او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

برای کسانی که دوست دارند با امام زمانشان رفیق شوند!!!

حکمت 289 نهج البلاغه ی شریف

الگوى کامل انسانیّت‏

و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى داشتم که در راه خدا با او دوستی میکردم، و او در چشم من بزرگ مقدار بود، چون دنیا در چشم او کوچک بود، و از سلطه ی شکم خود بیرون بود، چیزی را که را نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد، و چون به آن دست مى‏یافت زیاده روى نمیکرد.
بیشتر اوقات خود را به سکوت میگذراند، و اگر لب به سخن مى‏گشود بر دیگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش کنندگان را فرو مى‏نشاند.
در چشم ظاهر بینان ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى و در میدان کارزار چونان شیری خشمگین و ماری پر زهر بود.
تا پیش قاضى نمى‏رفت دلیلى مطرح نمى‏کرد، و کسى را که عذرى داشت سرزنش نمى‏کرد، تا آن که عذر او را مى‏شنید، از بیماری و ابتلای خود تنها وقتی خبر میداد که بهبودى و شفا یافته بود، آنچه را میگفت که قبلاً انجام داده و در مورد کاری که انجام نداده چیزی نمیگفت ، اگر در سخن گفتن بر او پیشى مى‏گرفتند در سکوت مغلوب کسی نمى‏گردید و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود.
هر گاه بر سر دو راهى قرار مى‏گرفت، مى‏اندیشید که کدام یک با خواسته نفسش نزدیک‏تر است تا با آن مخالفت کند.
پس بر شما باد که خود را به اینگونه ارزش‏هاى اخلاقى بیارایید، و با یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید که همه ی آنها را کسب کنید، بدانید که بهره برداری اندک از رها کردن مطلق بهتراست.
خدای من! چه کلامی دارد مولا علی
بند بندِ این منشور بی نظیر تبیین کننده ی ویژگیهای رفقای ولی اعظم خداست و ما اگر میخواهیم در بین دوستان حضرت جایی داشته باشیم باید سعی کنیم به هر اندازه که میتوانیم شمه ای از این صفات را در خود بیاوریم
پیشنهاد میکنم یک بار دیگر کلام مولا را این بار با دقت و توجه بیشتر بخوانید و روی تک تک آنها تأملی کنید، خود من هم همینکار را میکنم
دوستان! من و پدر ومادرم را از دعای خیرتان محروم نفرماید
یا علی
خداوند پشت و پناهتان

از کسانی مباش که ...

از کسانی نباش که:

 بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر می اندازد. از آنچه به او رسید شکرگزار نیست اگر تندرست باشد، مشغول خوشگذرانی هاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است... برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران و بیش از آنچه عمل کرده امیدوار است … چون کار کند, در آن کوتاهی ورزد و چون چیزی خواهد زیاد روی نماید، چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه  را برگزیده، توبه را به تأخیر اندازد در پند دادن مبالغه می کند اما خود پندپذیر نمی باشد … سخن بسیار می گوید اما کردار او اندک است، برای دنیای زودگذر تلاش و رقابت دارد اما برای آخرت جاویدان آسان نمیگذرد … گناه دیگری را بزرگ       می شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک می پندارد،  طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می پندارد ، مردم را سرزنش می کند، اما خود را نکوهش کرده با خود ریاکارانه برخورد می کند، خوشگذرانی با سرمایه داران را بیش از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود، بر زیان دیگران حکم میکند اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد،  حق خود را به تمام می گیرد اما دیگران را به کمال نمیدهد، از غیر خدا    می ترسد اما از پروردگار خود نمی ترسد

فرازی از حکمت 150 نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتی)

 

هیچ وقت اولین باری که این حدیث را خواندم فراموش نمی کنم ، چند ثانیه ای خشکم زده بود
خدا خودش به هممون رحم کنه

صفتی که تمام یاران امام زمان دارند و صفتی که هیچ یک از یاران اما

صفتی که تمام یاران امام زمان دارند و صفتی که هیچ یک از یاران امام زمان ندارند!!!!!!!!

برای جناب "من"

کبر را اسباب بسیاری است که برگشت تمام آنها به این است که انسان در خود کمالی توهم کند،‌که آن باعث عجب و خودپسندی شود و حجاب کمال دیگران شده، آن ها را ناقص تر از خود گمان کند و برایشان ترفع و بزرگی و بزرگ فروش کند.
در حدیث کافی وارد است که حضرت صادق (علیه السلام) فرموده است:‌ هیچ بنده ای نیست مگر آن که در سر آن لجامی است و فرشته ای است که آن را نگاه می دارد،‌ پس وقتی که تکبر می کند می گوید پایین بیا، خدای تو را پایین بیاورد،‌ پس او همیشه در پیش خود،‌بزرگترین مردم است و در چشم مردم کوچکترین آنهاست و هنگامی که تواضع نماید،‌ خدای تعالی آن لجامی را که در سر اوست، مرتفع فرماید و گوید به او که بزرگ شو، خداوند تو را بزرگ و رفیع کند. پس همیشه کوچکترین مردم است نزد خود و رفیع ترین مردم است نزد آنها.

همچنین می فرمایند:‌ در قیامت متکبران،‌ قرار داده می شوند به صورت مورچگان ضعیف،‌ پایمال نمایند مردم آنها را تا خدا از حساب فارغ شود.

و همچنین می فرمایند: همانا در جهنم وادی هست از برای متکبران. که او را سَقَر گویند که شکایت می کند به خدای عزوجل از شدت حرارت خود و از خدای درخواست می کند تا نفس بکشد. سپس تنفس می کند. پس محترق می کند جهنم را بواسطه آن نفس. پناه می برم به خدا از جایی که خودش با آن که دار عذاب است،‌ از حرارت خودش شکایت می کند و جهنم از نفس او می سوزد.

و همچنین می فرمایند: بترسید بترسید از عظمت و کبر کردن، زیرا کبر مختص به خدای عزوجل است، و کسی که منازعه کند خدا را در آن، خدای تعالی او را در هم شکند،‌ و ذلیلش کند روز قیامت.

پناه می برم به خدا اگر بخواهد کسی را در هم شکند.

