او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

جرعه های حکمت

رسول خدا صلوات الله علیه : چه بسا لذتی کوتاه که اندوهی دراز بر جای گذارد.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏74، ص: 85


رسول خدا صلوات الله علیه: هرکه بتواند حق مردم را بپردازد و تعلل کند، هر روز که می¬گذرد گناهِ باجگیر برایش نوشته می¬شود. تحریر المواعظ العددیة، ص: 684


امیر الؤمنین علی علیه السلام: مردم چیزی از امور دینی خود را برای سود دنیایشان ترک نمی¬کنند، مگر آنکه خداوند کاری برایشان پیش آورد که زیانش از آن سود بیشتر باشد.


رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله فرمودند: خداوند تعالی می¬فرماید: بر دل هیچ بنده¬اطلاع پیدا نمی-کنم که دوست داشته باشد اعمالش خالصانه برای طاعت و کسب رضایت من باشد، مگر اینکه اصلاح و تدبیر او را خودم به عهده می¬گیرم.
مصباح الشریعة-ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص: 129

چرا ماسونها، شیطان پرستان و ... اینقدر نمادگرا هستند ؟؟!!!

سلام دوستان
نمی دانم آیا تا حالا برای شما این سوال پیش آمده که چرا شیطان پرستان و ماسونها و ... اینقدر نمادگرا هستند و اصرار عجیبی بر ترویج نماد هایشان دارند؟
دلایل زیادی می تونه داشته باشه
از جمله این که خوب اینها می خواهند انیجور القا کنند که ما در همه جا حضور داریم و همه چیز به قدرت و اراده ی ماست، اساسا یکی از مهمترین تاکتیکهای شیطان، اینه که خودش رو بزرگتر از آنچه که هست نشون بده و دیگران را در بسیاری از مواقع با ترساندن مطیع خودش میکنه ، به طور مثال در خود قرآن آمده که شیطان وعده فقر میده و با ترساندن مردم از فقر آنها را از انفاق باز میداره.
خلاصه یکی از علل نمادگرایی شدید اینها القای رعب و نشان دادن قدرت و نفوذشان در همه جاست، بسا که تحولات بسیاری در عالم رخ دهد که در حقیقت ربطی به این جماعت نداشته باشد اما آنها با قرار دادن نماد هایشان این تحولات را به خودشان نسبت میدهند
اما اینها به هیچ وجه ریشه ی اصلی نماد گرایی آنها نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به احتمال فراوان بسیاری از شما دوستان این حدیث مولا علی را شنیده اید که اگر می خواهید صبور شوید خود را شبیه صابران در بیاورید و اساساً برای اینکه صفتی را در خود نهادینه کنید خود را شبیه اهل آن صفت در بیاورید.
خداوند متعال قوانین بسیاری در این دنیا بنا بر حکمت بالغه اش حاکم کرده،یکی از این قوانین که بر اساس آن ایمان انسان ها سنجیده می شود و احکام واجب و حرام و مکروه و مستحب را برایش مقرر کرده همین بحث شبیه شدن ها از لحاظ ضاهری است.
ببینید اگر به طور مثال در اسلام آمده که مرد نباید ریشش را از ته بتراشد به علت این که یهود و نصارا این کار را انجام می دهند و یا شدیداً مکروه است که مرد لباس زنانه بپوشد و یا حرکات زنانه انجام دهد، به خاطر این قانون است:
عالم ماده بر عالم معنا تأثیر میگذارد،همانطور که عالم معنا بر عالم ماده تأثیر میگذارد.با مثالی معنای جمله ی بالا را تا حدی روشنتر می کنم
ببینید دوستان اگه شخصی به طور مثال شدیداً به تیم پرسپولیس علاقه مند باشد، این احساس قلبی او در عالم خارج ظهوری خواهد داشت به این شکل که به طور مثال او لباس قرمز را می پوشد و یا از لباس آبی استفاده نمی کند بالعکس مثلاً اگر شخصی از کسی برای اولین بار لباس یوونتوس را هدیه بگیرد ممکن است کم کم به این تیم علاقه مند شود.
مسئله ی نماد گرایی مسئله ای بسیار عمیق و ریشه دار است
محل ظهور ایمان در قلب است و قلب هم با هر چیز که مواجه شود یا در آن ایجاد محبت و علاقه و عشق می کند و یا نفرت و انزجار و خشم، حالا شدت و ضعف ظهور این احساسات نسبت به هر امرمتفاوت است.
شیطان به خوبی از قانونِ عالم ماده بر عالم معنا تأثیر میگذارد،همانطور که عالم معنا بر عالم ماده تأثیر میگذارد، با خبر است.
اگر کسی واقعاً مؤمن باشد، ایمانش در حب و بغض او تجلی پیدا می کند و سعی می کند ظاهراً و باطناً ، صورتاً وسیرتاً ، شبیه محبوب خود شود و با تمام وجود سعی می کند ظاهراً و باطناً از شبیه شدن به دشمنان محبوبش پرهیز نماید
همانگونه که تعمیق ایمان امری تدریجی هست، سست کردن ایمان هم امری تدریجی هست!

شیطان نمی آید یک دفعه زیراب تمام اعتقادات ما را بزند و ایمان ما را به کفر بدل کند، آن ملعون در اکثر موارد بسیار آهسته و نامحسوس عمل می کند، به طور مثال ابتدا می گوید بیا فلان گردنبند را بیانداز، حالا به ما چه که شیطان پرستان از این گردنبند استفاده می کنند، بابا مگه نمی گن الاعمال و بالنیات، تو که خدایی نکرده نمی خوای شیطان پرست بشی ، این صرفاً یه چیزه زینتیه و وقتی شما در این مرحله OK را به شیطان دادید او امیدوار می شود برای مراحل بعدی و گام به گام نفوذ خودش را در ما بیشتر می کند
تا جایی که به گفته ی امام علی در نهج البلاغه چنان تسلطی بر بندگانش می یابد که به وسیله ی او افکار و نقشه هایش را در دنیا پیاده می کند.

و اگر دقت کنید آغاز تهاجم فرهنگی با مد شروع می شود ، آغاز پدیده هایی مانند شیطان پرستی با نماد گرایی شروع می شود و تا تغییر تمام افکار و اعتقادات و ایمان انسان به پیش می روند. مگر آنکه خداوند رحم فرمایند.
پس همانطور که خدمت دوستان عرض شد مسئله نماد گرایی بسیار عمیق و ریشه ای است و گام اول در سست کردن تبری و بیزاری جستن مؤمنین از کفار و مشرکین و ضعیف کردن تولی و محبت و ایمان به خدا ودوستان خداست.
چرا که در ناخودآگاه ،(حتی اگر بدون قصد و غرض اولیه) ما گرایش به استفاده از این نماد ها پیدا بکنیم بنا به قانونِ عالم ماده بر عالم معنا تأثیر میگذارد،همانطور که عالم معنا بر عالم ماده تأثیر میگذارد با اولین بار استفاده از نماد های دشمنان خدا و دشمنان دوستان خدا کمکم ریشه های ایمان ما سست میشود.
یا علی و التماس دعا

تفاوت پول اسلامی و پولهای رایج امروز دنیا (مقاله ویژه)!!!!

          پول

پول مثل خون عمل می کند، خون مصرف نمی شود اما هیچ سوخت  و سازی نیست که خون در آن دخیل نیست . درست است که گلبول های سفید و قرمز عمری دارند و بعد از گذشتن دوره ی خودشان میروند و گلبولهای نوزاد وارد عمل می شوند اما کار آنها این است که فعل و انفعال ها را جوش می دهند و بیرون می آیند، کار پول هم همین است، معاملات را جوش بدهد و کنار رود. کارایی خون، در قدرت جوش دادن اوست، خوب با اکسیژن ترکیب شود و خوب اکسیژن را آزاد کند خوب با کربن ترکیب شود و راحت از کربن آزاد شود.

خون سالم داریم خون ناسالم داریم، وقتی خون بیمار می شود، از بدترین نوع بیماری هاست فشار خون ، قند خون ، چربی خون ، اوره خون ، غلظت خون، افزایش بعضی مواد کانی و یا کاهش آنها، همه بیماری های صعب العلاج است، حفظ ثبات پول هم مثل ثبات خون ضروری است .


        تا شصت سال قبل پول اگر چه کاغذی بود پشتوانه کالایی داشت . آلمانها به دلیل اینکه پشتوانه پولشان طلا بود، تعهد بودند پول کاغذی خود را بگیرند و پول طلایی بدهند پول طلایی از آلمان خارج می شد و ذخیره ارزی پایان می یافت . آمریکا هم بعد از اینکه ژنرال دوگل به فرانسویان گفت دلارهای خود را به معادل طلایی تبدیل کنید و به فرانسه بیاورید ، آمریکا را مجبور کرد پشتوانه کالایی را به پشتوانه اعتباری تبدیل کند و مثل آلمان تولید ناخالص ملی را پشتوانه مجموع پول قرار دهد . بقیه کشورها هم به تدریج چنین کردند و امروز همه پول جهان اعتباری است .


         تا قبل از سقوط شاه هم که محاصره اقتصادی آغاز نشده بود، پول کشور ، با پول های جهانی در یک قانونِ ظروفِ مرتبط، به حیات خود ادامه می داد.

وقتی پولی به یک پول اصلی در جهان وصل باشد، مثل قانون ظروف مرتبط که آب در همه ی آنها در یک سطح می ایستد، از اعتبار مشابه برخوردار می شوند و تنزل و ترقی هماهنگ است، وقتی استقلال خود را اعلام کردیم،رابطه پول ما با سایر پول های جهان وضع دیگری پیدا کرد . تقاضای پول ما کم شد،یعنی اعتبار پول کاهش یافت . اعتبار مساوی است با مشتری، یعنی اگر چیزی مشتری داشت، آن چیز اعتبار دارد، یا همان تعبیر معروفِ عرضه و تقاضا .

اعتبار حکومتی، در قیمتِ کالا هم مؤثر است، اما کالا منهای اعتبارِ حکومتی برای خود ارزشی دارد{به این جمله خوب دقت کنید، یعنی طلا و گندم و نفت و... منهای نوع حکومت هم ارزش دارند} . اما  پول اعتباری منهای اعتبار حکومتی هیچ ارزشی ندارد، به قول آیت الله العظمی بهجت « اعتبار مقوّم مالیت پول اعتباری است » {می دونم جملش برای خود من هم مقداری گنگ بود، با یک مثال سعی می کنم تا حدی مفهوم رو برسونم. احتمالاً شنیدید که مردان قدیم بعضی اوقات به جای چک و سفته که ما امروز در معاملات گرو می گذاریم، سبیلشان را گرو می گذاشتند، یعنی اعتبار و مردانگیشان را، سبیل که ارزش ندارد، طرف مقابل آن را به حکم اعتبار مردانگی شخص قبول می کرده} اما اعتبار، تعیین کننده ی ارزش مالی کالا و یا پول پشتوانه کالایی نیست. {یعنی مستقل از این که شما چه کسی هستی، طلای شما ارزش دارد، اما ارزش سبیل شما برای گرو گذاشتن منوط به میزان مردانگی و اعتبار شماست!}

اگر پشتوانه پولی در یک سیستم اقتصادی طلا بود، یعنی معادل میزان طلایی که در خزانه وجود داشت ما پول چاپ کردیم، آنگاه اگر طلا در بازار گران شد، آن پول هم ترقی می کند، طلا  سه برابر شد، آن پول هم سه برابر ترقی می کند. در این جا قیمت بازاری و عرضه و تقاضایی، نه تنزل و نه ترقی آن در ارزش مالیِ پول شما تأثیر ندارد . چون نفس کالا مورد تعهد بوده نه قیمت بازاری آن .


