او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

بیان حقیقت منافاتی با اتحاد فرق اسلامی ندارد!

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالب بیان شده در ذیل قسمتی از کتاب لولا فاطمه ی آیت الله محمد علی گرامی است:
http://ketaab.iec-md.org/FAATEMEH_ZAHRAA...mi_04.html

بیان حقیقت منافاتى با اتحاد فرق اسلامى ندارد!

گاهى گفته مى‏ شود اساسا نباید مسئله خلافت پس از پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و چیزهائى از این قبیل، در جامعه کنونى مطرح شود زیرا این‏ها موجب اختلاف فرق اسلامى خواهد شد
و استدلال به کریمه قرآن «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(72) مى‏نمایند
معمولاً هم در این گونه موارد مى‏گویند: دشمن پشت دروازه است، هر گونه بیان مطلبى که مضر به رفاقت گروهها مى‏باشد همکارى با استکبار جهانى است و... و از این قبیل حرفها.
لکن باید توجه نمود که بیان حقیقت دین و مذهب، بیان فطرت است. اختلاف از ناحیه کسانى است که بر خلاف فطرت و حقیقت دین کار مى‏کنند، ... بیان حق و حق‏طلبى هرگز مصداق اختلاف افکنى (مذموم) نیست. این بیان عینا همانند آن است که کسى مال یا ناموس دیگرى را برباید و چون مظلوم فریاد کند، بگویند ساکت شو که اختلاف مى‏شود!


آیات قرآنى و روایات مذهبى با تعبیرات گوناگون وارد شده است که هر یک مربوط به جایى وناظر به موردى است. قرآن همان طور که منادى وحدت و ضد تفرقه است. دعوت داعیان الهى را بهترین سخن مى‏داند:
«و من أحسن قولاً ممّن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنّنی من المسلمین؛
چه کسى خوش سخن‏تر از آن که دعوت به خدا کند و عمل شایسته نماید و بگوید که من از مسلمانان هستم.»(73)
دعوت همه انبیاء موجب اختلاف در جامعه شده، عدّه‏اى مؤمن به برنامه پیامبران و عده‏اى کافر شدند و درگیرى‏هاى شدیدى بین آن دو گروه پیدا شده است.

قرآن مى‏فرماید:
« کان الناس أمّة واحدة فبعث اللّه النبیّن مبشّرین و منذرین...؛
مردم همه یک پارچه بودند خداوند پیامبران را براى تبشیر و انذار فرستاد و کتاب را به حق همراهشان کرد تا بین مردم در موضوع اختلافشان حکم کند و در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب را دریافت کرده، پس از آن که دلائل روشن به آنان رسیده بود، از سر ظلم...»(74)

پس مردم پیش از نزول کتب و ارسال رسل یک پارچه بودند یعنى اختلاف مذهبى نداشتند زیرا مذهبى و کتابى نبود...، لیکن اگر انبیاء نبودند همه در گمراهى و ضد ارزش و خلافت فطرت بودند، با آمدن انبیاء اگر همه اصلاح نشدند اقلاً عده‏اى نجات یافتند، دعوتى که براى نجات غریق باشد اختلاف افکنى نیست. اختلاف را آنها مى‏افکنند که ستم مى‏کنند، انحصارطلبى مى‏کنند، حق دیگران را مى‏برند، ادّعاى ناحق مى‏کنند، غصب حکومت و مقام مى‏کنند. آن گاه اگر کسى بگوید شما شایسته نیستید مى‏گویند اختلاف نیفکنید، در حقیقت این مطللب را چماقى براى استثمار و استعباد مردم مى‏کنند.

آیات قرآنى همه جا از دعوت پیامبر و اصرار و پافشارى مرز میان مؤمنین و کفّار سخن مى‏گوید:
«قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون و لا أنتم عابدون ما أعبد...»(75)
و هرگز قرآن و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اختلاف افکن نمى‏شوند.