و علاوه بر همه این امور، کبر مایه فلاکت و خسران دنیوی نیز می باشد و تولید بغض و عداوت کرده، انسان را از چشم خلایق بیاندازد و پست و ناچیز کند و مردم را وادار کند که با او معارضه به مثل کنند و او را خوار کنند و تحقیر نمایند. (گزیده ای از چهل حدیث امام باب کبر)


خلوص، جان عمل

بنده ، هرگاه که گناهی از او سرزند از دو حال خارج نیست، یا پشیمان می شود که همان پشیمانی کفاره گناه اوست و یا پشیمان نمی شود، حال اگر عمل نیکی پس از آن انجام دهد با همان پاک خواهد شد، اگر باز پاک نشد و گناهش از گناهان کبیره نبود با نمازهای پنجگانه اش پاک خواهد شد. اگر باز هم پاک نشد خدا او را به عقوبتی در این دنیا پاک می سازد و اگر این هم نشد به شفاعت ملائکه و مؤمنین پاک خواهد شد و اگر با آن هم نشد، به شفاعت پیامبر و ائمه و اگر از آن هم محروم شد به رحمت واسعه پروردگار پاک خواهد شد و اگر باز چیزی باقی ماند، خداوند متعال او را به سختی جان کندن پاک خواهد کرد و اگر با آن هم نشد به عذاب قبر و اگر با آن هم نشد به هول و هراس روز قیامت و گرنه که باید تشریف مبارک را به جهنم ببرند برای پاک شدن.

و این در حال است که بنده اگر نیت خیر کند برایش ثوابش را می نویسند ولی گناه را تا به انجام نرساند چیزی در نامه عملش ثبت نخواهد شد و بعلاوه هر کار خیرش را به تناسب خلوص نیتش تا چندین برابرش ثواب و خواهند نوشت.

حال به نظر شما چه می شود که با این طرز برخوردی که با ما می شوند، دوزخ از جن و انس پر می شود؟!!

علت اصلی این است که ما خلوص نداریم.

خداوند می فرماید: من خودم بهترین شریکم و شریکی قبول نمی کنم پس اگر در کارتان کسی را غیر من شریک ساختید تمامش را به شریک واگذار می کنم.

آری کاری که غیر خدا را در انجامش در نظر داشته باشی هیچ ارزشی ندارد. بدبختی اینجاست که ما اگر با هزار زحمت موفق به انجام کار خالصی بشویم باز هم از شر شیطان ملعون رهایی نمی یابیم و یک جا به یک نحوی آن را برای غیر ابراز می کنیم، ولو شده در یک محفل دوستانه به عنوان یک خاطره،خلاصه با گلی که در کشتزار عمل کاشته ایم، آنقدر ور می رویم که جز خار چیزی از آن باقی نماند و به خیال خود کلی هم کار خیر انجام داده ایم و نامه عملمان توپِّ توپ است. زهی خیال باطل.

پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) به مولی امیر می فرمایند:‌ زمانی که دیدی همت ها همه در زیادی عمل صرف می شوند توبه اخلاص عمل همت گمار.

عزیز برادر بدان و آگاه باش که زیادی عمل مهم نیست، آنچه مایه نجات است خلوص عمل است.
و عمل خالص هم نشانه ای دارد
نشانه اش این است که انسان پس از انجام دادنش آن عملش در نظرش نمی آید.


خدایا، پروردگارا! مارا از کبر امان ده و خلوص در نیات و اعمالمان عنایت فرما

آیا انیشتین شیعه بوده؟

سلام
آغاز آشنایی انیشتین با اسلام برمی گردد به مطالبی که الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین در باره روایاتی که در کتاب علامه مجلسی خوانده است.روایت اصلی که توجه فلمینگ را به اسلام جلب کرد روایتی در باره پشه بودروایت این است : اگر پشه روی غذا نشست و بلند شد آن را نخورید و دور بریزید و اگر نشست و به طور مثال غذا در حال پختن بود و پشه در آن حل شد آن را می توانید بخورید.
در پشت پشه ماده ای مانند پاد زهر وجود دارد که مانع بیمار شدن پشه در عین تماس داشتن با انواع آلودگی هاست
زمانی که چشه فقط روی غذا بشیند آلودگی را بر جای می گذارد و اگر در غذا حل شود آن پاد زهر در غذا پخش شده و اثر آلودگی را خنثی می کند و فلمینگ این مطلب را می دانست
و همین باعث ادامه تحقیقاتش درباره اسلام شد و این مسائل را با انیشتین هم در میان گذاشت.
انیشتین هم به مطالعه ی احادیث کتب مجلسی پرداخت تا اینکه به حدیث معراج رسید و که در آنجا در مورد کیفیت معراج هم توضیح داده شده و گفه شده در عین طولانی بودن زمان معراج از نظر پیامبر اما از لحاظ گذر زمان در زمین ، معراج در زمان بسیار کمی رخ داده . این خصوصیات معراج تطابق حیرت انگیزی داشت با نظریه نسبیت و نظریه های او در مورد اتفاقاتی که هنگام حرکت با سرعت نور رخ می دهد در ابعاد فضا و زمان
انیشتین در ادامه برای تحقیقات عمیق تر درباره اسلام و به ویژه تشیع (به علت ناب بودن معارفی که در احادیث شیعی یافته بود) با نفر اول عالم شیعه در آن زمان یعنی آیت الله بروجردی مکاتباتش را آغاز می کند.
گویند در آخر عمر آلبرت انیشتین به اسلام و مذهب تشیع گرویده و اسنادی هم در این زمینه وجود دارند که زحمتش یک سرچ در گوگل است.
یک نکته ی بسیار مشکوک در باره ی انیشتین این است که در آخر عمر شخصیت او را شدیداً کوبیدند و به او تهمت خرفت شدن زدند
او هیچگاه زیر بار برخی فرضیه های اثبات نشده ی نظریه کوانتوم مثل اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نرفت
جمله ای معروف دارد که خدا تاس نمی ریزد و
همچنین در کلامی دیگر می گوید
من می خواهم بدانم (خدا) چگونه این جهان را آفریده است. علاقه ای به این یا آن پدیده ندارم. در (طیف) این یا آن عنصر لطفی نمی بینم. من می خواهم اندیشه های ( او ) را بدانم؛ مابقی، جزییات است.  
 
به علاوه حتماً شما را به مشاهده این لینک بسیار جالب در این مورد دعوت میکنم  
 
 
آخرین کتاب انیشتین باید انتشار یابد.
 

