این نیز یک رفتار کریمانه است که نیاز به سعه صدر، گذشت و مخالفت با نفس دارد.
ثالثاً در حدیثی بسیار تأمل برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه وآله است که: مؤمن در سلام سبقت می‌جوید و منافق منتظر می‌ماند تا به او سلام دهند[16]! بر این اساس، میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبه‌های نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه از نفاق در قلب حرکت می‌کنیم!

و در حدیثی بسیار تأمل‌برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه و آله می‌خوانیم:
إنَّ أولَى الناسِ بِاللّهِ و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ[17].
نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

که نشان می‌دهد چقدر سنت سبقت در سلام در نزد خدا و رسولش محبوب است و با انجام این سنتِ بسیار محبوب نزد ‌خدا و رسولش، بنابر آن مقدماتی‌ که تقدیم شد، انسان می‌تواند  به سوی خارج کردن حب دنیا از دلش گام بردارد.

فقط در خصوص پیشقدم شدن در سلام کردن به حدیث ذیل نیز باید توجه شود:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ[18].
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زن‌ها سلام می‌کرد و جوابش را می‌دادند،
و شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زن‌ها سلام می‌کرد، ولی دوست‌نداشت که به زن‌هاى جوان سلام کند و می‌فرمود: می‌ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى که می‌جویم [گناه] به من رسد.



[1] سوره آل عمران - آیه 31

[2]  غرر الحکم (آمدی): حکمت 3747

[3]  کنز العمال (متقی هندی): ج1، ص184 - فی ظلال التوحید (آیت الله جعفر سبحانی):‌ ج 1، ص 305

[4]  سوره احزاب آیه 4

[5]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إنَّ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ، و سَبیلانِ مُختَلِفانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنیا و تَوَلّاها أبغَضَ الآخِرَةَ و عاداها، و هُما بِمَنزِلَةِ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ؛ و ماشٍ بَینَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخِرِ، و هُما بَعدُ ضَرَّتانِ. (نهج البلاغه (سید رضی): حکمت 103) دنیا و آخرت، دو دشمنِ متفاوت‌اند و دو راه جدا هستند. آن که دنیا را دوست بدارد و به آن علاقه نشان دهد، آخرت را ناخوش خواهد داشت و با آن، دشمن خواهد بود. آن دو چون مشرق و مغرب‌اند و آن که بین آن دو گام مى‌زند ، به هر کدام نزدیک شود‌، از دیگرى دور مى‌گردد و آن دو، دو هَوو هستند.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:‌ لَنْ یَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِی قَلْبٍ وَاحِدٍ- ما جَعَلَ اَللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ یُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ یُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ. (امالی (شیخ مفید): ص 232) هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک دل نگنجد، زیرا که «خداوند براى یک مرد دو دل در درونش ننهاده است» تا با یکى گروهى را و با دیگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَنْ رَزَقَهُ اَللَّهُ حُبَّ اَلْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فَلاَ یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی اَلْجَنَّةِ فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عشرون [عِشْرِینَ] خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلدُّنْیَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلْآخِرَةِ أَمَّا اَلَّتِی فِی اَلدُّنْیَا فَالزُّهْدُ و... (الخصال (شیخ صدوق):‌ ج2، ص515) هر کس را که خداوند دوستى پیشوایان از خاندان مرا نصیبش فرمود، در حقیقت به خیر دنیا و آخرت رسیده است، پس هیچ کس تردیدى نداشته باشد که او در بهشت است زیرا در دوستى خاندان من بیست خصلت است ده از آنها در دنیا و ده از آنها در آخرت. اما خصلت‌هائى که در دنیا است: نخست زهد نسبت به دنیا.
همان‌طور که در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام بیان شده است. زهد صفتی است که ضد آن رغبت است (الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَةَ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج1، ص21) و انسان تا نسبت به چیزی محبت و علاقه‌نداشته باشد، نسبت به آن میل و رغبت پیدا نمی‌کند.
بر این اساس زمانی که رسول خدا صلوات الله علیه و آله، یکی از نشانه‌های واقعی حب اهل بیت علیهم السلام را زهد نسبت به دنیا بیان می‌دارند، یعنی اگر حب اهل بیت علیهم السلام به شکل حقیقی در قلبی جای گرفت، صاحب آن قلب نسبت به دنیا بی‌رغبت شده و حب دنیایش از بین می‌رود.