آیه «واعتصموا بحبل اللّه» نیز مربوط به «وحدت اجتماعى» به معنائى که امروزه گفته مى‏شود نیست،
صریح آیه این است که حبل الله، ریسمان الهى، را محور قرار دهید و همه به آن چنگ بزنید
نه این که به هر صورت و با هر ترفند سعى کنید یکپارچه باشید.

اساسا منظور از «حبل الله»، اجتماع یک جامعه نیست که آن یک امر اعتبارى است بلکه منظور یک امر حقیقى تکوینى است،

در روایات هم آمده که منظور از «حبل الله» ریسمان ولایت على علیه‏السلام و امامان پس از او مى‏باشد


همانچه که در دعاى ندبه هم مى‏خوانیم: «و حبل الله المتین و صراطه المستقیم؛ على علیه‏السلام پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ریسمان محکم الهى و صراط مستقیم او بود»

روایت ابن یزید از امام کاظم علیه‏السلام و جابر از امام باقر علیه‏السلام را ببینید:
«على بن ابى طالب حبل الله المتین است» و «آل محمد حبل الله است که خداوند دستور به تمسک به آن داده است».

در تفسیر على بن ابراهیم هم آمده: «منظور توحید و ولایت است».

در روایت معانى الاخبار صدوق آمده است: حبل الله قرآن است، امام و قرآن از هم جدا نیستند، قرآن به امام هدایت مى‏کند و امام به قرآن»(76)


نکته دیگرى که لازم است مورد توجّه قرار گیرد این است که بحث علمى وتحقیق تاریخ، وحدت را بر هم نمى‏زند بلکه نوع برخورد و درگیرى جدال و مراء و تعصّب است که به ناراحتى و جدائى مى‏انجامد وگرنه حتى بحث‏هاى مربوط به اصل توحید میان مسلم و کافر، اگر انسانى و بدون عصبیّت انجام شود هیچ گونه منافاتى با رفاقت و همزیستى مسالمت‏آمیز ندارد. خود من شخصا احیانا با برخى افراد غیر معتقد به اصل اسلام بحث داشته‏ام و او مى‏گفت مى‏ترسم تکفیرم کنید گفتم حرفت را بگو! توانستم روشنت مى‏کنم، نتوانستم روابط انسانى هست.

به روایات احتجاجات ائمه علیهم‏السلام و دستوراتى که درباره مناظره با اهل تسنن داده‏اند رجوع کنید و به خصوص دو جلد کتاب مرحوم طبرسى را به دقت ملاحظه فرمایید که هرگز اهل بیت علیهم‏السلام به بهانه وحدت و مانند آن، کتمان حقایق نکرده‏اند.

مى‏گویند: «زمان فرق مى‏کند، اکنون در برابر قدرت استکبارى آمریکا و مانند آن هستیم،...»

مگر در زمان اهل بیت جنگ‏هاى برون مرزى در جریان نبود، مگر سپاه اسلام درگیر جنگ‏هاى مهم با یهود و مسیحیّت نبود؟!


به این جمله حضرت صادق علیه‏السلام اکتفا مى‏کنم که به محمد بن نعمان فرمود دقت کنید:
«خاصموهم و بیّنوا لهم الهدى الذی أنتم علیه و بیّنوا لهم ضلالهم و باهلوهم فی علی علیه‏السلام ؛
با آن‏ها بحث و جدال کنید و راه هدایتى که دارید نشانشان بدهید و گمراهیشان را برایشان روشن کنید و در مورد على علیه‏السلام با آن‏ها مباهله نمایید.»(77)


(72) - آل عمران /103.
(73) - فصلّت /33.
(74) - بقره، 213.
(75) - به این مناسبت باید عرض کنم بیان مسائل اجتماعى و اخلاقى اسلام نیز اجتهاد و تخصص مى‏خواهد، روایات، اطلاق و تقیید و عموم وخصوص و... دارند، هم دعوت به صبر داریم هم دعوت به جهاد، هم اصرار بر کسب و کار داریم و هم مذمّت جمع ثروت (به حسب ظاهر برخى ادلّه)... این مجتهد است که باید موارد آن‏ها را تشخیص دهد. در قدیم حتى سخنرانیهاى مجالس عمومى نیز در اختیار مجتهدان بود و اینک...
(76) - به تفسیر برهان و نور الثقلین در ذیل آیه 103 آل عمران رجوع فرمایید.
(77)- الفصول المختارة، تألیف سید مرتضى، ص 284.