رابطه فراماسونری در داخل و خارج ایران (یک دشمن شناسی واقعی)

سلام دوستان 

به این لینک حتماْ مراجعه بفرماید 

برای خودمن بسیار بصیرت بخش و روشنگر بود 

 

رابطه فراماسونری در داخل و خارج ایران (یک دشمن شناسی واقعی)  

 

بعضی از فراز های این لینک ارزشمند رو خدمتتون عرض میکنم 

 

در این بخش قصد داریم یه معرفی دجال واقعی ( انگلیس ) و متحدان ایشان ( امریکا و رژیم منحوس اسرائیل ) پردازیم و نیز نفوذ انگلیس در حکومت ها و دولت های منطقه می پردازیم.
مثل نفوذ انگلیس و متحدانش ( امریکا و اسرائیل ) در عراق ، افغانستان و مصر و کشور های عربی مثل امارات و عربستان و..... نیز حلقه کیان (حلقه ماسونی ایرانی لندن نشین مثل محسن سازگار، سروش، مهاجرانی ، اکبر گنجی و... ونیز دیگر گروه های تحت نفوذ انگلیس )
............ 

 

کالبدشکافی یک حلقه



در سال 1368 ه.ش پس از معرفی سید محمد اصغری به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی و سرپرست موسسه کیهان افرادی چون : ماشاءالله شمس الواعظین ، رضا کفاش تهرانی ، رخ صفت ، هادی خانیکی ، امین زاده ومحمد عطریان فر که تا پیش از این کیهان فرهنگی را تحت تاثیر آرا واندیشه های سروش منتشر می کردند ، از کیهان خارج می شوند . عطریان فرد به موسسه همشهری می رود و رضا تهرانی ، شمس الواعظین واحمد شامخی ، برادر محمود شامخی - داماد عزت الله سحابی- ماهنامه کیان را در سال 1370 ه.ش منتشر می سازند .اینان در ابتدا قصد داشتند نام « نمون» را برای نشریه خود برگزینند ، ولی از آنجا که بنیاد کیان آمریکا درصدد انتشار نشریه ای در داخل کشور بود ، این طیف از طریق محجوب - عضو شورای بنیان کیان آمریکا نمایندگی این بنیاد را می پذیرند. دست اندرکاران ماهنامه کیان با عناصری همچون بیژن حکمت ( ضد انقلاب فرارای از کشور) ، رامین جهانبگلو ، داریوش شایگان ( از همکاران ساواک و از عناصر دفتر رضا پهلوی ) ، میرزا آقا عسکر ( معروف به مانی و از عناصر وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق ) و ... غیره مرتبط گردند.

محمد قوچانی - نویسنده روزنامه های زنجیره ای - در 29 اردیبهشت ماه 1370 ، در مقاله ای در روزنامه عصر آزادگان ، با اشاره به حلقه کیان می نویسد : 107 نویسنده روشنفکر و سیاستمداری که در بیست وهفتم تیر ماه 1374 آن نامه را امضاء کرده بودند ، وارثان نسلی از مردان انقلابی دهه 50 بودند که با گذر از دهه 60 به اصلاح طلبان دهه 70 تبدیل شدند و آن نامه چون فهرست راهنمای جمعی از آنان به کار مخالفان اصلاحات می آمد ... اندکی پس از خشک چوبه های آتش گرفته کیهان فرهنگی و زن روز سابق دو نشریه جدید برآمدند . چنانچه « سروش نوجوان » به جای « سوره بچه های مسجد » نشسته بود ، « کیان » به جای «کیهان فرهنگی» و « زنان « به جای « زن روز» منتشر شد . 

............. 

 



افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.


* حلقه کیان

حلقه‌ کیان به عنوان معروف‌ترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه‌ شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه‌ کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسوی‌خوئینی‌ها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرال‌ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی می‌پرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غرب‌پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش‌های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید می‌ورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایه‌های اندیشه‌های کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازمان‌دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کرده‌اند می‌گوید که: "برنامه‌ریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده‌ محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهاده‌اند. 
...................................... 

 

 



افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.


* حلقه کیان

حلقه‌ کیان به عنوان معروف‌ترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه‌ شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه‌ کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسوی‌خوئینی‌ها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرال‌ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی می‌پرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غرب‌پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش‌های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید می‌ورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایه‌های اندیشه‌های کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازمان‌دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کرده‌اند می‌گوید که: "برنامه‌ریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده‌ محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهاده‌اند. 
...................... 

 

 





دشمن در این مرحله از تقابل با جمهورى اسلامى ایران با بهره گیرى از عنوان ((اصلاحات )) و ((اصلاح طلبى )) چند هدف مشخص را تعقیب مى کند :
1 – تضعیف ایمان و اعتقادات دینى مردم و حذف دین و رهبرى دینى از حکومت ،
2 – زمینه سازى براى ایجاد یک حکومت و نظام لائیک طرفدار غرب در ایران ،
3 – اعاده سلطه و در نهایت استعمار و استثمار ملّت ایران .
هنگامیکه آمریکا از اصلاحات در ایران سخن مى گوید و براى آن دل مى سوزاند و گریبان چاک مى دهد! منظورش رسیدن به این اهداف است .


حال ببینیم مصادیق اصلاحات آمریکایى چیست ؟ آمریکائیها از اصلاحات چه چیزى را اراده مى کنند؟
اگر آنچه را که آمریکایى ها، اروپائیها ، حکومتهاى وابسته به غرب (هم چون اسرائیل ، ترکیه و کشورهاى مرتجع منطقه ) جریانهاى ضد انقلاب خارج نشین ، دگر اندیشان ، روشنفکران وابسته ، فرصت طلبها و تجدیدنظر طلبهاى داخلى در طول این مدت درباره اصلاحات در ایران گفته اند استخراج و ملاحظه کنیم ، بخوبى مى توان به نیّات آنان و تضادّ این اصلاحات با امنیّت ملّى پى برد.
از مجموع اظهار نظرهایى که در طول یک دوره زمانى دو ساله صورت گرفته است حداقل 16 عنوان استخراج شده است ؛ که مى توان آنها را عناوین و سرفصل برنامه هاى اصلاحات آمریکایى دانست و به شرحى که خواهیم گفت تمام آنها در مقابل اصلاحات واقعى و در تقابل و تعارض با امنیّت ملّى کشور ما قرار دارند.
این عناوین عبارتند از :