[6]  «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ.» (سوره بقره آیه 257)خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند و آن‌ها را از ظلمات به سوی نور خارج می‌کند، اما کسانی که کفر ورزیدند، سرپرستشان طاغوت است و آن‌ها را از نور به سوی ظلمات خارج می‌کند و آن‌ها اصحاب آتش عذابند که در آن

[7]‌ «أ َفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (سوره جاثیه آیه 23) آیا کسی را که هوای نفسش را اله و خدایش خویش گرفته بود ندیدی؟

[8] مطالب ذیل مستندات متعددی دارند که به جهت طولانی بودن به صورت مجزا در مقاله پیوست تقدیم خواهد شد!

با توجه به عبارت «جاهل قاصر» لازم است توضیحاتی درباره نتیجه اعمال نیکِ غیر مؤمنین ارائه شود.


غیر مؤمنان، یا مستکبر و عنود هستند، یعنی حق را در می‌یابند اما زیر بار آن نمی‌روند و نسبت به آن استکبار می‌ورزند و با مؤمنین و اولیای خدا نیز بر طبق همین استکبار دشمنی می‌کنند، بر طبق آیات و روایات این اشخاص اعمالشان حبط و نابود است و در آتش دوزخ نیز در عذاب و شدّت به سر خواهند برد.
چنین اشخاصی اگر در این دنیا کار نیکی هم انجام دهند،‌ بر طبق آیات و روایات در همین دنیا جزای آن کار نیک را از طریق سلامت و ثروت و مقام و راحتی و برآورده شدن برخی حاجات و... به طور کامل دریافت می‌کنند و در آخرت بهره‌ای جز عذاب نخواهند داشت و متناسب با بزرگترین گناهشان که همانا کفر به خدا و آیات و اولیای الهی و دشمنی با ایشان بوده است به سختی عذاب می‌شوند.

یا اینکه از حق آگاهند اما در عین حال که زیر بار آن نمی‌روند با مؤمنین و به ویژه اولیای خدا دشمنی نمی‌کنند؛ اولیای خدا را تکذیب نمی‌کنند و مؤمنین  و دین خدا را به سُخره نمی‌گیرند و ای بسا برای اولیای خدا و مؤمنین احترام هم قائلند!
اعمال نیک این افراد، نهایتاً منجر به تخفیفِ در عذابشان خواهد بود، چنانچه احادیث متعددی مؤید این معنا از حضرات معصومین علیهم السلام نقل شده است.

یا جاهل مقصّرند، یعنی یا نسبت به حق آگاهی ندارند، اما در این عدم آگاهیشان، خودشان مقصرند و با کوتاهی و بدون عذر، مانع رسیدن حق به خودشان شده‌اند. چنین افرادی نیز گمراهانی هستند که اعمالشان منجر به سعادت اخروی نخواهد شد و طبق آیات قرآن کریم جایگاهشان در دوزخ خواهد بود و اگر اعمال نیکی داشته باشند و با اولیای خدا و مؤمنین هم دشمنی نکرده باشند و دین خدا و مؤمنین را هم تحقیر نکرده باشند باز بر طبق بسیاری از احادیث، آن اعمال نیکشان موجب تخفیف در عذابشان می‌شود.

و یا جاهل قاصرند، این دسته به حق دست پیدا نکرده‌اند و این امکان را که حق را نیز دریابند نداشته‌اند،‌ به هر میزان هم که حق را یافته‌اند سعی کرده‌اند تا به آن عمل کنند، اعمال نیک و به ویژه صفات پسندیده چنین کسانی غالباً مقدمات هدایت ایشان را فراهم می‌کند و خداوند به ازای اعمال نیکشان توفیق یافتن حق و هدایت شدن را به ایشان عنایت می‌فرماید. چنانچه احادیث متعددی نیز مؤید همین معنا وجود دارد.
در غیر این صورت اگر در این دنیا به حق و هدایت نائل نشوند، در برزخ این امکان برایشان فراهم می‌شود تا پس از ارائه کردن حق به ایشان، اگر امتحان متناسب با آن را نیز با موفقیت سپری کردند از اعمال نیکشان در آخرت بهره ببرند.
در غیر این صورت نیز طبق آیات و روایات امرشان واگذار به خداست و خداوند در روز قیامت یا آن‌ها را در جایی ما بین بهشت و دوزخ جای می‌دهد، و یا با تخفیف در عذاب گرفتار عذابشان می‌کند در این خصوص نیز آیات و روایات متعدد وارد شده است.