استدلال عقلی و قرآنی امام زمان در مسئله ی امامت!!!


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه ی منتظران و دوستاران مهدی موعود علیه السلام

بر آن شدم تا قاطعترین برهان عقلی و نقلی که در زندگی خود در مسئله ی تعیین امامت تا کنون دیده ام را تقدیم کنم!

این برهان و استدلال قرآنی و عقلی از مولا و سرورمان حضرت بقیة الله العظم روحی لتراب مقدمه الفداه است

من قسمتهایی از یک حدیث بسیار طولانی و فوق العاده را که در باب این مسئله است را تقدیم دوستان میکنم، کامل آن را می توانید در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه ی شیخ صدوق بیابید دوستان

فقط اگر حوصله نکردید که تمام متن را بخوانید می توانید از اولین جایی که فونت متن را بزرگ کرده ام مطلب را دنبال فرماید!

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ الْمَعْرُوفُ بِالْکِرْمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ
قَالَ‏ کُنْتُ امْرَأً لَهِجاً بِجَمْعِ الْکُتُبِ الْمُشْتَمِلَةِ عَلَى غَوَامِضِ الْعُلُومِ وَ دَقَائِقِهَا کَلِفاً بِاسْتِظْهَارِ مَا یَصِحُّ لِی مِنْ حَقَائِقِهَا مُغْرَماً بِحِفْظِ مُشْتَبَهِهَا
کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 455