        روشن ترین نظریه، درباره پولِ رایج، نظر آیت الله العظمی بهجت است ( اعتبار مقوم مالیّت پول است ) . {یعنی اعتبار تعیین کننده ارزش مالی پولِ اعتباری است.}       دینار کاغذی اگر پشتوانه طلا داشته باشد در حکم دینار طلاست . اما اگر پشتوانه طلا ندارد و اعتباری است عیناً مثل تومان و ریال است .


        برگردیم به تفاوت پول رایج جهانی و درهم و دینار . اسلام فرمود : « فلکم رؤس اموالکم لاتظلمون ولا تظلمون » ((بقره- آیه 279). یعنى: براى شما اصل سرمایه اوّلیه شماست نه شما به کسى ظلم مى‏کنید و نه به شما ظلم خواهد شد.)

حال منظور از این آیه چیست که قبل از آن ربا را در حکم جنگِ با خدا دانسته؟ یعنی در مبادله کالا و معامله ی آن، ترقی و تنزل آن ضمان آور نباشد.

به طور مثال اگر یک تن گندمِ ارزان قرض کرده باشیم و گندم گران شد، باید همان یک تن گندم را بدهیم و ظلم هم نیست اگر هم گندم ارزانتر شد باید باز همان یک تن گندم را  به وام دهنده بدهیم و وام دهنده هم ظلم نکرده است.

اما پول سیستم رایجِ امروز دنیا اینطور نیست . ده سال قبل، ده میلیون تومان دهساله قرض کرده حالا مسئله  «  لا تظلِمون و لا تظلَمون » است . حتی اگر به نرخ تورم مطالبه غرامت کند، مثل درهم و دینار نیست و شبهه ناک است . بلی اگر قرار گذاشته من ضامن قدرت خرید پول برمبنای محاسبات بانک مرکزی هستم و به دلیل قبول ضمانت، غرامت تورم را بپردازد از باب « المؤمنون عند شروطهم » وجه صحت دارد و معامله درست است .       احکام درهم و دینار، که پول کالائیند (چون درهم مقدار مشخصی نقره است و دینار هم مقدار مشخصی طلا به آن پول کالائی گویند) و دارای ارزش حقیقی اند، در پول رایج جاری نیست، به دلیل اینکه در پول رایج، اعتبار قائم به ارزش حقیقی طلا نیست بلکه قائم به ارزش غیر حقیقی پول اعتباری است پس باید احکام پول های رایج سیستم اقتصاد جهانی را بررسی کنیم .


1-
 آیا مؤسس پول می تواند بگوید من ضامن قدرت امروزی پول برای سال آینده نیستم ؟

قدرت این پول به علت اینکه بر پایه ی اعتبار غیر حقیقی است، موّاج است بر حسب شرایط اقتصادی تغییر می کند، مثل اینکه یکی بگوید پولتان را به من قرض بدهید، من یا تمام  و یا هشتاد درصد پول شما را به شما برمی گردانم و البته من ضامن همه هم نیستم.

 طبیعتاً هیچکس حاضر نیست چنین قراردادی ببندد . همه می گویند یا اضافه بده یا به همان مقدار اصلش را به ما بده که ما اصل قدرت خرید پولمان را لازم داریم .


2-
 دولت بر چه اساسی ضامن تنزل قدرت خرید پول نیست . آیا امضاء مدیر کل بانک و وزیر اقتصاد و دارایی فقط برای شکل و اندازه و نقاشیهای پول است و یا ارزش و اعتبار پول؟!!!!

 یقیناً امضاء به معنی تضمین اعتبار است . پس کاهش اعتبار تخلف از مورد ضمانت شده است عیناً مثل پولیکه به عنوان سپرده در بانک گذاشته شده، چطور بانک می گوید من ضامن قدرت خرید پول هستم؟ حداقل به اندازه نرخ تورم باید تعهد بهره یا هر عنوانِ دیگری داشته باشیم .

فرق است بین ارزان شدن طلا و ارزان شدن پول اعتباری . ارزان شدن طلا بر مالیت و ارزش حقیقی طلا عارض می شود اما وزن طلا که اساس ارزش مالی آن است ثابت مانده .

تعهد بر قیمت طلا نیست ، تعهد بر مقدار طلاست ، اما در پول اعتباری تعهد بر مبلغ رسمی اعتبار است نه مبلغ اسمی آن {با یک مثال سعی می کنم مبلغ رسمی و مبلغ اسمی را بیان کنم، ببینید دوستان، هزار سال پیش اگر شخصی می خواست 100 رأس گوسفند بخرد، با میزان مشخصی طلا میتوانست این کار را انجام دهد و امروز هم پس از گذشت هزار سال، باز این معامله با همان نسبت امکان پذیر است، یعنی با همان مقدار طلا میتوان 100 رأس گوسفند را خرید این یعنی ارزش حقیقی، یعنی اعتبار رسمی که تورم بر آن عارض نمی شود، چون ارزش مالی پولی که از جنس طلا است حقیقی است، اما در پول اعتباری این قصه کاملاً فرق می کند. ارزش اسمی بر پول اعتباری حاکم است که ضامن قدرت خرید نیست، ارزش یک اسکناس 100 تومانی در 20 سال پیش و یک اسکناس 100 تومانی در امروز،کاملاً گویای مطلب است.}، یعنی معنی امضاء بانک مرکزی و وزیر اقتصاد و دارایی، تضیمن نقشه و عدد و شماره اسکناس نیست بلکه باید تضمین کننده ی اعتبار رسمی آن باشد ولی از آنجا که اعتبار، تعیین کننده ارزش مالیه  اسکناس است، وقتی تنزل اعتبار پیش می آید تنزل مبلغ رسمی و ارزش حقیقی آن هم پیش می آید و این خلاف تعهد است .

دول اروپایی و آمریکا و سایر کشورها به تبع آنها، اهمیتی به « لاتظلَمون و لا تظلِمون »  ((نه شما به کسى ظلم مى‏کنید و نه به شما ظلم خواهد شد)) نمی دهند!!!!

 آنها می گویند، به این وسیله ما مبلغی از مال ملت خودمان را  خرج توسعه آنها می کنیم. بلی اگر در جهان امروز پول ها به هم مربوط نبودند آنچه مؤسس پول از مردم کشورش می گرفت خرج خودشان می شد، ولی عالم در پول به هم پیوسته اند یعنی پول قوی کاغذ چاپ می کنند و شما در مقابل دادن نفت کاغذ می گیرید .  همان کاری که شما با مردم می کنید . به عبارت دیگر، پول رایج جهانی، از فقیر ترین مردمِ کشورهای ضعیف، دارایی آنها را می گیرد و به قوی ترین سرمایه داران کشورهای ثروتمند منتقل می کند .{پروتکل های صهیون} اگر ما شصت میلیارد دلار ذخیره ارزی داشته باشیم و دلار ده درصد کاهش قیمت پیدا کند پس شش میلیارد دلار از پول همین مردم فقیر به جیب آمریکا رفته است .{جان من جمله ی قبل را یکبار دیگه بخونید!!!} حدود شش هزار میلیارد تومان .         از وقتی طلا به سه برابر قیمت خود رسیده، در حقیقت یعنی دلار به یک سوم قیمت خود رسیده و یا به عبارت دقیق تر ذخائر ارزی ما به یک سوم خود رسیده .

 حال چه کسی اعلام عزا نمود ؟ چه کسی به روی بزرگواری خود آورد ؟ مجموع ذخائر ارزی عالم اسلام با این ده درصد کاهش قیمت دلار به کالا چه سود هنگفتی عائد آمریکا کرد؟

 همین پول به خزانه اسرائیل میرود و صرف جنگ با مسلمین و انواع طرح های شوم آنها می گردد . همین است که از بمب اتم بدتر است چون بمب اتم روضه خوانی دارد و این ندارد .         فقه یعنی فهم . این فقاهت است که بوسیله بیست سال درس حوزوی، روش حلال کردن این امور را بیاموزیم، کسی که پول اعتباری را نمی شناسد چگونه درباره حلال و حرام بودن آن تصدیق یا تکذیب می نماید؟

هر بار که دول نفتی یک قلم نفت را به دلار یا یورو می فروشند یک پول شویی عظیم انجام داده اند و چون دلار ویوروی به دست آمده باید خرج شود، یک دوره  دیگر، کشورهای توسعه یافته ی فروشنده کالا را مجبور به خرید دلار و یورو کرده ایم تا بتوانند جنس خود را به ما بفروشند پس برای دلار و یورو در هر معامله نفتی همان جمله شیخ سعدی مصداق دارد :        «« هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب »»

 از دلار به یورو پناه بردن چه هنری است ؟ در جهنم عقرب هایی است که مردم از آنها به مار پناهنده می شوند و آن جهنم « لمحیطه بالکافرین » .      آیا پول اعتباری جهنمی محیط شده بر ما نیست ؟

آقای ولفگانگ برگر که حرفش از آن طرف آب آمده ، می گوید این پول اعتباری از بمب اتم خطرناک تر است . در مقابل آن پول روان هزار سال پیش را پیشنهاد می کند، او می گوید ربا لازمه لاینفک پول اعتباری است و ربا در انجیل و تورات ممنوع است . {و ما همه می دانیم اقتصاد دنیا را امروز چه قومی مدیریت میکند و در قرآن درباره ی ربا خواریشان چه گفته و می دانیم ربا برکت را از میان میبرد و امروز همه از صبح تا شب در حال دویدنند و آخرسر هم انگار نه انگار!!!!!}        او می گوید : چرا باید به سپرده ها بهره داد ؟ چرا پول باید بدون درگیر شدن در چرخه تولید، پول تولید کند؟  {امروز کجای جهان از گلدکوئیست و شبکه های هرمی در امان مانده؟ به نظر شما رأس هرم کجاست، تمام شبکه هایی که در ایران وجود دارد به خارج متصلند، رأس این هرم کجاست؟}

 پول هم مثل هر کالای دیگر که وقتی در انباری گذاشته می شود باید هزینه ی انبار داری بدهد و اگر دیرتر از انبار خارج شد جریمه دیرکردی به آن تعلق می گیرد. او می گوید از تلاش و کاری که معلم و مغازه دار و راننده تاکسی و صاحب کارخانه و کارگران می کنند در مدت ده سال بابت هر یک میلیون یورو با بهره پنج درصد، مردم یک میلیون و ششصد و بیست و هشت هزار یورو پرداخته اند . مردم کوچه و بازار ثمرات ده سال خود را به آماده خورها {همان رباخوار های خودمان} داده اند . اگر بهره هفده درصد باشد همان مبلغ در همان مدت چهار میلیون و هشتصد هزار یورو پرداخت کرده اند . یک آلمانی می گوید، اگر ربا علمی باشد باید عملی باشد . {ادامه اش را لطفاً بادقت بخوانید!!!} می گوید اگر سرمایه ی ما  تنها یک گرم طلا باشد و نرخ بهره هم پنج درصد باشد، معامله امکان پذیر نیست نه به این دلیل که یک گرم طلا مبلغی نیست بلکه به این دلیل که سود مورد مطالبه آن برای مدت طولانی در قدرت هیچ کشوری نیست . در حالیکه اگر علمی بود عملی بود .

اما محاسبه سود پنج درصدِ یک گرم طلا: باید ابتدا ضریب رشد سالانه را پیدا کنیم و سپس آن را به توان مدت برسانیم. فرض کنید مدت زمان برقراری نرخ سود معامله برابر تاریخ مسیحیت باشد، یعنی دو هزار سال ؛ سود سال اولِ سرمایه ی( یک گرم طلا ) با سود پنج درصد، می شود 5% گرم . میزان رشد هم می شود تقسیم سرمایه سال دوم به سرمایه سال اول . سرمایه سال دوم مجموع سود و سرمایه است یعنی 5./1= 5% + 1  درصد حال سرمایه دوم را به اول تقسیم می کنیم: 5./1= 1÷5./1 یعنی سرمایه هر سال در 5./1 ضرب می شود .