[9] لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج‏1، ص 71)

[10]  مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ... (امالی (شیخ طوسی): ص288)

[11]  سوره ابراهیم آیه 36

[12]  مستدرک الوسائل (میرزای نوری): ج15، ص166

[13]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن کینه توز! (حکمت 117 نهج‌البلاغه (سید رضی))

[14]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص315)

[15]  تحف‌العقول (ابن شعبه حراّنی): ص۳۰۰

[16]  الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال (متقی هندی): حکمت 778)

[17]  بحار الانوار (علامه مجلسی): ج76، ص 12

[18]  الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص648

رابطه سبقت در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل + راز منا اهل البیت شدن!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی (آل عمران - 31)
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.

همان‌طور که در آیه فوق مشاهده می‌فرمایید، طبق آیات خداوند، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.
از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:

إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا (غرر الحکم: حکمت 3747)
یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب می‌دانند.

اگر آیه و روایت فوق را کنار هم بگذاریم به چه نتیجه‌ای خواهیم رسید؟
بله
با توجه به اینکه طرف نخست مشترک است (إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه - اگر دوستدار خدا هستید) پس باید طرف دوم آیه و حدیث با هم مرتبط باشند.
ارتباطشان چه خواهد بود؟
بله

یعنی اگر می‌خواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.
توجه داشته باشید که نیت تبیعت بسیار مهم است!
چرا؟
مثلا رسول خدا امانت دار بودند.
شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانت‌داری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم می‌آید، برای همین امانت‌دار هستم و نیتش در امانت‌دار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
طبق آیت الکرسی (1)، هر شخص برای اینکه عملش تقرب آور شود و او را از ظلمات کفر و شرک و نفاق به نور ایمان و توحید منتقل کند،‌می‌بایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!

برای چه کسی!
در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی‌ هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.
مثلاً بگوید من دروغ نمی‌گویم چون از دروغ بدم می‌آید.
این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کرده‌اند من راست می‌گویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اله (2) و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل با همان راستگویی از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر می‌کند!

به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر می‌کند.
وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آن‌ها خواستند. (3)
قرآن راز منا شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان می‌دارد و از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید:
  فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (ابراهیم - 36)
هرکس از من تبعیت کند از من است.

چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ چرا که این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه این‌دو ضمیمه تبعیت شخصی نشده است، در یکی از پیچ‌های امتحان آن شخص لغزیده!
ابلیس که معرفت توحیدی داشت  و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد.
همچنین بلعم باعورا که اسم بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیای‌خدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!
همچنان است اوضاع برخی از محبان بی‌بصیرت و کم‌معرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره می‌فرمایند. (4)

اما پس از بیان راز و شیوه منا اهل البیت شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل

همان‌طور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت طبق آن عمل کنیم می‌توانیم به مررور حب دنیا که رأس  و ریشه همه خطاها است (5) از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزه‌های مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی‌ بوده است.)
حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوب‌تر باشد، به نیت تبعیت عمل‌کردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوب‌ترین سنت‌های رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است.
به حَسَب ظاهر سنت ساده‌ای است اما انجام آن تحت هر شرایط،‌ ظرایفی‌دارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را می‌رساند.


اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام داده‌ایم.
دوماً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی با او قهر کرده‌ایم سبقت در سلام پیدا می کنیم، این نیز یک رفتار بسیار پسندیده از سنت اسلام است.

سوماً در حدیث است که مؤمن در سلام سبقت می‌جوید و منافق منتظر می ماند تا به او سلام دهند (6)! یعنی میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبه‌های نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه در قلب حرکت می‌کنیم!