وَ مُسْتَغْلَقِهَا شَحِیحاً عَلَى مَا أَظْفَرُ بِهِ مِنْ مُعْضَلَاتِهَا وَ مُشْکِلَاتِهَا مُتَعَصِّباً لِمَذْهَبِ الْإِمَامِیَّةِ رَاغِباً عَنِ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَةِ فِی انْتِظَارِ التَّنَازُعِ وَ التَّخَاصُمِ وَ التَّعَدِّی إِلَى التَّبَاغُضِ وَ التَّشَاتُمِ مُعَیِّباً لِلْفِرَقِ ذَوِی الْخِلَافِ کَاشِفاً عَنْ مَثَالِبِ أَئِمَّتِهِمْ هَتَّاکاً لِحُجُبِ قَادَتِهِمْ إِلَى أَنْ بُلِیتُ بِأَشَدِّ النَّوَاصِبِ مُنَازَعَةً وَ أَطْوَلِهِمْ مُخَاصَمَةً وَ أَکْثَرِهِمْ جَدَلًا وَ أَشْنَعِهِمْ سُؤَالًا وَ أَثْبَتِهِمْ عَلَى الْبَاطِلِ قَدَماً فَقَالَ ذَاتَ یَوْمٍ وَ أَنَا أُنَاظِرُهُ تَبّاً لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ یَا سَعْدُ ...
قَالَ سَعْدٌ فَصَدَرْتُ عَنْهُ مُزْوَرّاً قَدِ انْتَفَخَتْ أَحْشَائِی مِنَ الْغَضَبِ وَ تَقَطَّعَ کَبِدِی مِنَ الْکَرْبِ وَ کُنْتُ قَدِ اتَّخَذْتُ طُومَاراً وَ أَثْبَتُّ فِیهِ نَیِّفاً وَ أَرْبَعِینَ مَسْأَلَةً مِنْ صِعَابِ الْمَسَائِلِ لَمْ أَجِدْ لَهَا مُجِیباً عَلَى أَنْ أَسْأَلَ عَنْهَا خَبِیرَ أَهْلِ بَلَدِی أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ صَاحِبَ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَارْتَحَلْتُ خَلْفَهُ وَ قَدْ کَانَ خَرَجَ قَاصِداً نَحْوَ مَوْلَانَا بِسُرَّ مَنْ رَأَى فَلَحِقْتُهُ فِی بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَلَمَّا تَصَافَحْنَا قَالَ بِخَیْرٍ لِحَاقُکَ بِی قُلْتُ الشَّوْقُ ثُمَّ الْعَادَةُ فِی الْأَسْئِلَةِ قَالَ قَدْ تَکَافَیْنَا عَلَى هَذِهِ الْخُطَّةِ الْوَاحِدَةِ فَقَدْ بَرِحَ بِیَ الْقَرَمُ‏ إِلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ ع وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ مَعَاضِلَ فِی التَّأْوِیلِ وَ مَشَاکِلَ فِی التَّنْزِیلِ فَدُونَکَهَا الصُّحْبَةَ الْمُبَارَکَةَ- فَإِنَّهَا تَقِفُ بِکَ عَلَى ضَفَّةِ بَحْرٍ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ هُوَ إِمَامُنَا فَوَرَدْنَا سُرَّ مَنْ رَأَى فَانْتَهَیْنَا مِنْهَا إِلَى بَابِ سَیِّدِنَا فَاسْتَأْذَنَّا فَخَرَجَ عَلَیْنَا الْإِذْنُ بِالدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ کَانَ عَلَى عَاتِقِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ جِرَابٌ قَدْ غَطَّاهُ بِکِسَاءٍ طَبَرِیٍّ فِیهِ مِائَةٌ وَ سِتُّونَ صُرَّةً مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ عَلَى کُلِّ صُرَّةٍ مِنْهَا خَتْمُ صَاحِبِهَا
...
فَلَمَّا انْصَرَفَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ لِیَأْتِیَهُ بِالثَّوْبِ نَظَرَ إِلَیَّ مَوْلَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ‏
مَا جَاءَ بِکَ یَا سَعْدُ فَقُلْتُ شَوَّقَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا
قَالَ وَ الْمَسَائِلُ الَّتِی أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَهُ عَنْهَا
قُلْتُ عَلَى حَالِهَا یَا مَوْلَایَ
قَالَ فَسَلْ قُرَّةَ عَیْنِی وَ أَوْمَأَ إِلَى الْغُلَامِ
فَقَالَ لِیَ الْغُلَامُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ مِنْهَا
فَقُلْتُ ...

فَأَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِی تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِیَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ قَالَ مُصْلِحٍ أَوْ مُفْسِدٍ قُلْتُ مُصْلِحٍ قَالَ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِیَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا یَعْلَمَ أَحَدٌ مَا یَخْطُرُ بِبَالِ غَیْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهِیَ الْعِلَّةُ وَ أُورِدُهَا لَکَ بِبُرْهَانٍ یَنْقَادُ لَهُ عَقْلُکَ‏ «3» أَخْبِرْنِی عَنِ الرُّسُلِ الَّذِینَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِمُ الْکِتَابَ وَ أَیَّدَهُمْ بِالْوَحْیِ وَ الْعِصْمَةِ إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ‏ «4» وَ أَهْدَى إِلَى‏ الِاخْتِیَارِ مِنْهُمْ مِثْلُ مُوسَى وَ عِیسَى ع هَلْ یَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا وَ کَمَالِ عِلْمِهِمَا إِذَا هَمَّا بِالاخْتِیَارِ أَنْ یَقَعَ خِیَرَتُهُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ وَ هُمَا یَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ قُلْتُ لَا فَقَالَ هَذَا مُوسَى کَلِیمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ کَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْیَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْکَرِهِ لِمِیقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِینَ رَجُلًا مِمَّنْ لَا یَشُکُّ فِی إِیمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَتْ خِیَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا إِلَى قَوْلِهِ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏ «الأعراف: 155.» فَلَمَّا وَجَدْنَا اخْتِیَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ لِلنُّبُوَّةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِیَارَ إِلَّا لِمَنْ یَعْلَمُ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ وَ مَا تَکِنُّ الضَّمَائِرُ وَ تَتَصَرَّفُ عَلَیْهِ السَّرَائِرُ وَ أَنْ لَا خَطَرَ لِاخْتِیَارِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ بَعْدَ وُقُوعِ خِیَرَةِ الْأَنْبِیَاءِ عَلَى ذَوِی الْفَسَادِ لَمَّا أَرَادُوا أَهْلَ الصَّلَاحِ.
کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 463