 برای دو هزار سال می شود 5./1 گرم به توان 2000. این عدد به توان دو هزار می شود : 39/2 با 42 صفر گرم طلا . کافی است سه صفر را کم کنیم و گرم به کیلو گرم تبدیل شود و سپس سه صفر دیگر کم کنیم و کیلو گرم به تن، یعنی  39/2 با 36 صفر تن طلا(2390000000000000000000000000000000000 تن طلا) .

حال فرض کنید که کل کره زمین از طلا باشد.

 شعاع کره زمین حدود شش هزار کیلو متر است و حجم آن برابر است با 678240000000 کیلومتر مکعب که البته باید به متر مکعب تبدیل شود. و از آنجا که چگالی طلا 6/19 نزدیک بیست است برای بدست آوردن جرم زمینی که تماماً از طلا است آن را در 20 ضرب می کنیم .                                                                                                        با 21 صفر تن طلا 5648/13 = 20 × 7824/6

جرم زمینی که تمامش از طلا باشد برابر شد با 13564800000000000000000 تن

با تقسیم مقدار جرم سرمایه پس از دو هزار سال به مقدار جرم کره زمینی که تمامش طلاست متوجه می شویم که برای تأمین سود پس از 2000 سال نیاز به 176000000000000 تعداد کره ی زمین آنهم از جنس طلا داریم. (یعنی 176000 ملیارد کره ی زمین نیاز داریم)

یعنی اگر جمعیت بشر به ده میلیارد نفر رسید،  هر کدام  باید هزار کره زمین از طلا  به صاحب سرمایه ی اولیه بدهند. و یا به عبارت دیگر اگر سود حاصل از یک گرم طلا با بهره پنج درصد را بین ده میلیارد جمعیت زمین تقسیم کنیم به هر کدام هزار کره زمین از طلا می رسد

 وقتی سود حاصل از یک گرم طلا با نرخ بهره پنج درصد چنین است پیداست اصل معامله چقدر خطرناک است و چنین نیست که اگر اسم ربا را عوض کنیم این امر می تواند عملی باشد یا می تواند علمی باشد . { رسول الله، امام صادق و دیگر ائمه، علنی شدن ربا را که طبق آیه قرآن حکم محاربه و جنگ با خدا را دارد را از نشانه های آخرالزمان برشمرده اند} این آلمانی نتیجه می گیرد ربا غیر علمی و غیر عَمَلی است . چیزی که در نهایت غیر قابل اجراست از همان ابتدا غلط است .

 می خواهیم از ربا فاصله بگیریم؟ خب باید از پول اعتباری که نمی توانیم آن را از ربا خلاص کنیم خود را آزاد کنیم و پول اسلام، یعنی دینار را احیا کنیم .

 تفاوتی که پول اسلام با پول فعلی می کند این است که اگر معادل طلای خزانه، اسکناس دینار چاپ کنیم، هر اسکناسِ دینار، معادل ارزش مالیه دینارِ طلا، ارزش دارد و اعتبار متغیر نیست و ارزش مالیه آن ثابت است . نمونه عینی قضیه مثال دیه در اسلام است!!! ، می دانیم در اسلام هزار سکه دینار یا هزار گوسفند به عنوان دیه یک انسان پرداخته می شود یعنی هر دینار معادل یک گوسفند است دینار مساوی 3/3 گرم طلاست . طلا از هر اونس سیصد دلار تا هشتصد و پنجاه دلار و اخیراً بالاتر از نهصد دلار متغیر بوده است . اما در حقیقت باید گفت دلار در مقابل طلا متغیر بوده، از سیصد دلار در هر اونس تا بیش از نهصد دلار در هر اونس .

طلا کالاست و دلار صرفاً اعتبار است . تفاوت طلا و دلار تفاوت کره زمین و خورشید است در حرکت روزانه . ما حرکت خورشید را می بینیم در حالیکه زمین میچرخیده .

طلا کالاست . گوسفند هم کالاست قیمت طلا در هزار سال پیش تا قیمت امروز آن در جاهای مختلف با یک دو گوسفند معامله میشده و معامله میشود.

 اخیراً طلا به هر اونس نهصد و بیست دلار ترقی کرده و یا به عبارت صحیح تر دلار به اونسی نهصد و بیست دلار تنزل کرده است .

اگر ذخایر ارزی ما طلا بود، زمانی که دلار از چهار صد و پنجاه دلار در هر اونس به نهصد و خرده                                                                                                               ای تنزل کرد، این ضرر عظیم بر ما وارد نمی شد و ذخایر ارزی پنجاه درصد تنزل نمی کرد.

        ما امروز حدود شصت میلیارد دلار ذخائر ارزی داریم ، کاهش ده درصدی روزهای اخیر قیمت دلار به ارزهای دیگر و یا به طلا موجب شده شش میلیارد دلار ما به جیب آمریکا رفته،  عیناً همان طور که با تورم بیست درصدی، دارائی مردم به جیب بانک مرکزی و دولت میرود .         پول دوره شاه و حالا تفاوتش این است که در آن دوره وابسته در نفع و ضرر بود، الآن آمریکا تمام تلاش خود را برای قطع ارتباط اقتصادی ما با شرکت های آمریکائی و غیره میکند تا پول ما مشتری نداشته باشد تا اعتبار پول ما کاهش پیدا کند .         در دوره شاه ذخائر ارزی دلار بود ، کاهش قیمت دلار موجب انتقال دارائی ما به آمریکا میشد الآن هم میشود با این تفاوت که آن زمان اصل پول هم میشد اسلحه و اسلحه و نیرو هم در خدمت آمریکا بود الآن اگر اسلحه بخریم از آمریکا نیست و قطع ارتباط به سود ماست و قدرت سیاسی هم در خلاف جهت او خرج میشود .         بالاخره دخائر ارزی مثل بند ناف است، ما از رَحِم سیاسی غرب آزاد شده ایم ولی ذخائر ارزی هنوز دلار است . دانشگاهها از نظر سیاسی آزاده شده اند از نظر علمی کماکان وابسته اند. البته نمونه هائی از کشفیاتی که صورت میگیرد اگر چه بار کشفی آن زیاد نباشد اما بار اعتماد به نفس آن زیاد است، بالاخره باور خواهند کرد که میتوان علم و دانش بومی هم داشت . در هر قسمتی ما تجربه کرده ایم که زمانی که بند ناف را خودشان قیچی کرده اند  به نفع نوزاد ما شده. ما میتوانیم با کشورهای عربی درباره احیاء دو چیز به تفاهم برسیم، پول بین الملل اسلام و زبان بین الملل اسلام . تبدیل دلار به طلا و تبدیل ذخائر ارزی به طلا و تأسیس پول با پشتوانه طلا و معامله با آن پول بین عالم اسلام و چون همه مسلمانها نماز را به عربی برگزار می کنند عربی را به عنوان زبان بین الملل اسلامی می پذیریم. قسمت دوم را که آرزوی قلبی اعراب است، قسمت اول را هم بالا رفتن قیمت طلا و پائین آمدن قیمت دلار فراهم میکند .         درحدیث عروه بارقی است که رسول خدا به ایشان یک دینار داد تا با آن گوسفندی بیاورد . ایشان جایی می شناخت که گوسفند ارزان بود رفت و دو گوسفند خرید و جایی را
می شناخت طالب گوسفند بودند یک گوسفند را یک دینار فروخت و خدمت آن حضرت با یک گوسفند و یک دینار رسید و حضرت به او تبریک گفتند در این دست با برکت تو . « بارک الله لک فی صفقه یمینک » با اینکه یک دینار گاه قیمت یک گوسفند و گاه قیمت دو گوسفند می شد دیه انسان با هزار گوسفند و یا هزار دینار به اختیار پرداخت کننده بود .
 رابطه کالا و کالا نوسانی است
، ولی در مورد پول اعتباری، قیمت آن به دست مؤسس آن است .
می تواند آن را ارزان کند . هر بار که آمریکا ده درصد از قیمت دلار بکاهد کشورهایی که صد میلیارد ذخیره ارزی دارند ده میلیارد دلار از پولشان به نفع آمریکا برداشته شده . مسئله پول جهانی که اعتباری شده و ربا و مظالم آن همگانی شده به ما مربوط نیست این مثل آن است که انجمن کی کلاب جهانی شود هر چیزی اهلی دارد ما اعلام می کنیم اهل کی کلاب نیستیم و در آن شرکت نمی کنیم آنها حرف ما را قبول نمی کنند خودشان گرفتار
فروپاشی خانواده می شوند سیستم اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی با اسلام تفاوت ماهوی دارند .
 نظام سرمایه داری کجا اصالت انسان کجا ؟ بدون اغراق نظام سرمایه داری قائل به این است که سرمایه دار محور مدیریت اقتصادی است و دولت با مالیات او می چرخد، لذا فلسفه دولت در نظام سرمایه داری نگهداشتن مردم برای دوشیدن سرمایه دار است عیناً برده داری ولی از نوع مدرن آن . برده دارها چند نفر را اجیر می کردند که بنده و برده ها را مطیع نگهدارد . تا امنیت و مدیریت و برنامه ریزی برده دار بچرخد و اقتصادی باشد . در نظام سوسیالیستی برده داری عریان تر است انحصار مالکیت در دولت و سلب آن از مردم به صورت « العبد و ما فی یده کان لمولاه » در اسلام می گوید آنکه ضمانت پذیر و غرمت پرداز نیست . سپردن کار تولیدی به او ضمان آور است . دولت ضمانت پرداز نیست خسارت پیش آمده به عهده واگذارنده کار به سیستم دولتی است . در اسلام اصالت به انسان است، نه سرمایه و سرمایه دار، ربا و بهره و کار کردن پول با اصالت الانسان نمی سازد . « من کان علیه الغرم فله الغنم »  سود و زیان با هم اثبات و با هم منتفی می شوند . 

 سودِ بی زیان اصالت سرمایه است، نه انسان.