و در حدیث بسیار تأمل‌برانگیز و جالبی‌ از رسول خدا صلوات الله علیه و آله می‌خوانیم:

إنَّ أولَى الناسِ بِاللّهِ و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ. (بحار الانوار: ج76، ص 12)
نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

که نشان می‌دهد چقدر سنت سبقت در سلام در نزد خدا و رسولش محبوب است و با انجام این سنت که بسیار در نزد خدا و رسول خدا محبوب است، بنابر آن مقدماتی‌ که تقدیم شد، انسان می‌تواند  به سوی خارج کردن حب دنیا از دلش گام بردارد.


فقط در خصوص سلام کردن به حدیث ذیل توجه فرمایید:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ»؛
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زن‌ها سلام می‌کرد و جوابش را می‌دادند،
و شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زن‌ها سلام می‌کرد و خوش نداشت که به زن‌هاى جوان سلام کند و می‌فرمود: می‌ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى که می‌جویم [گناه] به من رسد.
الکافی: ج2، ص648

چند آیه و حدیث مرتبط دیگر:


مولی امیرالمؤمنین علی‌ علیه السلام:

یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا.
ای کمیل، جز از ما فرمان‌نپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.
مستدرک الوسائل: ج15، ص166

رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.

هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.

الکافی، ج‏1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‏

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)

هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)


(1) اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷ - بقره﴾
(2) أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (23 - جاثیه)
(3)
(4) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن کینه توز! (حکمت 117 نهج‌البلاغه)
(5) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی: ج2، ص315)
(6) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال: حکمت 778)

قرآن و غدیر و ابلیس

بمسه تعالی
قرآن و غدیر

در خطبه شریف غدیر، آیات متعددی وجود دارد که مرتبط با ولایت، وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رسول خدا صلوات الله علیه و آله است. این آیات را رسول الله صراحتاً در هنگام ایراد خطبه بیان فرموده‌اند. اما آیات مرتبط با خطبه غدیر منحصر به این آیات که در خود خطبه بیان شده است نمی‌شود.‌
بنا بر روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام، حدود 50 آیه در قرآن کریم وجود دارد که مربوط به واقعه غدیر می‌شود!
در این مختصر به یکی از آیات مرتبط با خطبه غدیر اشاره می‌شود که کمتر به آن پرداخته شدهو به نقش ابلیس ملعون در واقعه غدیر اشاره دارد.
ابتدا آیه 20 سوره سبأ:
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ *
[آرى]! به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان.»

در روایات متعدد از حضرات معصومین در منابع معتبر آمده است که این آیه درباره عکس العمل اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و آله در قبال اعلام ولایت و وصایت امیرالمؤمنین از سوی پیامبر صلوات الله علیه و آله در روز غدیر است.
چنانچه پس از آنکه رسول الله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولی * هر کس من مولای او هستم، پس این علی مولای اوست.» ابلیس به عزت و جلال خداوند قسم خورد که همه مسلمین را در خصوص ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام گمراه گرداند. «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ * به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند.»
اما خداوند بندگان خاص خود را استثنا کرد و فرمود که ابلیس در تلاش برای اغوا، راه تسلطی بر این بندگان خاص خداوند ندارد، بنابر سخن حضرات معصومین علیهم السلام، این بندگان خاص، شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام هستند!
به همین دلیل هم پس از این قسم ابلیس مبنی بر گمراه ساختن همه مسلمین، این آیه نازل گشت:
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (سوره بنی اسرائیل
آیه 65) همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلط نیست.»
امام صادق علیه السلام پس از نقل این مطالب می‌فرمایند:
پس از نزول این آیه در نفی توان ابلیس برای اغوای همه مسلمین، ابلیس فریادی کشید و عفریت‌هایش به سوی او باز گشتند و گفتند: «ای سرور ما این فریاد دیگر برای چیست»؟ آن ملعون گفت: «به خدا از دست اصحاب علی است،
پروردگارا به عزّت و جلالت قسم گناهان را برایشان زینت می‌بخشم تا آنان را [بر اثر اُنس و علاقه و عادت به گناه و کوچک‌شمردن گناهانشان] دشمن تو سازم.
حضرت در ادامه می‌فرماید:
قسم به خدایی که پیغمبر را به راستی مبعوث کرده است! همانا شیاطین در اطراف قلب مؤمن بیش از زنبورند بر سر گوشت[1].