O حذف دین از عرصه حیات سیاسى و اجتماعى کشور
O آزادى و اباحه گرى
O ختم انقلاب و پایان دوران انقلابیگرى
O برکنارى روحانیّت از مصادر امور و حذف نهاد روحانیّت شیعه
O تحدید و حذف ولایت فقیه و رهبرى جامعه
O تغییر قانون اساسى و برخى قوانین موضوعه کشور
O حذف نهادهاى پاسدار حاکمیت دینى
O توقف اجراى احکام اسلامى
O الحاق به فرهنگ جهانى (فرهنگ غربى )
O احیاى ملى گرایى و بازگشت به سنتهاى ماقبل اسلام
O برقرارى رابطه با آمریکا و همراهى با روند صلح خاورمیانه
O ورود سرمایه داران و شرکتهاى خارجى و بازکردن درهاى اقتصاد به روى غرب
O اصلاح و رفرم در دین (پروتستانتیزم )
O عمده کردن جریانهاى قومى و اقلیّت هاى موجود در کشور
O تغییر نگاه و نگرش نسبت به غرب
O پیاده کردن الگوهاى غربى 

........ 

 

 

 




قسمت اول

محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی !


سید محمد خاتمی، همبستگی، 16/8/79 ص2، مصاحبه با شبکه ان اچ کی : اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است ... مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل اینست که زنان بتوانند در عرصه­های مختلف حضور داشته باشند.

مهاجرانی، نشاط، 1/6/78: رقص را نباید همواره ناپسند دانست.



ابراهیم اصغر زاده، کیهان، 6/2/77 : حتی علیه خدا هم می­توان تظاهرات کرد.

 

بهزاد نبوی، جمهوری اسلامی، 13/2/79: خواستم سخنانم را مثل سوره توبه بدون بسم­الله شروع کرده باشم.

آقای کدیور در دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 79 طی سلسله مباحثی تحت عنوان «پژوهش‌های قرآنی» ایراد کرد: «... یک زمانی مردم می‌گفتند چون عیسی (ع) این سخن را گفته پس درست است اما امروز عیسی که سهل است خود خدا هم اگر حرفی بزند و آن حرف با عقل مردم منطبق نباشد نخواهد پذیرفت. امروز خدا در جامعه هیچ کاره است. همه کاره مردمند.»

عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، بهمن 77: ولایت، منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او ولایت نیز خاتمه می­یابد؛ او خاتم نبوت و خاتم ولایت بود، ولایت پیامبر تعد از او به کسی منتقل نشده است.




عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، مهر و آذر 78 : کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید، امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن غربی را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.

عبدالکریم سروش، روزنامه صبح امروز، 16/6/78 : در تعارض تکالیف دینی و حقوق بشر، حقوق بشر مقدم است؛ متأسفانه فقهای ما اطلاعات برون دینی ندارند و متوجه این نکات نیستند.

عبدالکریم سروش، ماهنامه زنان، دی ماه 78، ش59 : ارزش­های دینی دائما در تغییرند، اگر روزی فاطمه (س) می­گفت، بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی­تواند این را بپذیرد.

عبدالکریم سروش، روزنامه نشاط، 12/3/78 : فرهنگ شهادت خشونت آفرین است، اگر کشته شدن آسان شد، کشتن هم آسان می­شود .
 


عبدالکریم سروش، زنان، ش59، دی ماه 78: به نظر من گفتار فاطمه که بهترین زنان کسانی­اند که «لایرین احداً و لایراهنّ» (و) رفتار او (فاطمه) در پنهان شدن از مقابل فرد نابینا نمی­تواند الگوی رفتاری زنان ما باشد.





ابراهیم یزدی، هفته نامه پیام هاجر، فروردین 77 : جامعه ولایی انحصارگر و مستبد است و ارزشی برای توده­ها قائل نیست



محمد کاظم محمدی اصفهانی، روزنامه ایران، 24/4/79: مردم حق دارند همه مسؤولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسؤول، پیامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم می­توان اعتراض کرد و او را فتنه گر نامید.

تقی رحمانی، روزنامه فتح، 17/1/79 : چرا باید جریان سقیفه را تبدیل به یک کینه تاریخی کنیم؟ سؤال اینست که اگر طراحان سقیفه گناهکارند، پس تمام فرق اسلامی به جز شیعیان گناهکار و فریب خورده­اند و اگر این طور است، چرا آیه­الله بروجردی پذیرفتند که شیعه نیز در کنار چهار مذهب دیگر اهل تسنن قرار گیرد. این تعصب غیر معقول است که طراحان سقیفه را الی الابد گناهکار بدانیم.
 


دو هفته نامه ایران فردا، 8/10/78 : علی(ع) حکومت و ولایت را یک امر مردمی و امانتی از سوی مردم حکومت شونده تلقی می­کند، نه از طرف خدا؛ در ختم جنگ صفین و آتش بس هم، تسلیم رأی عمومی شد.




روزنامه خرداد، 22/8/78، ص6: قرآن بالصراحه یهود را به تورات ارجاع می­دهد و از مراجعه آنها به پیامبر انتقاد می­کند و تورات را هدایت و نور معرفی می­نماید، عیسی و انجیل را تأیید می­کند و انتظار پیامبر هم از یهود و مسیح عمل به تورات و انجیل بوده است نه قرآن.


ح.م. تبریز، روزنامه صبح امروز، خرداد 78: صحت قصه حضرت یوسف در قرآن کریم از محالات است.


محمد سعید حنایی کاشانی، ماهنامه کیان، فروردین 78: تراژدی حسین بن علی(ع) مشابه تراژدی­های آنتیگونه، تامس مور و جان پروکتور است.


............ 