 اگر ربا حذف و قرض عملی شود، سود هر کس مال خود اوست و هر انسان قویِ امینی با دست خالی متمکن است، چون قابل اعتماد است و قرض، او را دارای بالفعل می کند و هر انسان غیر قوی و غیر امینی، قرض دریافت نمی کند و مال خودش را خوب اداره نمی کند و فقیر بالفعل می شود .        واحد اندازه گیری باید ثابت باشد. در تمام رشته های علوم ، واحد اندازه گیری ثابت است . از واحد اندازه گیری طول که یک متر است را در موزه گذاشته اند که مرجع باشد واحد اندازه گیری جرم، یک کیلوگرم تعریف شده و واحد اندازه گیری دما و صدها واحد در تمام رشته ها تعریف شده و همه ثابت هستند .        در نظام اندازه گیریِ ارزش ، وقتی پولِ با پشتوانه تولید ناخالص ملی جهانی شد عالم پر از ظلم و جور شد . درب از پاشنه گردان خود خارج شد . اگر پول پشتوانه کالائی پیدا کند و درب اقتصاد، بر پاشنه گردان خود بچرخد، عالم به سمت پر از عدل و داد شدن خواهد رفت . دلائل ما بسیار است .
1 ) امکان ندارد واحد اندازه گیری متغیر باشد و جهالت بر طرف شود، شما با متری که از کش با قابلیت ارتجاع بالا زمینی را اندازه گیری کنید هر بار اندازه گیری شما یک نوع جواب میدهد . چون شما یک وقت متر را می کشید یک دفعه کمتر می کشید یک دفعه بیشتر
می کشید، جهالت بر طرف نمی شود و جهالت موجب بطلان معامله می شود .
    پول چون واحد اندازه گیری است باید از ثابت ترین ارزشها انتخاب شود اما آنچه باعث شد در حلال و حرام از پاشنه گردان خود خارج شود این بود که پول از پاشنه گردانی مثل طلا به پاشنه گردان تولید ناخالص ملی افتاد و حلال و حرام مخلوط شد .         دانشگاه در علوم انسانی از انسان که موضوع علم است چه تعریفی دارد که چه مبنائی داشته باشد ؟ اگر تعریف انسان دخیل در احکام و مسائل علوم انسانی نیست پس تعریف علوم انسانی چیست ؟ تعریف بقیه علوم چیست ؟ هیچ چاره ای نیست که تفاوت علوم انسانی و سایر علوم را در دخیل بودن و دخیل نبودن تعریف انسان در احکام مسائل علوم بدانیم .         حال وقتی مسلم شد تعریف انسان در احکام و مسائل علوم انسانی دخیل است تعریف دانشگاهیان از انسان چیست ؟ تا در علوم انسانی روی پاشنه گردان انسان شناسی بچرخد .         اسلام برای انسان تعریف دارد . مدعی انسان شناسی است . شما میدانید هیچ دانشمندی ادعا نکرده که انسان در حد قابل تعریف شناخته است .         وقتی انسان شناسی از پاشنه گردان خود خارج شد و کسی چیزی نگفت اقتصاد هم از پاشنه گردان خود خارج شد و کسی اعتراض نکرد .         وقتی پول که واحد اندازه گیری ارزش است متغیر شد تمام اندازه گیری ها مجهول شد ، حلال و حرام از پاشنه گردان خود خارج شده است . شما با خارج شدن پول از پشتوانه ثابت ، دیگر رفع کننده ای برای جهالت ندارید  . نرخ تورم ، رفع کننده ی جهالت نیست چون تورم  بر تمام کالا یکسان عارض نمی شود.

  بالاخره چه مسئله پول و چه مسئله علوم انسانی هر دو از پاشنه گردان خود خارج شده اند و علاج کار برگشتن درب، بر روی پاشنه گردان خودش است .         محاسبه تورم از طریق قانون مرابحه، صحه گذاشتن بر کار کردن پول و نظام اقتصادی ربا و سرمایه داری است .         الآن فرمول ربا را در کشف مهریه زن ،  قانونی شده است . در تمام تعاونی اعتباری ها فرق بین ربا و بهره های دیگر از میان رفته است ، قبح ربا از میان رفته .         بگذریم ، این یک دلیل . واحد اندازه گیری اگر متغیر شد جهالت رفع نمیشود و جهل و غرر تمام معاملات را باطل میکند .
2 )
  پول خون است . خون باید سالم باشد . پول کالائی ، خون سالم است . پول اعتباری بیماری خونی است . شما نمیتوانید آن را ثابت نگه دارید . تفاوت کالا و اعتبار تفاوت ظروف مرتبطه روی زمین و ظروف مرتبطه روی ترازوست .         در ظروف مرتبطه روی ترازو قانون یک مساوی همه حاکم است که آن هم برمبنای یا همه یا هیچ استوار است . مثل مسئله امنیت ، که یا همه دارند یا هیچکس ندارد . امری غیر قابل تفکیک است .         توپِ بازی اگر هیچ جای آن سوراخ نباشد و همه جای آن  سالم باشد قابل استفاده است . اگر یک سر سوزن سوراخ باشد قابل استفاده نیست . یک سوزن در توپ مساوی است با سوراخ کردن همه توپ « من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ( سوره مائده آیه 32 ) » . « یک نفر کشتن بی جرم مساویِ با کشتن همه است »         امنیت مثل زنجیری است که هزار متر طول دارد و هر یک متر ، هزار بادامه زنجیر . یک میلیون بادامه زنجیر اگر همه سالم باشد امنیت دارد اگر یک بادامه سست باشد مثل اینکه همه از کار بیافتند .         نتیجه تابع احسن مقدمات است . قدرت کشش زنجیر معادل کشش ضعیف ترین است . ظروف مرتبطه روی ترازو دائم التحول است و ظرف مرتبطه روی زمین دائم التعادل . شما وقتی پشتوانه را اعتبار قرار دادید حفظ تعادل اگر ممتنع نباشد در حد طاقت نیست زیرا در ظرف مرتبط روی ترازو ،  به نسیمی یکی بالا و پائین شود . بالاخره یکی در دیگری خالی خواهد شد . پول کار کردن ، یعنی یکی همه و دیگری هیچ خواهد شد .        
امام بر مبنای اینکه پول در اسلام کار نمی کند میگوید مهریه اسمی باید پرداخت شود و نرخ مرابحه برای کشف تنزل تورم بابِ تسلیم شدن به کار کردن پول را باز میکند .
3 ) برای اینکه « لکم رؤس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون » تحقق پیدا کند باید پول ثابت پیدا کنیم . پول اعتباری موّاج است و هر اندازه هم مثل دو ظرف مرتبط روی ترازو بخواهیم بطور مصنوعی تعادل را حفظ کنیم امکان ندارد و مشکل بالاتر اینکه تنزل قدرت خرید پول اعتباری ضمان آور است . در حالیکه پول کالائی ، گرانی و ارزانی آن در تعاملند . همانطور که تولید و عرضه در تعاملند . همانطور که سردی و گرمی در آب گرمکن در تعاملند . اما در پول اعتباری درست به عکس است . دولت روی دولت و نکبت روی نکبت است . به مجردی که خریدار‌ِ پولی کم شود فروشنده آن افزایش می یابد و همین افزایش فروشنده عرضه را بالا
 می برد و قیمت شکسته تر میشود . عیناً همانگونه که دو ظرف مرتبط روی ترازو که با یک قطره یکی سنگین تر شده و پائین تر رفته دیگری سبک تر شده و بالا آمده از ظرف سبک تر آب به ظرف سنگین تر منتقل میشود تا هر چه اختلاف ارتفاع بیشتر میشود سرعت انتقال افزایش می یابد تا یکی خالی و هیچ و دیگری همه شود  آن موقع حرکت متوقف میشود .         رحم در سیستم سرمایه داری، یعنی پیشگیری از توقف دوشیده شدن ضعیف به وسیله قوی . همه عوامل برای تداوم دوشیدن بکار می رود .        
ربا گرفتن، عیناً همین گونه است . درهمِ اولِ ربا که از هفتاد زنا در خانه کعبه با مادر و خواهر بدتر است چون سرآغاز دوشیده شدن ضعیف به وسیله قوی است که منجر به هیچ شدن یکی و همه شدن دیگری میگردد . « یک نفر کشتن بی جرم مساویِ با کشتن همه
است » بهمین معنی است .
        وقتی امنیت نیست ، وقتی قصاص نیست و وقتی ربا قانونی است گرفتن، پس دادن ندارد . اما وقتی قانون ، فرمان پس گرفتن ربایِ پرداخت شده را میدهد، ضعیف و قوی مثل ظروف مرتبطه روی زمین هستند اگر یکی از دیگری گرفته باشد سطح آب بالا میآید و به سمت ظرف کمتر آب حرکت میکند .        در اقتصاد، سرچشمه عدالت پول است . ظلم وقتی در سر چشمه آمد « ملئت ظلماً و جورا » یعنی حتی یک خانه از آن در امان نمی ماند .       آمریکا از تمام خانه های فقراء ما همین ایام باج میگیرد . مگر هفده درصد تورم از دارائی فقراء و اندوخته نقد آنان نمی کاهد ؟ مگر دخائر ارزی که اندوخته دولت ماست با کاهش ده درصدی دلار در همین چند روز ، هفت میلیارد دلار معادل بیش از شش هزار میلیارد تومان از ما نبرد ؟ چه شد ؟ با پول اعتباری، حاصل دست رنج ضعفا از دستمان خارج شد و باز با پول اعتباری دلار، حاصل دارائی دولت به نفع آمریکا مصادره شد .         بر این اساس بود که جمال الدین اسد آبادی به مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در نامه نوشت : « البانک و ما ادریک ما البانک » حقیر هم سالهاست عرض می کنم : « النّقد الاعتباری و ما ادریک ما الاعتباری » .         پول اسلام اعتباری نیست . این مطلب را قبل از به نتیجه رسیدن جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم ، نه حوزه به آن اهیمت می دهد و نه دانشگاه . دانشگاه پول اعتباری را علمی میداند و بر اساس آن بهره را علمی میکند و مخالفت با بهره را تحجّر و ضد علمی ، عمل کردن میداند و تمام مؤسسات قرض الحسنه و تعاونی اعتباری ها بر مبنای نظر دانشگاه بهره را محاسبه می کنند .         حوزه هم تنها در حد تغییر اسم از مرابحه به مضاربه و مشارکت بسنده کرده است . امام راحل هم فرمود : « وقتی شورای نگهبان تائید کند، مخالفت با آن مخالفت با نظام و ایستادن در مقابل اسلام است » .        
در شهر خون و قیام ، قم ، مراجع عظام مطلع شدند نزولخواران در بازار قم غوغا
کرده اند . دادگاه ویژه ای تشکیل شده همه را آوردند . دادستان قم که اکنون در شیراز است آقای حجت الاسلام نعمت اللهی گفت : قرار ما بر این بود که از آنها تعهد بگیریم که اسلامی عمل کنند و مقداری از نزول گرفته شده را به مردم برگردانیم . یکی از کسبه نزولخوار به نمایندگی از بقیه مطلبی را عنوان کرد که شما همان آئین نامه بانک ها را به ما بدهید ما بهمان صورت عمل می کنیم . جلسه بهمین مطلب تمام شد و آقایان بدون هیچ تعهدی مرخص شدند و به سر کار خود رفتند .
       
چرا ما با ربای رابح در بازار که نص نزولخواری است و عمل اعلام محاربه با خدا و رسول است نمی توانیم مقابله کنیم ؟ برای اینکه دانشگاه طرح میدهد و حوزه امضاء میکند . دانشگاه منفعل از دانشگاههای خارج و حوزه منفعل از دانشگاه است . دانشگاه کپیه میکند حوزه هم
در باغ نیست که فرق بین دینار و درهم صدر اسلام و پول رایج جهانی، نظر او را جلب کرده باشد .
     