همچنین در روایت دیگری نقل شده است که:
ابلیس در صورت پیرمردی خوش‌ظاهر نزد رسول خدا آمد و گفت:
«ای محمّد! چقدر اندک هستند کسانی که با تو بر سر آنچه درباره‌ پسر عمویت علی (می‌گویی، پیمان بستند»
که خداوند [این آیه را] نازل کرد: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ المُؤْمِنِینَ. به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکی از مؤمنین[2].

و در روایت دیگری از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است:
وقتی خداوند در آیه: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن! (مائده/۶۷).
در غدیرخم به پیامبر خود امر فرمود که علی را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید،
آن حضرت فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست».
پس ابلیس­ها نزد ابلیس بزرگ آمده و خاک بر سر کردند، و ابلیس به ایشان گفت: «چرا چنین می‌کنید»؟
گفتند: «این مرد امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن نیست.»
پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست!
زیرا کسانی که پیرامون او هستند، چند قول به من داده­‌اند و آن­ها خلاف وعده­‌های خود عمل نمی­‌کنند.
پس خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ به یقین ابلیس گمان خود را درباره‌ آن‌ها محقّق ساخت» را بر رسول خود نازل کرد[3]
.

با در نظر گرفتن این آیه و روایات تفسیری ذیل آن بیش از پیش صحت این حدیث شریف که تاریخ هم صحت آن را گواهی می‌دهد مشخص می‌شود که امام صادق علیه السلام فرمودند:
پس از رسول خدا صلوات الله علیه و آله همه مردم جز سه نفر مرتد شدند، مقداد، ابوذر و سلمان؛ پس از آن مردم آرام آرام به این اصحاب حق ملحق شدند و حق را بازشناختند[4].

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أمیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهما السلام



[1] الصّادق عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَال سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ یَذْکُرُ فِی حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَّهُ لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ فَقَالَ وَیْلَکُمْ یَوْمُکُمْ کَیَوْمِ عِیسَی (وَ اللَّهِ لَأُضِلَّنَّ فِیهِ الْخَلْقَ قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الْأُخْرَی فَقَالَ وَیْحَکُمْ حَکَی اللَّهُ وَ اللَّهِ کَلَامِی قُرْآناً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَأُلْحِقَنَّ الْفَرِیقَ بِالْجَمِیعِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ) بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ صَرَخَ  إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الثَّالِثَهًُْ قَالَ وَ اللَّهِ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ (وَ لَکِنَّ بِعِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ یَا رَبِّ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمُ الْمَعَاصِیَ حَتَّی أُبَغِّضَهُمْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (وَ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً (لَلْعَفَارِیتُ وَ الْأَبَالِسَهًُْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَی اللَّحْمِ وَ الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْفَأْسِ فَیُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ عَلَی دِینِهِ. (تفسیر (عیاشی): ج 2،  ص 301 - البرهان فی تفسیر القرآن (علامه بحرانی): ج 3 ، ص 548 - تفسیر نور الثقلین: ج 3 ، ص 185 - تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج 7 ، ص 446 - بحار الأنوار: ج 37 ، ص 164)

[2] رَوَی أَبُو سَعِیدٍ السَّمَّانُ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ إِبْلِیسَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ فِی صُورَهًِْ شَیْخٍ حَسَنِ السَّمْتِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا أَقَلَّ مَنْ یُبَایِعُکَ عَلَی مَا تَقُولُ فِی ابْنِ عَمِّکَ عَلِیٍّ (فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (اقبال الاعمال (سید بن طاووس):‌ ص458 - بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۳۷، ص۱۳۵ عوالم العلوم (علامه بحرانی):‌ ج2، ص303)