سعد بن عبد اللَّه قمّى گوید:
من شوق زیادى به گرد آورى کتابهایى داشتم که مشتمل بر علوم مشکله و دقایق آنها باشد و در کشف حقایق از آن کتابها تلاش و کوشش مى‏کردم و آزمند حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آنها بودم و بر آنچه از معضلات و مشکلات علمى دست مى‏یافتم به آسانى به کسى نمى‏گفتم و نسبت به مذهب امامیّه تعصّب داشتم، …
تا آنکه گرفتار یک ناصبىّ شدم که در منازعه عقیدتى سخت‏گیرتر و در دشمنى کینه‏توزتر و در جدال و پیروى از باطل تندتر و در پرسش بدزبان‏تر و در پیروى از باطل از همه متعصّب‏تر بود.
یک روز که با وى مناظره مى‏ کردم گفت: اى سعد! واى بر تو و بر اصحاب تو شما رافضیان ...
سعد گوید: من با بهانه ای خود را از دست او رهانیدم ولى از خشم اندرونم پر شده بود و از غصّه نزدیک بود جگرم پاره پاره شود، و من پیش از آن طومارى تهیه کرده بودم و در آن چهل و چند مسأله دشوار را نوشته بودم که پاسخگویى براى آنها نیافته بودم و مى‏خواستم از عالم شهر خود احمد بن اسحاق که مصاحب مولایمان ابو محمّد (امام حسن عسگری) علیه السّلام بود پرسش کنم و به دنبال او رفتم،
او به قصد سرّ من راى (سامرا) و براى شرفیابى حضور امام علیه السّلام از قم بیرون رفته بود و در یکى از منازل راه به او رسیدم و چون با او مصافحه کردم گفت: خیر است،
گفتم: اوّلا مشتاق دیدار شما بودم و ثانیا طبق معمول سؤالهایى از شما دارم،
گفت: در این مورد با هم برابر هستیم، من هم مشتاق ملاقات مولایم ابو محمّد (امام حسن عسگری) علیه السّلام هستم و مى‏خواهم مشکلاتى در تأویل و معضلاتى در تنزیل را از ایشان پرسش کنم، این رفاقت میمون و مبارک است زیرا به وسیله آن به دریایى خواهى رسید که عجائبش تمام و غرائبش فانى نمى‏شود و او امام ما است.
بعد از آن با هم به سامرّا درآمدیم و به در خانه مولایمان رسیدیم اجازه خواستیم و براى ما اذن دخول صادر شد
سعد گوید: من نمى‏ توانم مولاى خود ابو محمّد علیه السّلام را در آن لحظه که دیدار کردم و نور سیمایش ما را فرا گرفته بود به چیزى جز ماه شب چهارده تشبیه کنم.
و بر زانوى راستش پسر بچه‏اى نشسته بود ...
بر او سلام کردیم و او پاسخ گرمى داد و اشاره فرمود که بنشینیم و چون از نوشتن نامه فارغ شد،...
ابو محمّد علیه السّلام به من نظر کرد و فرمود:
اى سعد! تو براى چه آمدى؟
گفتم: احمد بن اسحاق مرا به دیدار مولایمان تشویق کرد،
فرمود: و مسائلى که مى‏ خواستى بپرسى!
گفتم: اى مولاى من آن مسائل نیز بر حال خود است،
فرمود: از نور چشمم بپرس! و به آن پسر بچه اشاره فرمود و آن پسر بچه گفت:
از هر چه مى‏خواهى بپرس.
گفتم:…