 

 

 

 

اصلاحات آمریکایی (1)

گفتمان دوم خرداد " چگونه از دل حلقه‌های "کیان " و "آیین " بیرون آمد

گفتمان دوم خرداد " چگونه از دل حلقه‌های "کیان " و "آیین " بیرون آمد

دستورالعمل‌های آمریکا برای از بین بردن تشیع

 مطالب بسیار ارزنده و بصیرت بخشی در این لینک زیر قرار دارد 

 

 
بعضی از فراز های متن اصلی رو خدمت دوستان تقدیم میکنم 
 
 
این کارشناس مسائل فرهنگی در ادامه سخنان خود گفت: در آمریکا مدتی پیش کتابی با عنوان « نقشه‌ای برای جدایی مکاتب الهی» منتشر شد؛ این کتاب حاوی دستورالعمل‌هایی برای چگونگی از بین بردن تشیع است لذا باید هوشیار بود که دشمن چگونه درباره اهداف شوم خود فکر و طراحی می‌کند.
 
این نماینده سرویس اطلاعاتی آمریکا ادامه می‌دهد که باید به صورت غیر مستقیم و پشت پرده کارکرد، لذا ما به جای ضرب‌المثل انگلیسی «اختلاف بیانداز و حکومت کن»، از جمله «اختلاف بیانداز و نابود کن» استفاده کرده‌ایم.
 
در این کتاب به صراحت می گویند که برای از بین بردن روحیه شهادت طلبی در میان شیعیان که از امام حسین(ع) آموخته‌اند، باید با استفاده از برخی مداحان و گردانندگان هیأت‌های‌ مذهبی مسئله شهادت طلبی را سست کنیم، به طوری که تشیع در افکار عمومی دنیا مکتبی خرافی معرفی شود و مرجمعیت دینی که سد مستحکمی برای نفوذ در مقابل ما است را نابود کنیم.

وی در ادامه برخی از موضوعات طراحی‌های دشمن برای مکتب تشیع و مراسم محرم و صفر را برشمرد و گفت: 1- ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی و تقویت وهابیت، 2- لکه‌دارکردن فرهنگ عاشورا بوسیله قمه‌زنی، 3- آوردن آلات موسیقی در عزاداری‌ها،4- استفاده از اشعار سست و جلوگیری از طراحی اشعار عمیق، معنی دار و معرفتی 5- موضوعی که اخیراً با عنوان تفسیر مدرن عاشورا تبلیغ و ترویج می‌شود از جمله طراحی‌های دشمن برای مکتب تشیع و مراسم محرم و صفر است.

مقدم‌فر در خاتمه گفت: شبکه‌های خارجی فارسی زبان و اینترنتی‌ تلاش می‌کنند، عاشورا را سکولار مطرح می‌کنند و طوری تفسیر ‌کنند که مانع مدرنیته نباشد به طوری که اعلام می‌کنند اصلاح سیدالشهدا همان اصلاح‌طلبی سکولاریته است و تفسیر امانیستی برای عاشورا ارائه می‌دهند.
  
 

دلایل فراموشی طب سنتی

دلایل فراموشی طب سنتی

این سوال مطرح است که اگر واقعا طب سنتی روش موثری برای درمان بسیاری از بیماری هاست، چرا یک دفعه ترک شده است؟ آیا مردم نسبت به گنجینه علمی خود دچار فراموشکاری شده اند یا برنامه خاصی برای نابودی آن اجرا شده است؟
مطالعه کتاب «تاریخ طب در ایران» نوشته «دکتر سیریل الگود» پزشک سفارت انگلیس در دربار قاجار، حقایق تلخی را بر ما روشن می کند. با خواندن کتاب «تاریخ طب در ایران» متوجه می شویم که استعمار اولین بار به وسیله طب وارد این مملکت شد و حذف طب سنتی، بنا به اعتراف سیریل الگود و سایر مورخین و اطبای غربی، حرکتی خزنده بود که طی ده ها سال تلاش و برنامه ریزی بی وقفه حاصل شد و جهت این حرکت نیز از بالا به پائین بود، یعنی ابتدا شاهان و شاهزادگان را متقاعد کردند، سپس راه آموزش طب سنتی را مسدود و در نهایت مردم را مجبور به روی آوردن به طب شیمیایی نمودند.
سیریل الگود در کتاب خود می گوید: «مبارزه با طب سنتی از زمان شاه عباس صفوی که مقارن با ورود کمپانی هند شرقی به ایران بود، در دستور کار قرار گرفت، لیکن به علت مقاومت مردمی هیات هایی که در زمان صفویه به ایران می آمدند توفیقی به دست نیاوردند».
پزشک کمپانی هند شرقی در آن زمان فردی به نام FRYER بود. او در مورد این ناکامی میگوید: «این ها اصلا عادت ندارند با مطالعات و تحقیقات جدید پیشرفت کنند و از این جهت، با همان تعصبی که به مقدسات متمسک هستند، به اصول طب خود چسبیده اند».
این سخنان علاوه بر این که عصبانیت این پزشک از اعتقاد مردم به طب خود را نشان می دهد، بیانگر شدت اعتقاد مردم آن زمان به طب سنتی در حد باورهای مذهبی می باشد. آیا اگر مردم که طبیعتا همیشه به سلامتی خود علاقه مندند، از طب سنتی خود نتیجه نمی دیدند و از آن راضی نبودند، چنین به آن پایبندی نشان می دادند؟
بعد از دوران صفویه به دوران قاجار می رسیم. سیریل الگود در ادامه کتاب خود می گوید: «ویژگی مهم دوران قاجار، انتقال از طب ابن سینا به طب هاروی و پاستور بود. هیات های نمایندگی که در این زمان به ایران می آمدند، اغلب پزشک بودند و به این ترتیب طب غربی به ملایمت و آهستگی در سنگرهای طب سنتی نفوذ کرد».
از این سخنان، خزنده بودن و اینکه این حرکت یک حرکت جنگی و به قصد غلبه و تسلط فرهنگی بوده است، روشن می شود. واضح است که برای غلبه بر یک ملت باید آن را نسبت به داشته های خود دچار خود باختگی کرد و کدام خود باختگی از این بالاتر که یک ملت بپذیرد برای حفظ سلامتی و درمان خود محتاج به بیگانگان است؟ پس وقتی در این سنگر تسلیم شود، سایر سنگرها را راحت تر تخلیه می کند و دقیقا به همین علت است که هیات های نمایندگی غربی که به ایران می آمدند عمدتا از میان پزشکان انتخاب می شدند.
سیریل الگود زمانی این اعترافات را می گوید که اهداف استعمار در این مورد کاملا پیاده شده و کار از کار گذشته است. وی اظهار می دارد: «بدیهی است که اکنون دورنمای طب به نحو محسوسی تغییر یافته بود. ۵۰ سال آموزش به وسیله اساتید خارجی، نسلی را پدید آورده بود که دید آنها کاملا با پدرانشان متفاوت بود. این نفوذ فرهنگ غربی به وسیله هیات های پزشکی در مراکز مختلف کشور تقویت شده بود و بزرگترین افتخار و اعتبار را در این مورد باید به این هیات ها داد».
سیریل الگود آن گاه وضع قانون منع طبابت سنتی را به عنوان آخرین میخ تابوت ابن سینا معرفی کرده و می گوید: « در سال ۱۹۱۱ وضع قانون طبابت بر اساس دیپلم و مدرک صورت گرفت که می گفت: هیچکس در هیچ نقطه از ایران حق اشتغال به هیچ یک از فنون طبابت را ندارد، مگر اینکه از وزارت معارف، اجازه نامه گرفته یا تصدیق نامه از ممالک خارجه داشته باشد. بدین ترتیب آخرین میخ تابوتی که حاوی جسد مرده طب سنتی بود کوبیده شد. سمت معلمی طب ابن سینا نیز منسوخ گشت. تمام این اصلاحات نشان می داد که با سپری شدن دوره مجریان طب رازی و ابن سینا، روش های طبی منسوب به آنان نیز محکوم به فنا گردیده است. رسم دیرینه خدمت شاگردی نیز از بین رفت و حکیم ها دیگر نمی توانستند شاگردانی به سوی خود جلب و معلومات و تجربیات عملی خود را به آنها منتقل نمایند. تمامی این پیشرفت ها به وسیله سیاست اروپا به شدت کنترل می شد».
ملاحظه می کنید که اصلا صحبت از یک حرکت علمی و یک جایگزینی منطقی در کار نیست و اصلا تحقیق و بحثی در تاریخ نمی بینیم که مقایسه ای میان طب رایج و طب سنتی انجام داده و رای به برتری طب رایج داده باشد.
در پایان، لازم به ذکر است که ما منکر پیشرفت های پزشکی رایج در زمینه جراحی، ارتوپدی، ابزار تشخیصی و خلاصه آنچه به مدد تکنولوژی و مهندسی پزشکی حاصل شده است نیستیم، بلکه بحث بر سر این است که طب رایج در درمان بیماری های مزمن ( DISEASE CHRONIC ) ناکام مانده و روز به روز این ناکامی ها و عوارض استفاده طولانی مدت از داروهای شیمیایی بیشتر رخ می نمایاند.