مبحث الفاظ قضیه هنوز در حوزه تمام نشده است، لفظ پول بر چه اطلاق میشود . به قول مرحوم حاج ملا هادی سبزواری :
« وجوده من اوضح الاشیاء
          و کنهه فی غایه الخفاء »        اینجانب نگرانم مبادا خبرگان مردم برای رهبری آینده یک حوزوی به دور از کار اجرائی را معرفی کنیم و بگوئیم انشاء ا... وقتی متولی و متصدی شد تجربه میکند . عمده صبغه حوزوی است .         رهبری غیر از مرجعیت است . مرجعیت و فقاهت همان است که میگوئیم شأن فقیه تشخیص موضوع نیست .         رهبری یعنی راه را دیدن و راهرو را شناختن . در راه با بصیرت گام نهد و گام را مناسب با معدل استعداد تمام مردم بردارد و رعایت اضعف فرماید .         رهبری کارشناسی لحظه به لحظه موضوع است . این کارشناسی موضوع است که وقتی آمریکا وارد عراق میشود میگوید : « باتلاقی است ، در آن گرفتار میشوید » چون در سیاست و نظامی گری دخالت کرده کارشناس شده .         امام راحل در تمامی امور ابصر بود . همانگونه که داود علیه السلام در قضاوت ابصر بود . امام راحل و آقای بهجت مثل داود و سلیمان « و داود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث اذ نقشت فیه غنم القوم و کنا لحکمهم شاهدین ففهمناها سلیمان وکلا آتینا حکما و علما ( سوره انبیاء آیات 78 و 79  ) » ولی لازمه فتوای آقای بهجت این نیست که بهره درست باشد بلکه لازمه آن این است که تورم ضمان آور است راه رفع ضمان احتراز از پول اعتباری است نه توسل به بهره .       
درباره موضوع پول، مطلبی باید اضافه کنم . پول مثل خون است خون بایستی از کانال رگ ها به عدالت بین تمام اعضاء و بافت ها و جهازات مختلف حتی مورد به مورد سلولها
برسد . گاهی خون ریزی صورت می گیرد و خون خارج میشود . در مورد پول هم
  وقتی مراکز تجاری یا مسکونی یا باغ شهر یا زمینی با تفکیک به دلیل افت قدرت خرید پول، محلی میشوند برای نگهداری دارائی، بدون هیچ کاهشی، بلکه با افزایشی بسیار بالاتر ازسود سپرده .         ورود پول، از تولید به مراکز فوق، موجب کاهش شدید حرکت پول به سمت اساس تولید شده و ورود مقادیر عظیم سود به دست نوکیسه ها خواهد شد .         قوانین موجود، کافی برای مهار این جریان نیست، زیرا در چهارچوب همین قوانین وقتی زمین زراعتی به قطعات هزار متری تفکیک شود تا زمانیکه حرکت پول به سمت زمین ادامه دارد مرتباً بر قیمت افزوده میشود، این افزایش نتیجه ارزش افزوده نیست، نتیجه تفاوت وضعیت درآمد در اماکن تجاری مسکونی و تفریحی با درآمد کشاورزی و صنعت است . تجاری ، مسکونی و تفریحی، سطح پائین و صنعت و کشاورزی سطح بالا هستند . « هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است » ریزش پول در اماکن تجاری و تفریحی و غیره مثل ریزش خون است . باید مهار شود . وگرنه افت فشار خون کشنده است .        
وقتی زمین ، تجارتخانه و یا مرکز تفریحی ارزش افزوده فوق العاده پیدا میکند، دولت از درآمد حاصل از ترقی، پنجاه درصد سهیم باشد، چقدر خریده و چقدر میفروشد ؟
کسانیکه صاحب پول شده اند، اگر از همین محل بوده ، دولت سهیم باشد از درآمد حاصل از این مالیات به سرمایه گذاری در اشتغال و تولید بلاعوض تزریق شود .
خلاصه مبحث پول :
1 ) پول اعتباری اگر چه جهانی است، ارزشی نیست . ممکن است روزی انجمن کلید
 ( کی کلاب ) جهانی شود ، ارزشی نیست . امروزه ربا جهانی شده است ، ارزشی نیست .        

2 ) این پول که ذخائر ارزی کشورها از یک پول رایج جهانی در آن استفاده میشود همان تورّمی را که پول ملی بر دارائی اشخاص تحمیل میکند پول بین المللی بر دارائی ملت ها تحمیل می کند . وقتی در یک روز دلار از طلا به میزان ده درصد کاهش قیمت پیدا میکند اول هیچکس نمی گوید دلار ارزان شد همه میگویند طلا گران شد . زیرا واحد اندازه گیری دلار است واحد اندازه گیری در تمام رشته های علوم ثابت است . در اقتصاد هم واحد اندازه گیری ارزش پول است . آنچه در اقتصاد اتفاق افتاده با جهانی شدن پول اعتباری، خلاف اجماع تمام واحدهای اندازه گیری است و مردم عالم عادت کرده اند که واحد اندازه گیری را ثابت فرض کنند از این رو حرکت را به کالا نسبت میدهند .
3 ) پول اسلام، کالائی است یعنی طلا است و هزاران سال عملی بوده، چرا به خیال اینکه طلا از کشور خارج میشود فارغ التحصیل دانشگاههای ما با تأسیس پول اسلامی مخالفند ؟ و حوزویان هم خبر از ماجرا ندارند ؟
4 ) « لن یجعل ا... للکافرین علی المؤمنین سبیلا » باید به آن عمل شود در گذشته میگفتند
  دخالت در سیاست برای دولتی ها و ولایت به ظلمه سپرده میشد و سر از « یخرجهم من النور الی الظلمات » در میآورد . حالا آن جریان شکست خورده در اقتصاد هنوز ولایت با پول جهانی است . اسلام باید پول جهانی داشته باشد همانگونه که باید زبان بین الملل داشته باشد . پول اسلام و زبان اسلام را مشترکاً به کشورهای اسلامی مطرح کنیم . وحدت زبان را کشورهای عربی زودتر از دیگران می پذیرند و وحدت پولی را هم عالم اسلام قبول میکند . این کار شدنی است .

والسلام
محی الدین حائری

وبلاگ بیداری اندیشه هک شد

وبلاگ بیدار گر و روشنگر بیداری اندیشه هک  شد !! 

هک کردن این وبلاگ نشان از نهایت عجز و ضعف تاریک اندیشان و یهودیان بی صفت و جیره خواران حقیر آنها است 

 

فعالیت های مربوط به این وبلاگ را تمام دوستان می توانند در تالار گفتگوی بیداری اندیشه دنبال نمایند  

 

خدا نور خود را غلبه می دهد ولو موجوب خشم مشرکین و معاندین حق باشد!!!!!!

آخرین دولت (مقاله ویژه!!!)

 سلام رفقا

آخرین دولت

------------------------

در اندیشه مهدوی مباحث متعدد و متفاوتی مطرح می شود. یکی از مهمترین آنها، مسئله «دولت مهدوی» است که دامنه گسترده ای هم دارد و به همین جهت تعبیرهای مختلفی از این دولت در ادبیات دینی ( به خصوص ادبیات شیعه) شده است که هر کدام از تعبیرها به جنبه ای از جنبه های متعدد حکومت مهدویت اشاره دارد. برخی از تعبیرهایی که در روایات در مورد دولت و حکومت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه شریف) آمده به شرح زیر است:

- دولت جهانی، دولت عدالت، دولت کریمه،  دولت صالحان،  دولت حق،  دولت مستضعفان،  دولت امنیت،  دولت رفاه یکی دیگر از تعبیرهایی که از دولت مهدوی شده ولی کمتر توجه قرارگرفته ، تعبیر آخرین دولت است.

در این نوشتار برآنیم که تا در این باره سخن بگوییم. در این بحث سه مسئله مطرح خواهد شد،

 یکی  این که منشأ  تعبیر آخرین دولت چیست؟

دیگری این که معنی آخرین دولت چیست؟

سوم این که علت آخر بودن دولت مهدوی کدام است؟

- منشأ تعبیر آخرین دولت

این تعبیر در کلمات نورانی معصومان (علیه السلام) وجود دارد. امام باقر (علیه السلام) می فرمایند.

دولتنا آخر الدول .

دولت ما آخرین دولت است.

سپس در پایان کلام خویش می فرمایند:

و هو قول الله عز و جل : «والعاقبه للمتقین» [1] [2]

این همان سخن خداوند است که می فرماید: عاقبت از آن پرهیزکاران است.

همچنین روایت شده که امام صادق (ع) در بسیاری از اوقات این شعر را زمزمه می کردند که :

لکل اناس دوله یرقبونها

و دولتنا فی آخر الدهر تظهر [3]

هر مردمی را دولتی است که منتظر آن هستند و دولت ما در پایان روزگار آشکار می شود.

در پاره ای از روایات، این حقیقت با عبارت «عاقبت از آن ما خواهد بود» آمده و آیه شریفه «والعاقبه للمتقین» به همین حقیقت تفسیر شده است،

امام حسن (علیه السلام) نیز این حقیقت را یاد کرده اند و امام علی (علیه السلام) آن را تایید نموده اند.

ابن سیرین می گوید:

از تنی چند از بزرگان بصره شنیدم که گفتند: علی بن ابیطالب (علیه السلام) پس از جنگ جمل ناخوش گردید و نتوانست در نماز جمعه شرکت کند. لذا به فرزندش حسن (علیه السلام) فرمود: تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان.

حسن (علیه السلام) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد، شهادتین گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود :

ای مردم! خداوند، نبوت را در میان ما قرار داد و ما را بر خلق خویش برگزید و مقدم داشت و کتاب و وحی خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چیزی از حق ما کم گذارد، خداوند در دنیا و آخرت از حق او بکاهد، و هیچ دولتی ضد ما نباشد، مگر این که عاقبت از آن ما باشد.

آنگاه این آیه را خواند که :

«و لتعلمن نباه بعد حین ؛ [4] و قطعاً پس از چندی خبر آن را خواهید دانست. در این کلام، امام حسن (علیه السلام) با بیان این جمله که عاقبت از آن ما است، به این حقیقت توجه می دهند که دولت اهل بیت، دولت آینده است. جالب این که امام علی (علیه السلام) سخنان فرزندشان را می شنیدند . پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن (علیه السلام) ، امام علی (علیه السلام) به او نگاهی کرد و بی اختیار، اشکهایش بر گونه هایش جاری شد و از فرزندش خواست که نزدیک آید و میان چشمانش را بوسید و این آیه را خواند که :

ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم. [5] [6]

فرزندانی بودند، برخی از نسل برخی دیگر پدید آمده، و خدا شنوا و داناست.

این برخورد امام علی (علیه السلام)، حکایت از تأیید سخن امام حسن (علیه السلام) دارد. همچنین نقل شده که در خطبه دیگری نیز امام حسن (علیه السلام) همین جملات را درباره دولت اهل بیت بیان کردند. [7]

از امام باقر (علیه السلام) نیز نقل شده که ایشان دولتهای دیگر را دولت حال نامیده اند و دولت اهل بیت را (دولت آینده )

ابوبکر حضرمی می گوید:

وقتی امام باقر (علیه السلام) را نزد هشام در شام بردند، هشام اهل بیت (علیه السلام) را به تفرقه افکنی متهم ساخت و بدین وسیله امام را بسیار توبیخ کرد. به دنبال وی حاضران مجلس نیز به نکوهش امام (علیه السلام) پرداختند. وقتی آنان خاموش شدند، امام باقر(علیه السلام) برخاست و فرمود: ایها الناس، این تذهبون؟ او این یرادبکم ؟ بنا هدی الله اولکم و بنایختم آخرکم. فان یکن لکم ملک معجل فان لنا ملکا موجلا. ای مردم به کجا می روید؟ و شما را به کجا می برند؟ به وسیله ما بود که خداوند پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت آیندگان شما نیز به وسیله ما انجام می شود. اگر شما سلطنت اکنون را دارید، حکومت ما حکومت آینده است. [8]

از آنچه تاکنون نقل کردیم به خوبی روشن می شود که اهل بیت (علیه السلام) از دولت حضرت مهدی (علیه السلام) به عنوان آخرین دولت یاد کرده اند. اکنون دو سوال مطرح است :

 نخست ، آخرین دولت بودن به چه معنا است؟

و دوم ، علت آخرین بودن دولت حضرت مهدی (ع) چیست؟

در پرسش اول می خواهیم بدانیم منظور از صفت «آخرین» بیان مفهوم زمانی است یا فکری و اندیشه ای؟!

در مراجعه به روایات و با استفاده از آیات قرآن ، می توان فهمید که هر دو مفهوم آن مراد است، یعنی وقتی می گوییم حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) آخرین دولت است، هم به این معنی است که آخرین و مترقی ترین اندیشه در باب حکومت و زمامداری است و هم به این معنی است که پس از آن دولت دیگری حاکمیت نمی یابد و تا پایان تاریخ ادامه می یابد.