[3] لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (أَنْ یَنْصِبَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ) لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍّ (بِغَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَهًُْ إِلَی إِبْلِیسَ الْأَکْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَی رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَکُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیَوْمَ عُقْدَهًًْ لَا یَحُلُّهَا شَیْءٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ کَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَهًًْ لَنْ یُخْلِفُونِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ الْآیَهًَْ. (تفسیر قمی: ‌ج2، ص 201 - تفسیر صافی: ج4، ص 218 - تفسیر کنز الدقائق: ج10، ص 498 تفسیر نور الثقلین: ج1، ص658 تفسیر البرهان:‌ ج4، ص519 بحار الانوار:‌ ج60، ص 185)

[4] اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ. ((اختصاص (شیخ مفید):‌ ج1، ص6) بحارالانوار (علامه مجلسی):‌ ج34، ص274)

منکران وجود عرفان در تشیع در خصوص این حدیث صحیح السند نظر دهند! (به ویژه امثال مهدی نصیری)

حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

علی بن إبراهیم، عن أبیه، وعدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، ومحمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، جمیعا، عن ابن محبوب، عن محمد بن النعمان الأحول، عن سلام بن المستنیر قال:
کنت عند أبی جعفر (علیه السلام) فدخل علیه حمران بن أعین و سأله عن أشیاء فلما هم حمران بالقیام قال لأبی جعفر (علیه السلام): أخبرک - أطال الله بقاءک لنا و أمتعنا بک - أنا نأتیک فما نخرج من عندک حتى ترق قلوبنا و تسلوا أنفسنا عن الدنیا و یهون علینا ما فی أیدی الناس من هذه الأموال، ثم نخرج من عندک فإذا صرنا مع الناس و التجار أحببنا الدنیا؟
قال: فقال أبو جعفر (علیه السلام): إنما هی القلوب مرة تصعب و مرة تسهل.
ثم قال أبو جعفر (علیه السلام): أما إن أصحاب محمد (صلى الله علیه وآله) قالوا: یا رسول الله نخاف علینا النفاق قال: فقال: و لم تخافون ذلک؟ قالوا: إذا کنا عندک فذکرتنا و رغبتنا وجلنا و نسینا الدنیا و زهدنا حتى کأنا نعاین الآخرة و الجنة و النار و نحن عندک فإذا خرجنا من عندک و دخلنا هذه البیوت و شممنا الأولاد و رأینا العیال و الاهل یکاد أن نحول عن الحال التی کنا علیها عندک وحتى کأنا لم نکن على شئ؟
أفتخاف علینا أن یکون ذلک نفاقا؟ فقال لهم رسول الله (صلى الله علیه وآله): کلا إن هذه خطوات الشیطان فیرغبکم فی الدنیا و الله لو تدومون على الحالة التی وصفتم أنفسکم بها لصافحتکم الملائکة و مشیتم على الماء.

سلام ابن مستنیر می‌گوید محضر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ بودم که حمران ابن اعین وارد شد و چند سؤال از آن بزرگوار کرد.
در هنگام خداحافظی گفت ای پسر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خدا شما را طول عمر عنایت کند و ما را بیش از این بهره‌مند گرداند. خواستم وضع خود را برایتان شرح دهم.
وقتی ما خدمت شما شرفیاب می‌شویم. هنوز خارج نشده‌ایم قلبمان صفائی پیدا می‌کند و مادیات و دنیا را فراموش می‌کنیم.
اما همین‌که وارد اجتماع و تجارت و کسب می‌شویم باز به دنیا علاقه پیدا می‌کنیم.

امام ـ علیه السلام ـ فرمود:

قلب چنین است گاهی سخت و زمانی نرم می‌شود
سپس فرمود:
اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به آن حضرت عرض می‌کردند:
ما می‌ترسیم منافق باشیم.
پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌پرسیدند به واسطه چه چیز؟
می‌گفتند: وقتی خدمت شما هستیم ما را بیدار نموده به آخرت متمایل می‌فرمائید ترس به ما روی می‌آورد دنیا را فراموش کرده بی‌میل به آن می‌شویم. به طوری که گویا با چشم آخرت و بهشت و جهنم را مشاهده می‌کنیم.
این حال تا موقعی است که در خدمت شما هستیم. همین‌که خارج شدیم به منزل که می‌رویم بوی فرزندان به شامه ما می‌رسد خانواده و زندگی خود را که می‌بینیم حالت معنوی که از محضر شما کسب کرده بودیم از دست می‌دهیم؛
آیا با این خصوصیات ما گرفتار نفاق نمی‌شویم.