دکتر رضا منتظر
 

قاتلی به نام استر (هولوکاست ایرانی)

دومین لینک مهم رو خدمت دوستان تقدیم میکنم 

 

قاتلی به نام استر (هولوکاست ایرانی) 

 

هولوکاست ایرانی
کشتار 77000 ایرانی توسط یهودیان

مسلّماً یهودیان و کسانى را که شرک ورزیده‏اند، دشمن‏ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت... (المائده 82)


داستان مردخای یهود ی و دخترعموی فتنه گرش اِستردر دربار خشایارشا، پادشاه ایران(٦٤٨-٥٤٦)،گواه روشنی است ازحضور انبوه یهودیان درقلمرو دولت هخامنشی. دراین داستان، مردخای با حیله، فرمان عزل وشتی، ملکه ایران را که از فرمان شاه (در حالت مستی) مبنی بر برهنه ظاهر شدن در جشن سرپیچی کرده است، میگیرد.سپس استر زیبا، بانیرنگ مردخای، همخوابه خشایارشا میشود ،دل او را میرباید وسپس به ملکه قدرتمند ایران بدل میگردد .دراین زمان تکاپو ی یهودی اندر سراسر ایران چنان آزار دهنده است که هامان،وزیر پادشاه هخامنشی،تصمیم به اخراج ایشان میگیرد.ولی او،که به دروغ در کتاب عهد عتیق"دشمن یهودیان"خوانده شده (در باب دروغگویی و تحریفگری یهودیان در تورات و کتاب مقدس ، همان بس که بارها قرآن آنها را قومی تحریفگر دانسته و آنها را لعن کرده است و گفته مطالبی را به نفع خود می نوشتند و آگاهانه به خدا نسبت می دادند)،بادسیسه استر به دارآویخته میشود. آنگاه، یهودیان، باحمایت استر، به کشتارخونین و وسیع مخالفان خود دست میزنند و مردخای درمقام مرد قدرتمند ایران جای میگیرد .توصیف قساوت آمیز "کتاب مقدس - عهد عتیق – کتاب (سوره) استر" ازقتل عام بزرگان ایرانی به دست این میهمانان نو رسیده در روز سیزدهم ماه ادار حیرت انگیزاست:
ویهودیان بردشمنان خود پیروز شدند ..همه مردم از یهوذیان می ترسیدند و جرات نمی کردند در برابرشان بایستند.تمام حاکمان و استانداران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند...به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده،کشتند.آنها در شهر شوش که پایتخت بود 500 نفر را کشتند...ده پسرهامان بن همدانای، دشمن یهود،راکشتند... و [جسد] ده پسر هامان را[درشوش]به دارآویختند... درروزچهاردهم ماه ادارنیز جمع شده سیصدنفر را درشوش کشتند... و سایر یهودیانی که درولایتهای پادشاه بودند...هفتاد و پنج هزارنفر از مبغضان خویش را کشته بودند...درروز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آنرا روز بزم و شادمانی نگاه داشتند...این روز یعنی سالروز قتل عام 77000 ایرانی ( باید جمعیت ایران در 2600 سال پیش را در نظر گرفت . با توجه به آنکه جمعیت کم بوده است. این کشتار را می توان یک نسل کشی بحساب آورد) ، هر ساله تحت عنوان عید پوریم توسط یهودیان جشن گرفته می شود و در این روز وقیحانه به جشن و پایکوبی می پردازند.
در حالی که ما ایرانی ها سیزدهم فروردین را نحس دانسته و به یاد قتل عام اجدادمان به کوه و دشت پناه می بریم (تا توسط یهودیان کشته نشویم) آنها باید در جشن نسل کشی آنقدر شراب بنوشند تا تعادل خود را از دست بدهند.در نقشه خیالی ارض موعود که رژیم جعلی اسرائیل ترسیم کرده علاوه بر پهنه نیل تا فرات استان همدان نیز جزء خاکشان ذکر شده است فقط بخاطر مقبره استر و مردخای ابتدای خیابان شریعتی. باید به ایرانی بودن مسئولان تبریک گفت که نه تنها در هیچ کجا راجع به این واقعه هولناک سخن به میان نمی آورند بلکه برای آنها تابلویی در نظر گرفته می شود تحت عنوان زیارتگاه استر و مردخای!!؟ آیا کلمه زیارتگاه کلمه ای مقدس در فرهنگ شیعی ما نیست؟ آیا ما این واژه مقدس را فقط برای انسان هایی پاک از تبار عشق بکار نمی بریم؟ خواب تا کی؟
 