امام باقر (ع) به دنبال این که می فرمایند:

دولت ما آخرین دولت است، چنین ادامه می دهند:

و لم یبق اهل بیت لهم دول الا ملکلوا قبلنا. [9]

هیچ خاندان دارای حکومتی باقی نمی ماند، مگر این که قبل از ما به حکومت می رسند. امام صادق (علیه السلام) نیز در همین رابطه می فرمایند:

ما یکون هذا الامر حتی لا یبقی صنف من الناس الا و قد ولوا علی الناس ... ثم یقوم القائم بالحق و العدل. [10]

این امر (حکومت ما اهل بیت) فرا نرسد تا اینکه همه گروهها بر مردم حکومت کرده باشند ... آنگاه قائم (ع) قیام می کند و حق و عدالت را بر پا می دارد.

کلام امام صادق (علیه السلام) وضوح بیشتری دارد. آنچه از این دو حدیث بر می آید این است که همه گروهها و صاحب نظرانی که درباره حکومت، ایده و نظریه ای دارند، به حکومت می رسند و پس از همه آنها نظریه امامت، حاکمیت می یابد.

این بدین معنی است که اولاً هر نظریه ایی که به اندیشه بشر برسد، حاکمیت می یابد و ثانیاً روزگاری فرا رسد که فکر بشر، سخنی برای گفتن ندارد ؛ آنگاه نظریه امامت حاکمیت می یابد.

 بنابراین، آخرین دولت یعنی آخرین نظریه ای که حکومتی بر مبنای آن تشکیل می شود و پس از آن نظریه دیگری وجود نخواهد داشت و همچنین از برخی دیگر از روایات، مفهوم زمانی را نیز می توان فهمید و براین اساس دولت اهل بیت، هم از نظر اندیشه آخرین است و هم از نظر زمانی؛ امام باقر (علیه السلام) پس از آن که در دربار هشام فرمودند «دولت شما دولت حال است و دولت ما دولت آینده» تصریح می کنند که :

و لیس بعد ملکنا ملک ؛ لاف نّا اهل العاقبه ، یقول الله عز و جل : «و العاقبه للمتقین». [11]

و بعد از حکومت ما حکومتی نباشد؛ زیرا ما همان کسانی هستیم که عاقبت از آنان است، خداوند می فرماید: «سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است.»

در این حدیث دو نکته قابل توجه وجود دارد، یکی تصریح به این که پس از حکومت اهل بیت، حکومت دیگری وجود نخواهد داشت و دیگری مستند نمودن این ادعا به این شریفه نیز به دست می آید و با تکیه بر آن ، گذشته از حدیث، آیه نیز می تواند آخر بودن زمانی را گواهی دهد. جالب این که این جمله از قرآن کریم،فراز پایانی آیه ای است که در آغاز آن چنین آمده است:

ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده.

زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد.

همانگونه که می دانید این فراز از آیه ، نیز مربوط به حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است امام باقر (ع) می فرمایند:

وجدنا فی کتاب علی علیه السلام «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین» انا و اهل بیتی الذین اورثنا الله الارض و نحن المتقون و الارض کلها لنا.

در کتاب علی ، که بر او درود باد، [در ذیل آیه] «زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد. و سرانجام نیک از پرهیزگاران است » چنین یافتیم که :

«من و اهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما ارث می دهد و مائیم پرهیزکاران و زمین تماماً از آن ما است.» [12]

] یک توضیح کوتاه درباره ی کتاب علی (علیه السلام): همانطور که می دانید مولا علی از کاتبان وحی بوده اند، در زمان نزول آیات، امیر المؤمنین به دستور پیامبر بعد از نزول هر آیه ، شأن نزول آیه ، تأویل آیه ، تفسیر آیه و محکم و متشابه و ظاهر و باطن و... هر آیه را که رسول الله به شخص ایشان توضیح داده در آن نوشته بودند و پس از فوت پیامبر در هنگام اعلام فرمان جمع آوری قرآن از سوی خلیفه آن را به مردم ارائه دادند که با رد وعدم پذیرش خلیفه و اطرافیانش آن را به خانه برگرداندند و شیعیان و نزدیکان اعلام کردند که این کتاب را در دیگر منظر عموم نخواهید دید تا ظهور فرزندم مهدی و ایشان آن را پس از خود به امام حسن (علیه السلام) سپردند و دست به دست آمده و امروز هم در اختیار مولایمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

 حال باید به این پرسش پرداخت که چرا این دولت ، آخرین دولت است؟!!!!

در برخی از روایاتی که در آنها مسئله آخرین دولت بودن حکومت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح شده ، علت آن نیز تبیین شده است. مثلاً امام باقر (علیه السلام) پس از آن که می فرمایند دولت ما آخرین دولت است و پیش از آن ، همه صاحبان قدرت و اندیشه به حکومت می رسند، در بیان علت آن می فرمایند:

... لئلا یقولوا اذا راواسیرتنا: اذا ملکنا سرنا مثل سیره هولاء !

... تا وقتی شیوه حکومت ما را دیدند، نگویند: اگر ماهم به حکومت می رسیدیم، به شیوه اینان رفتار می کردیم. [13]

همچنین امام صادق (ع) پس از آن که می فرمایند پیش از برقراری دولت و ما همه گروهها به حکومت می رسند، علت این تقدم و تاخر را چنین بیان می دارند:

حتی لا یقول قائل «انالو ولینا لعدلنا» ثم یقوم القائم بالحق و العدل.

تا کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت می ر سیدیم به عدالت رفتار می کردیم، سپس برپا کننده حق و عدل قیام می کند. [14]

از مجموع این احادیث چنین بر می آید که علت تاخر دولت امامت، اتمام حجت تاریخی و عملی است. باید بشر به تجربه دریابد که راه عدالت جز از طریق اهل بیت نمی گذرد و برقراری عدالت جز به دست مردان عدالت پیشه و امامان معصوم ممکن نیست.

همانطور که در مقاله ی حقیقت ایمان هم اشاره شد ((لا اکراه فی الدین))، مردم خودشان باید برسند به این که خیر دنیا و آخرتشان پذیرفتن ولایت ولی الله الاعظمِ خداست و تا به این رشد عقلی و حد پذیرش نرسند ظهور محقق نمی شود. مطالب بسیار نغزی در این مورد در مقاله آخرالزمان شرایط ظهور باطن هستی، تألیف استاد طاهر زاده آمده که مطالعه ی آن در کنار این مقاله تصویر روشنی از واقعه ی ظهور را إن شاءالله در ذهن خوانندگان و رفقای گرامی پدید می آورد.

اما یک نکته ی دیگر در این باره

همه شما إن شاءالله دعای عهد را خوانده اید و می خوانید، فراز معروفی در این دعا هست که:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس (به واسطه ی آنچه که مردم کسب کرده اند، فساد در خشکی و دریا آشکار گشته) نکته ی بسیار مهمی در باره ی عبارت بما کسبت أیدی ناس وجود دارد که بالاخره باید بفهمیم که مردم چه چیزی را کسب کرده اند تا به وسیله ی آن در خشکی و دریا ، به این مقیاس عظیم فساد تولید کنند تا حدی که آشکار شود؟ که فعلاً مجال پرداختن به این عبارت را ندارم اما آنچه در این عبارت بسیار مهم است این است:

در حقیقت این عبارت قسمتی از یک آیه ی قرآن است که ادامه ی آن در دعا نیامده، ادامه ای که بسیار بسیار جالب است. آیه کامل این است:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41- روم)

به واسطه ی آنچه که مردم کسب کرده اند، فساد در خشکی و دریا آشکار گشته تا خدا هم کیفر بعضى اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که باز گردند. (41)

از رنسان به این طرف بشر به یک باره بی خیال ربوبیت خدا میشود و می گوید خدایا هستی یا نیستی من باهات کاری ندارم ، من میخوام خودم، خودم را ربوبیت کنم ، به هر شکل که به عقل خودم میرسد دلم می خواهد در عالم دخل و تصرف کنم و تغییرو تحول بدم ، قوانین زندگی اجتماعی را خودم به میل خودم بنویسم و جهانی را بسازم ، زاده ی میل و خواست خودم ، با قائده ی کلی لا اکراه فی الدین و قد تبین الرشد من الغی بشر آزاد گذاشته شد برای به فعلیت در آوردن نیاتش در این عالم، البته هر شخص و امت و اجتماعی می توانند هر گونه که خواستند زندگی کنند اما باید بهای این مدل زندگی را هم بپردازند و معنی این قسمت آیه که (کیفر بعضی اعمالشان را می چشاند) هم همین است. اما رفته رفته بشر می فهمد که نمی تواند بدون وحی و هدایت خدا به سعادت حتی دنیایی رسید و اینجاست که( لعلهم یرجعون ) یعنی (باشد که باز گردند) رخ می دهد و تشنه و پذیرای امر ظهور می شوند.

تبیین این حقیقت که راه عدالت جز از طریق اهل بیت نمی گذرد در گرو توجه به این سه امر است:

نخست، عدالت  مهمترین نیاز بشریت است و امور دیگر فرع بر این اصل هستند و سامان جامعه بشری به برقراری عدل و  است و بدون آن نظام زندگی اجتماعی از هم می پاشد.

]یک توضیح درباره ی عدل: دوستان همانطور که می دانید معنای عدل یکسانی نیست، بلکه معنای عدل قرار گرفتن هر چیز سر جای خودش است. امروز خدا و احکام خدا در بین مردم سر جایش نیست ، قرآن خدا سر جایش نیست، ولی الله الاعظم خدا سر جایش نیست، نظام توضیع ثروت سرجایش نیست  و ... و با ظهور، همه ی این امور سر جایشان میرود به لطف خدا و برکت ولی اش [

دوم ، اجرای عدالت نیاز به مردان عادل دارد. هر دستی توان عدالت گستری ندارد. عدالت گستری نیاز به مردانی دارد که معصوم و از هرگونه هوس به دور باشند. مردان آلوده به هوس، به هوس رفتار می کنند نه به عدالت، آنکه به هوس رفتار می کند و پیرو هوای نفس خویش است، توان اجرای عدالت را ندارد، به همین جهت در اندیشه شیعی، یکی از شرایط امامت ، عصمت است.

]إن شاء الله در پستی مقداری  از 313 هم صحبت میکنیم و با حاکمان و والیان آینده دنیا آشنا می شویم. بالاخره باید دید یاران حضرت حجت چه کسانی هستند و چه ویژگی هایی دارند که تضمین کننده ی حاکمیت عدل در جهانند!!! [

سوم، عدالت گستری نیاز به عدالت پذیری دارد. این نکته نکته ی بسیار لطیف و دقیق و عظیمی است، بدون عدالت پذیری ، اجرای عدالت ممکن نیست. اگر امام عدالت گستر وجود داشته باشد ولی امت عدالت پذیر وجود نداشته باشد، عملیات عدالت گستری با شکست مواجه می شود. [15] و این امر یکی از مهمترین دلایل تأخیر در امر ظهور است چرا که عموم دنیا هنوز حقیقتآً طالب عدالت نیستند و با این مدل زندگی خو گرفته اند.

باتوجه به این سه امر، یک بار مسئله را مرور می کنیم: چون عدالت مهمترین نیاز بشریت است، خداوند هیچ گاه زمین را بدون امام عدالت گستر نگذاشته است. ولی از آنجا که حاکمیت عدالت، گذشته از وجود امام عدالت گستر، به عدالت پذیری ملت نیز نیاز دارد.