اى مولاى من علّت چیست که مردم از برگزیدن امام براى خویشتن ممنوع شده‏ اند؟

فرمود: امام مصلح برگزینند و یا امام مفسد؟
گفتم: امام مصلح،
فرمود: آیا امکان ندارند که برگزیده آنها مفسد باشد؟ چون کسى از درون دیگرى که صلاح است و یا فساد مطّلع نیست.
گفتم: آرى امکان دارد،
فرمود: علّت همین است
و براى تو دلیل دیگرى بیاورم که عقلت آن را بپذیرد،
فرمود: رسولان الهى که خداى تعالى آنها را برگزیده و بر آنها کتاب فرو فرستاده و آنها را به وحى و عصمت مؤیّد ساخته تا پیشوایان امّتها باشند چگونه‏ اند؟
آیا مثل موسى و عیسى علیهما السّلام که پیشوایان امتند و بر برگزیدن شایسته‏ ترند و عقلشان بیشتر و علمشان کامل‏تر آیا ممکن است منافق را به جاى مؤمن برگزینند؟
گفتم: خیر،
فرمود: این موسى کلیم اللَّه است که با وفور عقل و کمال علم و نزول وحى بر او از اعیان قوم و بزرگان لشکر خود براى میقات پروردگارش هفتاد تن را برگزید و در ایمان و اخلاص آنها هیچ گونه شک و تردیدى نداشت،

امّا منافقین را برگزیده بود، 


خداى تعالى مى‏ فرماید:

وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا « الأعراف: 155.»
و موسى براى وعده گاه ما از میان قومش هفتاد مرد را برگزید.(155)

تا این آیه: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً (55-بقره)
و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: «اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» (55)

تا آنجا که فرمود: فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏ (153-نساء)
و بخاطر این ظلم، صاعقه آنها را فرا گرفت (153)

و چون مى‏ بینیم که برگزیده پیامبر افسد بوده و نه اصلح در حالى که مى‏ پنداشته آنها اصلح هستند، مى‏ فهمیم برگزیدن مخصوص کسى است که ما فی الصّدور و ضمائر و سرائر مردم را بداند و برگزیدن مهاجرین و انصار ارزشى ندارد جایى که برگزیده پیامبران به جاى افراد صالح افراد فاسد باشند.


سپس مولایمان فرمود: اى سعد! ...
سعد گوید: سپس مولاى ما حسن بن علیّ علیه السّلام با آن پسربچه براى اقامه نماز برخاستند و من نیز برگشتم...

کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج‏2، ص: 191 تا 206





چه بگویم و اصلاً چه می توان گفت؟
فقط می توانم بگویم:

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابی طالب
خدا را شکر که مولایم علی شد!


دوستان در تصریح این معنا که امام و پیشوا و رهبری که بخواهد مردم را به سمت امر خدا هدایت کند باید تنها و فقط و فقط از سوی خود خدا مشخص شود این آیه را نیز تقدیم می کنم:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا (24-سجده)
و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏ کردند


امامت و پیشوایی برای هدایت مردم به سمت خدا فقط از سوی خدا مشخص می شود و خدا آن را واگذار نکرده است به احدی!

و امیدواریم در روز قیامت که:
یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (71-اسراء)
روزى را که هر گروهى را با امامشان مى‏ خوانیم!(71)

ما را با امام زمانمان حضرت حجت ابن الحسن العسگری روحی لتراب مقدمه الفداه بخوانند و مشمول کسانی باشیم که:

فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً (71)
پس کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مى‏ خوانند و بقدر رشته شکاف هسته خرمایى به آنان ستم نمى‏شود! (71)



ای دل غمگین مباش که مولای ما علیست!