رسول الله فرمود:
هرگز، این پیشامد‌ها و تغییرات از وسوسه‌های شیطانی است که شما را به دنیا متمایل می‌کند.
به خدا سوگند اگر بر همان حال اولی که ذکر کردید #مداومت داشته باشید
ملائکه با شما مصافحه می‌کنند
و بر روی آب راه خواهید رفت!

الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج2، ص 243 و 242


امثال مهدی نصیری که امثال همین سخن را از عرفای حقه تکفیر می‌کنند در مواجهه با این حدیث شریف صحیح السند چه خواهند کرد؟

بررسی سلسله روات این حدیث متصل:

1) عدة من اصحابنا: منظور از «عدة من اصحابنا» در آغاز اسناد برخی از روایات کتاب کافی، تعدادی از مشایخ کلینی‌اند که وی به جهت اختصار، به نام آنها تصریح نکرده؛ زیرا آنان را افرادی شناخته شده و موثق تشکیل می‌دهند که در کتب رجالی شرح حال آنان آمده و از آنجا که در هر یک از عده‌های معلوم حداقل دو نفر راوی موثق وجود دارد، چنین تعابیری خللی به اسناد این روایات وارد نمی‌سازد.

2) سَهْل بْن زیاد آدمی رازی: توثیق شده توسط بزرگانی چون: شیخ طوسی، وحید بهبهانی، محدث نوری و بحر العلوم.
علامه مجلسی وی را از مشایخ اجازه (کسانی که در حدیث به دلیل کثرت محفوظات روایی و دقت در ضبط و نقل حدیث، مرجعیت دارند) می‌داند.

3) ابو جعفر محمد بن یحیی العطار قمی: از بزرگان قم در زمان خویش و استاد شیخ کلینی است. تعداد زیادی روایت از او در کتاب کافی نقل شده است. او معاصر سعد بن عبدالله اشعری و محمد بن حسن صفار بوده است. او صاحب تألیفات متعدّد، مورد اعتماد اهل علم و حدیث، موثق و «عین» است.
نجاشی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، میرزا حسین نوری، میرداماد و بسیاری دیگر از علمای بزرگ شیعه او را ستوده و توثیق کرده‌اند.

4) احمد بن محمد برقی: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بَرْقی مشهور به برقی (حدود ۲۰۰ - ۲۷۴ یا ۲۸۰) محدث، مورخ و عالم رجالی شیعه در قرن سوم قمری. وی از اصحاب امام جواد(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) و صاحب کتاب المحاسن و رجال است.
بیشتر رجالیان شیعه نظیر نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی، او را توثیق کرده‌‌اند.

5) حسن‌ بن محبوب: (۱۲۹ یا ۱۴۹ق-۲۲۴ق)، از اصحاب امام کاظم(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام) و امام جواد(علیه السلام). وی یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث و از اصحاب اجماع است، که رجالیان و محدّثان بر وثاقتش اتفاق‌نظر دارند.
نام وی در اسناد روایات بسیاری از کتب اربعه شیعه دیده می‌شود. او از بیشتر اصحاب اجماع روایت کرده است و بسیاری همچون احمد بن محمد برقی، عبدالعظیم حسنی و سهل بن زیاد آدمی از وی روایت کرده‌اند. موضوعات روایات او بیشتر فقهی است.

5) محمّد بن علی بن نعمان: (درگذشت ۱۶۰یا پس ۱۸۰ق) ملقب به مؤمن الطاق، از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و متکلمان شیعه در قرن دوم قمری. وی در کلام و فقه تبحر داشت و با مخالفان شیعه مانند ابوحنیفه مناظره می‌کرد. علمای شیعه به ویژه علمای رجال، وی را مدح و توثیق کرده‌اند.
وی روایاتی را بی‌واسطه از امام صادق(علیه السلام) و با واسطه از امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است.

6) سلام بن مستنیر: شیخ مفید او را جزو اصحاب خاص امام باقر علیه السلام بر می‌شمرد!