 سوال این است که اگر پذیرش عدالت و تحمل عدالت وجود نداشته باشد چه باید کرد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 اولین اقدام روشنگری است . در این مرحله باید به روشنگری پرداخت و موقعیت پیش آمده را توضیح داد و عاقبت راه برگزیده شده را روشن ساخت تا حجت آگاهی عمومی وجود داشته باشد. ]و إن شاء الله همه ی ما هر کس بنا به امکانات و ظرفیت خود در این اقدام شرکت میکند[

اگر این اقدام نتیجه ای نبخشد و مردم عدالت پذیر نشوند، نوبت به گام دوم می رسد که «حجت عملی» است. در این گام  مردم آنچه را به آنها گفته شده است ولی نپذیرفته اند، در عمل مشاهده می کنند، در حقیقت در این جا قانون (لِیُذیقَهُمْ) یعنی(چشیدن نتیجه اعمال) عمل می کند و مردم بن بستها را می بینند و به تجربه درمی یابند که هیچ راهی برای تحقق عدالت، جز راه امامت وجود ندارد.

 به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت جدا ساخت و به هشدارها و اندرزهای امامان گوش نداد، به خود واگذار می شود تا آنچه را درست می پندارد، عمل کند و بپذیرد و در این راه دریابد که هیچ کدام کلید عدالت نیست. اگر بشر به تجربه درنیابد که هیچ راهی به عدالت ختم نمی شود و هیچ حاکمی توان اجرای عدالت را ندارد، مدعیانی پیدا خواهند شد که بگویند راه و روش و هدف ما همین است و بدین سان مردم را گمراه سازند. اما اگر هر کس و هر صاحب عقیده ای و هر گروهی آنچه را دارد بیان کند و به اجرا درآورد و عملاً ثابت شود که توان اجرای عدالت را ندارد، آنگاه وقتی دولت امامت شکل می گیرد، هیچ کس نمی گوید اگر ما هم می بودیم چنین می کردیم، و چنین ادعایی از هیچ کس پذیرفته نمی شود و خریداری نخواهد داشت.

این واقعیت تلخ، پیش از این در کلمات معصومین اعلام شده بود اما بشر به این هشدارها و اندرزها اهمیت نداد و با خیره سری، راه پرمخاطره آزمون و خطا را انتخاب کرد و هزینه های سنگین بسیاری را پرداخت و هنوز هم می پردازد و خواهد پرداخت. همه ایده ها حاکمیت یافتند و در عمل به بشر ثابت شد که هیچ کدام توان اجرای عدالت را ندارند. در نهایت پس از شکست همه ایده های ممکن، بشر با سرخوردگی و سرافکندگی درخواهد یافت که سعادت دنیا و آخرت او ، در اندیشه های آسمانی و نظام الهی است. این مفهوم همان سخن امام باقر و امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند باید در عمل ثابت شود که هیچ کس توان اجرای عدالت را ندارد تا پس از آن عدالت گستر واقعی ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده است. و البته این تأسف و درد جانکاه بر سینه بشر خواهد ماند که می شد این آزمون و خطا انجام نشود و بسیار زودتر از این بشر به عدالت دست یابد. چه می شود کرد که خود کرده را تدبیر نیست. [16]

شایان ذکر است که سخن بالا هرگز به معنای کنار گذاشتن هرگونه تلاش و کوشش برای برقراری عدالت در عصر غیبت نیست؛ که این خود اندیشه ای انحرافی و در تعارض با خواسته ائمه اهل بیت (علیه السلام) است، بلکه به این معناست که هیچ دولتی، اگر چه دولتی دینی، نمی تواند و نباید ادعا کند که توان برقراری عدالت کامل را به طور مستقل و منهای حاکمیت امام عصر (علیه السلام) را دارد. بنابراین - چنانکه از سیره قولی و عملی امام راحل (رحمت الله علیه) نیز برمی آید - مسلمانان باید در عصر غیبت هم خود عدالت گستری پیشه کنند و هم امیدوار به تحقق کامل عدالت به دست توانای امام مهدی (علیه السلام) باشند.

و منتظر واقعی کسی است که در درجه اول خود عادل باشد و سعی کند به عدالت برخورد کند و در حد توان به اقامه عدالت هم کمک کند و هر تلاشی که هر شخص در طول تاریخ برای اقامه کلمه توحید و برقراری عدل در تاریخ انجام داده باعث ثبت شدن نامش در خیل منتظران حقیقی و قرار گرفتنش در جبهه حق علیه باطل در طول تاریخ شده است.

باشد که همه ی ما از یاوران حضرتش باشیم

خدایا فرج امام زمان را تعجیل بخش و دلهای ما را پذیرای فرامینش که همانا فرامین توست قرار ده!!

یا علی و التماس دعای فراوان!!!!!

پی نوشت:

- سوره اعراف (7) آیه 128

- الغیبه ؛ طوسی ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین. ص 291

- الامالی ،صدوق ص 396 ح 3 روضه الواعظین، ص 234 ، 293

- سوره ص (38) آیه 88

- سوره ال عمران (3) آیه 34

- الامالی، طوسی ، ص 82 خ 121 و ص 104، ح 159، بشارالمصطفی، ص 263 ؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 11

- مروج الذهب، ج 3 ص 9، نثر الدر، ج 1، ص 328

- الکافی ، ج 1 ص 471، ح 5

- الغیبه، طوسی ، ص 472 ، ح 293 نثر الدر، ج 1 ، ص 328.

- الغیبه ، طوسی ، ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین، ص 291.

- الکافی ، ج 1 ، ص 471 ح 5

- سوره اعراف (7) آیه 128

- الکافی ، ج 1 ص 407 ج 1

- الغیبه ، طوسی ص 472 ، ح 493

- الغیبه ، نعمانی، ص 274 ح 53

- ر.ک : ماهنامه موعود، ش 35 ص 30

۳۱۳ نفر چه کسانی هستند؟!!

در مقاله آخرین دولت، اشاره شد که اجرای عدالت فقط و فقط از افراد عادل بر می آید!

در این پست می خواهیم به لطف خدا مقداری درباره ی یاوران عدالت گستر حضرت، که به 313 نفر معروفند اشاره کنیم:

در روایات آمده است که در بین 313 نفر ، 50 زن وجود دارد

«و یجئی والله ثلاث مائه و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرئة یجتمعون علی غیر میعاد» .

سوگند به خد ا، سیصد و اندی نفر، بدون وعده پیشین گرد می آیند در میان آنان پنجاه زن است.

 «بحارالانوار»، 52: 223.

و از میان این 50 زن ،13 زن رجعت کنندگان در زمان قیام قائمند!

امام صادق فرمود: همراه قائم (آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم ) سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را برای چه کاری می‏خواهد؟

فرمود: به مداوای مجروحان پرداخته، سرپرستی بیماران را به عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنها را بفرمایید.

فرمود: قنواء( دختر رشید هجری)، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه( مادر عمار یاسر)، زبیده ام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه. و...(دلائل الامامة، ص260)  صیانه ماشطه در زمان حضرت موسی می‏زیسته است و مادر عمار یاسر در ابتدای بعثت به شهادت رسید.حبابه در زمان علی علیه السلام و قنواء در زمان امام حسن و امام حسین علیه السلام و بقیه در زمان‏های دیگر زندگی می‏کرده‏اند.

این گروه سیزده نفری، رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها، به برکت امام زمان آنها را زنده

خواهد کرد.

حال درباره ی یکی از این 313 تن که شاید کمتر درباره اش شنیده باشید یعنی صیانه ماشطه مطالبی عرض می کنم.

صیانه ماشطه

او یکی از همان سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدی علیه السلام زنده شده، به دنیا رجعت می کند. وی همسر حزقیل، پسر عموی فرعون، و شغلش آرایشگری دختر فرعون بود. او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود، حضرت موسی، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان خود را پنهان می‏کرد.

نوشته‏اند: روزی وی مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بی اختیار نام خدا را بر زبان جاری ساخت. دختر فرعون گفت: آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی؟ گفت: نه، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت: مگر به خداییِ من اعتراف نداری؟ گفت: هرگز! من از خدای حقیقی دست نمی‏کشم و تو را پرستش نمی‏کنم.

فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند و همه بچه‏های آن زن را در حضورش در آتش افکنند. چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه می‏خواست به ظاهر از دین برائت جوید که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر کن که تو بر حق هستی!

به دستور فرعون ابتدا سر نوزاد را روی سینه ی مادر گوش تا گوش بریدند و سپس آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش افکنده، سوزاندند و خداوند در اثر صبر و تحمل آن زن در راه دین، او را در دولت امام مهدی زنده می‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت کند و هم انتقام خود را از فرعونیان بگیرد.

درباره حضرت سمیه، مادر عمار هم حتماً می دانید که ابوجهل بر تن او و همسرش زره آهنین کرد آنهم در زیر تیغ آفتاب صحرای سوزان عربستان تا دست از اعتقاد خود بردارند و پیامبر را ناسزا گویند اما آنها هرگز چنین نکردند در نهایت به دست ابوجهل بعد از شکنجه های فراوان به شهادت رسیدند.

(نمی دانم آیا دوستان مایلند درباره ی رجعت و چرایی اش هم مطالبی ارئه شود یا نه؟!!)

آری، اینها تنها نمونه هایی از یارانِ عدالت گسترِ دولت عدلند که قبلاً امتحان خود را پس داده و بر سر اقامه کلمه توحید رنجها کشیده اند.

در روایات نام بعضی از مردها هم که رجعت خواهند کرد، آمده که از آنها می توان به اصحاب کهف، سلمان و مالک اشتر نخعی اشاره کرد.

اینها عصاره و برگزیده ی موحدان و عدالت ورزانِ تاریخند که توحید و عدل را به رهبری حضرت حجت اقامه خواهند کرد.

آری، ثبت نام شدن در لیست یاوران حضرت نیاز به پشت سر گذاشتن امتحاناتی دارد تا عیار ایمان افراد مشخص شود.

امام صادق علیه السلام فرموداند: بخدا قسم شما شیعیان همچون شیشه شکسته میشوید، و شیشه را بعد از شکستن میتوان ذوب کرد و بصورت نخست برگرداند، به خدا قسم شما مانند سفال شکسته میشوید.  سفال بعد از شکسته شدن دیگر بصورت اول بر نمی گردد. به خدا قسم شما امتحان میشوید و غربال خواهید شد تا نیکان در غربال مانده و غیر نیکان بیرون بریزند چنانکه دانه تلخ از میدان گندم جدا میشود.                            بحارالانوار ج52 ص101

 از این سه تشبیه چنین استفاده می شود که شیعیان در زمان غیبت امام زمان، جمعی سخت گمراه می شوند و سپس توبه کرده و مثل شیشه شکسته بصورت نخست بر می گردند و دسته ای وقتی منحرف گشتند مانند سفال شکسته دیگر بصورت اول در نمی آیند و گروهی غربال شده خوبان و بدان از هم جدا می شوند.

دو ویژگی بسیار اساسی و مهمِّ تمام یاران عام و خاص حضرت صاحب الزمان یکی خلوص ایشان است و دیگری تواضع حقیقی اینان. اگر خداوند توفیق دهد در باره این دو صفت وآثاری که این دو صفت درپی خواهد داشت نیز مطالبی ارئه خواهد شد.

خدایا مارا یاری فرما تا دینت و ولی ات را یاری فرماییم.

با دیدن سه علامت منتظر آمدن مهدى باشید!!!

در غیبت نعمانى از امام محمد باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمود: از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از این آیه فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ (زخرف -43) ( احزاب با هم اختلاف پیدا کردند)، سؤال شد

فرمود: با دیدن سه علامت منتظر آمدن مهدى باشید. راوى عرضکرد: یا امیر المؤمنین آنها چیستند؟

فرمود: اول اختلافى که در بین اهل شام پدید مى‏آید،

و آمدن پرچمهاى سیاه از خراسان

و وحشتى در ماه رمضان،

عرض شد وحشت ماه رمضان چیست؟ فرمود:

آیا این آیه را نشنیده‏اى که خدا در قرآن میفرماید: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (شعراء-4) (اگر بخواهیم معجزه‏اى بزرگ از آسمان بر آنان نازل مى‏کنیم که فروتنانه و بى‏اختیار در برابرش گردن نهند،

وحشت صیحه ای است که از آسمان شنیده مى‏شود، بطورى که دختران از پرده‏ها بیرون مى‏دوند و آنها که خواب هستند بیدار میشوند، و آنان که بیدارند هراسان میگردند.