برای مشاهده ادامه مطالب و عکس ها به لینک درج شده میتوانید مراجعه فرماید

افشای والت دیزنی

در یک سری از مطالب لینک موضوعات بسیار مهم و ارزشمند و اثر گذار را خدمت دوستان عرضه میدارم 

 

۱- افشای والت دیزنی 

والت دیزنی موسس این کمپانی شیطانی، به اذعان بسیاری یک فراماسون اعظم و عضو «Order of DeMolay» بوده و سالها چهره و افکار شیطانی خود را پشت کارتون، فیلم و کتاب پنهان نموده است. هدف اصلی او «کنترل ذهن کودکان» است.
گزارش های زیر حاکی از این است که جمعیت قابل توجهی از کارکنان کمپانی دیزنی، همجنس باز بوده و پستهای کلیدی بخشهای این کمپانی را در اختیار دارند. به تعدادی از این گزارش ها توجه کنید:

- دیزنی با لایحه پورن (مسائل شهوت انگیز) اینترنتی و همینطور قانون حفاظت از کودکان در مقابل اینترنت که مسائل جنسی و شهوت انگیز را برای کودکان محدود می کند مخالفت کرد.
- Washington Times of October 8, 1998, p.A8

- در ژوئن 1996، دیزنی کمک کرد به راه اندازی ششمین همایش «روز همجنس بازان مرد و زن در دنیای دیزنی». دراین همایش، دیزنی اجازه داد تا دست اندرکاران همجنس باز، میکی ماوس (Mickey Mouse) و دونالد داک (Donald Duck) را به صورت عاشقان همجنس باز مرد به تصویر کشند. همینطور اجازه داد مینی ماوس (Minnie Mouse) و دیزی داک (Daisy Duck) به عنوان عاشقان همجنس باز دختر به تصویر کشیده شوند.

برای مطالعه ی مقاله کامل و عکس هایش، به لینک درج شده مراجعه بفرماید

ماهیت و عوامل قیام امام حسین

قیامی بر پایه شور یا شعور ؟

چرا امام در هر فرصتی می خواهد به بهانه ای اصحابش را مرخص کند ؟

دائما می گوید آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد حتی در شب عاشورا که به آنها می گوید : من اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم از همه ی شما تشکر می کنم اینها جز با من یا کسی از شما کاری ندارند از تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را نجات دهید .

 اما چرا ؟

رهبری که می خواهد از نارضایتی مردم استفاده کند که چنین نمی گوید بلکه همواره از تکلیف شرعی دم می زند البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین نیز از گفتن آن غفلت نکرد ولی می خواست که آن تکلیف شرعی را در نهایت آزادی و آگاهی انجام دهند خواست به آنها بگوید اگر میخواهید بگریزید دشمن شما را محصور نکرده پس از جانب دشمن اجبار ندارید و اگر فکر می کنید که مسئله ی بیعت برای شما تعهد و اجباری به وجود آورده بیعت را هم برداشتیم یعنی فقط انتخاب و آزادی.

این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد، اگر اجباری در کار بود آن گونه شهادت ارزش نداشت تنها یک سیاستمدار الهی این گونه عمل می کند، امام فرمودند: نه دریا پشت سرت است و نه دشمن رو به رویت نه دوست تو را اجبار کرده و نه دشمن هر کدام را می خواهی انتخاب کن در نهایت آزادی پس باید بدانیم که انقلاب امام حسین کاملا آگاهانه است هم از ناحیه ی خودش و هم ازناحیه ی اهل بیت و یارانش و شوری است آمیخته با شعور و ای بسا که مبنای آن شور هم شعور است.

عوامل مختلفی در شکل گیری نهضت امام حسین تاثیر داشته است که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می کنیم :

عامل تقاضای بیعت با باطل و کفر محض:

معاویه قبل از مرگش به مدینه می آید و  میخواهد از امام برای جانشینی یزید بیعت بگیرد و موفق نمی شود پس از مرگ معاویه، یزید هم می خواهد بیعت بگیرد ولی او هم موفق نمی شود و امام حاضر به بیعت نمی شود زیرا دراینجا بیعت کردن نه تنها به معنی تائید حاکمیت شخصیت یزید است که حتی ظواهر دین را هم رعایت نمیکند و یک فاسقی است که علناً حرام خدا را انجام میدهد و خود را هم امیرالمؤمنین خطاب می کند بلکه به عنوان تایید کردن رسمی است که اولین بار توسط معاویه باب شده یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت استبدادی و موروثی و اینجاست که اباعبدالله به عنوان پیشوا و رهبر حقیقی دین و جانشین راستین رسول خدا نمی توانستند با رسمیت دادن به این امور چنین قدم مؤثری را برای نابودی دین خدا بردارند و تکلیفی جز امتناع از بیعت نداشتند و خدا نیز از ایشان همین را میخواست.

از آنجا که بیعت امام با فسق و کفر محض غیر ممکن بود و قدرت مستبد ومخالفت ناپذیر وقت نیز با تمام وجودش خواستار بیعت یا سر ایشان بود و به هیچ چیز دیگری قانع نبود و از این رو کشته شدن امام قطعی و حتمی بود.

در این شرایط امام هم نظر به رعایت مصلحت اسلام و در راه اصلاح امت جدشان و احیای دین خدا بی هیچ واهمه ای شهادت را بر زندگی، آگاهانه ترجیه دادند و این معنای جمله ی معروف امام است که خدا میخواهد مرا کشته ببیند.

شهادت ایشان با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و چهره واقعی دستگاه نفاق پیشه ی اموی را برای عموم مردم آشکار کرد.