برو بگو مردم مرا فراموش کرده اند!

حضرت بقیة الله روحی فداه با حالتی خاص که گویای مظلومیت و سوز دل آن حضرت بود به یکی از طلاب فرمودند: ((چرا به مردم نمی گویی امام زمانم مظلوم است، برو بگو مردم مرا فراموش کرده اند، بگو امام زمانم غریب است، مردم به یاد من نیستند!))

همچنین در حای دیگری فرموده بودند: (( برای فرجم دعا کنید که اگر دعا کنید به اندازه ی چشم بر هم زدنی فرج کم خواهد رسید.))

 به خدا من ناراحتم، از دست خودم ناراحتم، از دست بی وفایی و سست ایمانیم ناراحتم، از این ناراحتم که چرا امام زمان باید زندانی بی وفایی محبینی چون من باشند.

خدایا من زورم به خودم نمی رسه به آبروی پنج تن آل عبا کمک کن تا بر سر پیمانم با امامم پایدار باشم و دینم را به هوس های زود گذر نفروشم و به آن چیزهایی مشغول شوم که تو به آن امر کرده ای  و رضایت تو به مشغول بودن به آن امور است.

چگونه از فتنه های آخرالزمان در امان بمانیم؟!!!

در یکی از سخنرانی هایی که حقیر شخصاً از آیت الله حائری شیرازی در حرم حضرت معصومه بعد از نماز عشای روز عرفه ی دو سال قبل شنیدم، ایشان به نکات بسیار جالبی اشاره کردند. از جمله این که:

در قدیم الایام کشاورزان گندم ها را درو می کردند بعد آنها را روی هم جمع می کردند بعد منتظر می مانندند و می گفتند خدایا فتنه بده ، فتنه چه بود ؟ باد بود. هنگام وزیدن باد آنها گندم ها را به هوا پرتاب میکردند و کاه ها و قسمت های سبک را باد به دور تر می افکند و دانه ها که سنگینتر بود به این شکل جدا می شد.

خاصیت امتحان و به خصوص فتنه هم همین است که عیار ایمان انسان ها را رو می کند و فرق حرف و عمل و  نفاق و ایمان را مشخص می کند. ایشان افزودند که فتنه خوب است و فتنه های بزرگتری در راه است. و در تأیید حرف ایشان،

امام صادق علیه السلام فرموداند: بخدا قسم شما شیعیان همچون شیشه شکسته میشوید، و شیشه را بعد از شکستن میتوان ذوب کرد و بصورت نخست برگرداند بخدا قسم شما مانند سفال شکسته میشوید.  سفال بعد از شکسته شدن دیگر بصورت اول بر نمی گردد. بخدا قسم شما امتحان میشوید و غربال خواهید شد تا نیکان در غربال مانده و غیر نیکان بیرون بریزند چنانکه دانه تلخ از میدان گندم جدا میشود. (بحارالانوار، ج 52، ص101)

 از این سه تشبیه چنین استفاده می شود که شیعیان در زمان غیبت امام زمان، جمعی سخت گمراه می شوند و سپس توبه کرده و مثل شیشه شکسته بصورت نخست بر می گردند و دسته ای وقتی منحرف گشتند مانند سفال شکسته دیگر بصورت اول در نمی آیند و گروهی غربال شده خوبان و بدان از هم جدا می شوند.

نکته ی بسیار مهم دیگر اینکه ایمان نیم بند در آخر الزمان جواب نمی دهد و نمی تواند انسان را در امان نگاه دارد

همچنان که خدا در قرآن در باره ی ایمان نصفه و نیمه فرموده:

... أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85 البقره)

... آیا شما به پاره‏اى از کتاب  ایمان مى‏آورید، و به پاره‏اى کفر مى‏ورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت‏ترین عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مى‏کنید غافل نیست. (85)

درست است که روی سخن خداوند در درجه اول با یهودیان است، اما این دستور، یک حکم کلی است که هر کس به پاره ای از آیات ایمان بیاورد و به پاره ای دیگر کفر ورزد طبق آیات قرآن ، آن می شود که ...

امروز، اگر با خود صادق باشیم، بعضی از ما به بهانه های مختلف بعضی واجباتمان را انجام نمی دهیم (خودمونی بگم رفقا با یک سری توجیحات از زیرش درمیریم). یکی از این واجباتی که معمولاً امروز با توجیحات مختلف از انجامش شانه خالی می کنیم خمس است که اگر خدا توفیق داد پستی هم در این موضوع ارسال خواهم کرد.

اما یکی از مهمترین دستوراتی که خود ائمه به ما در این دوران پرفتنه برای رهایی از سرگردانی و عافیت یافتن از ماجراهای آخرالزمان به ما داده اند دعاست آنهم دعای عاجزانه و ملتمسانه و چگونگی آن در روایت زیز آمده:

یونس بن عبد الرحمن از عبد اللَّه بن سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در این زودى براى شما شبهه‏اى پیش خواهد آمد که نه علم خروج از آن را دارید و نه امامى هست که شبهه را براى شما حل کند، و در سرگردانى خواهید ماند،

 افرادى که بخواهند از این گونه شبهات رهائى پیدا کنند باید دعاى غریق را بخوانند گوید: عرض کردم دعاى غریق کدام است؟ فرمود: میگوئى:

 «یا اللَّه یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبت قلبى على دینک» گفتم: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبى على دینک» فرمودند: خداوند مقلب قلوب و ابصار هست و لیکن همان طور که من دستور دادم قرائت کن و بگو: «یا مقلب القلوب ثبّت قلبى على دینک»

                        کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 353

البته به جز این مورد یک قائده ی قرآنی هم داریم که( إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً- اگر تقوای الهی پیشه کنید برایتان فرقان (قدرت تشخیص حق از باطل) قرار می دهیم (29-انفال)) و البته عمل به دستور امام هم از مهمترین مصادیق تقواست

و همچنین ترک معصیت و انجام واجب در تحصیل فرقان بسیار بسیار مؤثر است.

و همچنین کسی که تقوا پیشه کند، خداوند شخصاً به او تعلیم می دهد { وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه تقوا پیشه کنید خداوند شخصاً شما را تعلیم می دهد} و این از برکات ویژه و کم نظیر رعایت تقواست.

 إن شاء الله اگر خدا توفیق دهد در پستی هم به بحث تقوا و آثار تقوا و چگونگی رابطه ی خداوند و امام زمان با متقین می پردازم.

و همچنین به شدت باید از ظلم پرهیزکنیم ، ظلم یکی از کارهایی است که شدیداً ما را از هدایت خدا باز می دارد

آنچنان که خداوند کریم در قرآن می فرماید: { وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (258- بقره) خداوند مردمان ظالم را هدایت نمی کند.}ما در حق خودمان و احکام خداوند و خلق خداوند نباید ظلم کنیم.

 خداوند عالم از هدایت خلق دریغ ندارد آنچنان که خورشید از نور افشانی دریغ ندارد، اما اگر ما جلوی پنجره، پرده ای ضخیم بیاندازیم آیا می توانیم بگوییم که خورشید نور نمی دهد آیا اگر ما با اعمال خود جلوی پنجره قلب خود با انجام گناهان و ظلم به خود و دیگران پرده بیافکنیم و مانع رسیدن انوار هدایت پروردگار شویم می توانیم از هادی نبودن خدا شکایت کنیم؟!

همچنین در حدیث دیگری رسول خدا می فرمایند مبادا ظلم کنید که دلهای شما را ویران می کند (مستدرک الوسائل ج2 ص10) و اگر دل آدمی ویران شد دیگر مجالی برای هدایتش هم نمی ماند.

یکی دیگر از کارهایی که در هدایت ما به سمت حق بسیار مؤثر است هم در حدیث زیر آمده:

اگر به آنچه می دانید عمل کنید، خداوند آن چه را که نمی دانید به شما خواهد آموخت.

یکی از مهمترین دانسته های ما که تا به آنها عمل نشود،  می تواند مانع رسیدن هدایت های بعدی خداوند به ما شود توصیه ها و تأکید های اهل بیت است که إن شاء الله اگه خدا توفیق بدهند بعضی از مهمترین توصیه هایی را که معصومین در رابطه با امام زمان و آخرالزمان کرده اند را خدمت رفقا عرض خواهم کرد.

خدایا ما را به راه راست هدایت فرما و آنی و کمتر از آنی ما را به حال خود وامگذار.

صفات وعلائم شیعیان ناب و خالص -قسمت ۲ -

از «امالى‏» شیخ طوسى روایت است‏با سند متصل خود از سلیمان بن مهران که او گوید: «من بر حضرت جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام وارد شدم و در نزد آن حضرت جماعتى از شیعیان بودند و آن حضرت به آنها مى‏فرمود:

اى جماعت‏شیعه! شما همیشه با کردار پسندیده و افعال شایسته زینت ما باشید

 به طورى که هر کس شما را ببیند و اخلاق ستوده شما را مشاهده کند به ما نزدیک گردد، و تحسین و تمجید نماید.

و هیچگاه موجب بدنامى ما نشوید که به کردار زشت‏خود، مردم، ما را هم که معلم شما هستیم بد بدانند، و از دین خدا منحرف شوند.

زبانهاى خود را از گفتار بیجا و بى‏فائده حفظ کنید، و از افشاى سر خوددارى نمائید، و از زیاده‏گوئى و کلام زشت و طعن و دشنام جلوگیرى کنید.

                                                             [127] «بحار الانوار» ج 15 کتاب الایمان ص 142.

و از کتاب «مشکاة‏» با سند خود از مهزم روایت است که مى‏گوید:

بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم و سخن از شیعه به میان آوردم حضرت فرمود:

اى مهزم شیعه آن کسى است که صدایش از گوشش تجاوز نکند (کنایه از آنکه با مردم به تندى و خشونت‏سخن نگوید

و غصه و تعب او از بدنش نگذرد، (کنایه از آنکه بار و اندوه خود را بر دیگران تحمیل نکند)، و دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن نگیرد،

و با افرادى که درباره ما غلو مى‏کنند مجالست ننماید،

و مانند سگ صداى خود را بلند نکند، و مانند کلاغ در جمع‏آورى مال طمع نورزد،

و از مردم چیزى نطلبد گرچه از گرسنگى بمیرد،

و از مردم غافل و دنیاپسند دورى کند،

و گفتار همه آنان یکى باشد گرچه در مکان‏هاى مختلف زندگى کنند،

(و مردمى بى‏سر و صدا و بى‏هوا و آشوب به طورى که) اگر غائب شوند کسى سراغ آنها را نگیرد، و اگر حضور داشته باشند کسى به آنها التفات نکند، و ...

اگر با مؤمنى برخورد کنند او را گرامى دارند،

و اگر با کافرى ملاقات کنند از او دورى گزینند،

و اگر حاجتمندى بدانها روى آورد او را مورد رحمت‏خود قرار دهند،

و در اموال خود بین برادران ایمانى خود مواسات کنند.

سپس حضرت فرمود: اى مهزم جد من رسول خدا به على بن ابى طالب - علیه السلام فرمود: اى على دروغ مى‏گوید کسى که مى‏پندارد مرا دوست دارد و تو را دوست نداشته باشد.من شهر علم هستم و تو در آن شهرى، و از کجا مى‏توان داخل در شهر شد بدون ورود از در آن؟!.                                                       [129] «بحار الانوار» ج 15 کتاب الایمان ص 150.