البته منظور از این که میگوییم مقصد امام علیه السلام از قیام خود شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، به هیچ وجه این نیست که خدا از ایشان خواسته بود تا از بیعت با یزید خود داری نماید و بعد دست روی دست بگذارد و خود را  در معرض شهادت قرار دهد و بعد اسم قیام و خروج برای اصلاح امت جدشان را روی این حرکت بگذارند، لذا روش امام در قیام در شرایط و مراحل مختلف متفاوت است.

در آغاز کار که تحت فشار حاکم مدینه قرار گرفت، شبانه از مدینه راهی مکه که حرم امن الهی بود حرکت کرد و چند ماهی را در مکه به حال پناهندگی گذراند.

از سویی با توجه به مراقبت شدید، توسط مأمورین حکومتی و آگاهی از قصد آنها در ترور ایشان در بیت الله الحرام برای حفظ حرمت خانه ی خدا و اینکه خونشان با ترور پایمال و بی اثر نشود در اثر شایع کردن این حرف که ترور امام در پی یک خصومت شخصی بوده .

عامل دعوت مردم کوفه

از سوی دیگر با توجه به سیل نامه ها (حدود هجده هزار نامه) و درخواست ها به سوی آن حضرت که از کوفه سرازیر شده بود با اینکه امام بهتر از هر کس از سابقه ی  بی وفایی و پیمان شکنی کوفیان مطلع بودند اما از آنجا که کوفیان در نامه هایشان با سوگندهای بسیار بر نصرت امام تا پای جان تأکیدکرده بودند لذا حجت ظاهری را بر ایشان تمام کرده بودند، و قطعا اگر امام حسین ( علیه السلام) به مردم کوفه اعتنا نمی کردبسیاری امروز می گفتند چرا امام حسین به این دعوت همه جانبه ی کوفیان جواب مثبت نداد؟

 امام در پی دریافت آخرین نامه که درخواست صریح عده ی کثیری از بزرگان کوفه در آن بود پیشاپیش مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده ی خود به کوفه فرستادند و پس از چندی هم نامه ی مسلم هم مبنی بر مصاعد بودن اوضاع نسبت به قیام امام به دستشان رسید.

 لذا رهسپار آن دیار شد تا برای ایجاد حکومت حقه الهی و قیام علیه حکومت حاکم فاسق و جائر و احیای دین خدا اقدام نماید.

 عامل امر بهمعروف و نهی از منکر :

عامل سوم عامل امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت اسلام است که همان روز اول که امام حسین از مدینه حرکت کرد با این شعار حرکت کرد، مساله این نبود که چون از من بیعت می خواهند و من نمی پذیرم و قیام می کنم، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفه ی امر  به معروف و نهی از منکر مقابل دستگاه سراسر فسادی که کمر بسته تا تمام واجبات الهی را از معروفیت بیاندازد و تمام محرمات الهی را هم از منکر بودن قیام می کنم ( هنوز دعوت مردم کوفه به امام نرسیده بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست) بلکه مساله این بود که امام به حکم وظیفه ی دینی خود و به حکم مسئولیت شرعی و الهی خود قیام را بر خود و عموم مسلمین واجب میدانستند.

در میان راه هم وقتی به امام خبر می دهند که مسلم وهانی کشته شده اند و کوفه سقوط کرده امام تا این جمله را شنید اشک از چشمانش جاری شد و سپس آیه ی 23 سوره احزای را تلاوت فرمود :« بعضی ازمومنین به پیمانی که با خدای خویش بستند وفا کردند، آنهایی که وفا کننده به پیمان خویش هستند بعضی عهدخود را به آخر بردند ( رفتند و شهید شدند) و برخی در انتظارند و عهد خود را به هیچ وجه تغییر نمیدهند» یعنی مافقط برای کوفه نیامدیم کوفه سقوط کرد که کرد ما وظیفه ی سنگین تری داریم.

سپس روش قیام و جنگ تهاجمی را به قیام دفاعی تبدیل فرموده و شروع به تصفیه و خالص سازی جبهه ی یاران خود میکنند تا با خالص ترین یاران، خالص ترین قیام را در راه خدا به انجام برساند تا به برکت این خلوص، بالاترین اثر گذاری را در احیا دین خدا در طول تاریخ داشته باشد.

در عامل اول امام حسین مدافع است. می گویند بیعت کن می گوید نمی کنم از خودش دفاع میکند

در عامل دوم امام متعاون است، او را به همکاری دعوت کرده اند، جواب مثبت می دهد،

در عامل سوم امام حسین مهاجم است در اینجا او به حکومت فاسد و جائر وغاصب وقت که حتی به رعایت ظواهر دین هم متعهد نیست هجوم آورده به همین خاطر امام حسین یک مرد انقلابی است و می خواهد انقلاب کند.

 بعضی ها مرتکب این اشتباه می شوندکه مهم ترین عامل در قیام امام حسین عامل دعوت مردم کوفه است اتفاقاً این عامل کوچکترین عامل است چرا که اگر امام فقط به خاطر دعوت مردم کوفه دست به این کار زده بود در میان  راه که پیمان شکنی مردم  کوفه برایشان مسجل شده بود باید منصرف می شدند و بر می گشتند. از اینجا معلوم می شود که عامل امر به معروف ونهی از منکر  و احیای دین خدا مهمترین عامل بوده.

سخنان امام حسین علیه السلام:

بیگمان من از روی خودخواهی و سرمستی ویا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم میباشد، میخواهم  امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.

ای مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامدار ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال میسازد و عهدش را میشکند و با سنت پیامبر خدا مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل میکند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنم اندازد.

بدانید اینان ، به پیروی شیطان چسبیده، اطاعت خدای رحمان را ترک گفته اند، تباهی ها را آشکار ساخته، حدود خداوند را تعطیل کرده اند، بیت المال را در انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هرکس دیگر سزاوار ترم که در براینان شوریده و در برابرشان بیاستم.

اینجا  امام به مسئله ی بیعت خواستن هم اشاره نمیکنند بلکه صراحتاً نشان میدهند  که فارغ از بحث قیام، من خود را موظف میدانم که با دلایلی که ذکر شد در برابر این دستگاه سراسر کفر که بر جامعه و حکومت اسلامی مسلط شده قیام کنم.