مقصود از سبلنا (راه های خدا)چیست؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (69-عنکبوت)  

 و کسانی که در راه ما تلاش فراوان می کنند بدون شک به راه هایمان هدایت می کنیم و همانا خداوند با محسنین (و نیکوکاران) است. 

 

 

خوب این راه های خدا چی هستند؟ که هر کس نهایت تلاش خود را در راه خدا انجام دهد خداوند او را به سمت آنها هدایت میکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

اول جواب مختصر رو تقدیم میکنم و بعد جواب تفصیلی 

 

مفرد کلمه ی سُبُل به معنی راه ها چی میشه؟ 

بله میشه سبیل به معنی راه 

 

حالا در دعای ندبه چی می گیم؟ 

 

أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ  

که یعنی کجایند امام بعد از امام دیگر!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

خوب وقتی منظور از سبیل میشه امام 

سُبُل میشه چی؟ 

بله میشه امام ها 

 

و به این ترتیب معنی آیه چی میشه؟ 

 

بله 

میشه: 

اگر در راه منِ خدا نهایت تلاشتون رو بکنید دستتون رو میگذارم تو دست امام زمانتون!!! 

 

 

بنابر صریح روایات مقصود از صراط مستقیم ولایت امیرالمومنین هست 

 

سُبُل هم میشه ولایت سایر ائمه که ریشه در همان ولایت امیرالمومنین است 

 

 

اما پاسخ تفصیلی: 

  

در ذیل آیه ی شریفه ی بالا امام باقر علیه السلام می فرمایند:

قال علی بن إبراهیم: و فی روایة أبی الجارود، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال:  

«هذه الآیة  لآل محمد (صلى الله علیه و آله)، و لأشیاعهم». 

 

این آیه در شأن آل محمد و شیعیانشان است 

 

تفسیر قمی ج۲ ص ۱۲۹ 

 

 ما در قرآن مجید یک صراط داریم که همیشه به صورت مفرد است و یکتاست 

که در آیات مختلف با تعابیر مختلفی مانند 

 

صراطی (راه من) صراط مستقیم (راه راست) 

 

 

وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (153-انعام)  

 

این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راه‏هاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از راه حق، دور مى‏سازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى‏کند، باشد که پرهیزگارى پیشه کنید!» (153) 

ثم قال علی بن إبراهیم: أخبرنا الحسن بن علی، عن أبیه، عن الحسین بن سعید، عن محمد بن سنان، عن أبی خالد القماط، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر (علیه السلام)، فی قوله: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ، قال: «نحن السبیل، فمن أبى فهذه السبل. 

تفسیر القمّی 1: 22۷.  

امام باقر علیه السلام می فرمایند: درباره ی سخن خدای تبارک و تعالی:

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ، 

سبیل ما هستیم پس هر که از پیروی ما امتناع کرد اینها سُبُل هستند.

 

 

محمد بن الحسن الصفار: عن عمران بن موسى، عن موسى بن جعفر، عن علی بن أسباط، عن محمد بن الفضیل، عن أبی حمزة الثمالی، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله تبارک و تعالى: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ. قال: «هو و الله علی، هو و الله الصراط و المیزان». 

بصائر الدرجات: ص۸۹/ح 9.  

ابوحمزه ثمالی نقل کرده است که: درباره ی این سخن خدای تبارک و تعالی که می فرمایند: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ (همانا این راه مستقیم من است از آن تبعیت کنید) از امام صادق علیه السلام پرسیدم. 

فرمودند:به خدا قسم آن صراط مستقیم علی علیه السلام است.

  

ابن الفارسی فی (الروضة): قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ، قال: «سألت الله أن یجعلها لعلی ففعل». 

روضة الواعظین: 106.  

رسول خدا درباره ی آیه شریفه ی وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ فرمودند: 

از خدا درخواست کردم که آن را برای علی علیه السلام قرار دهد و همان کا را کرد.

حب و بغض ملاک ایمان از منظر قرآن کریم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَان ﴿۲۲-مجادله﴾

 

هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمی‏یابی که با مخالفان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند، آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته (۲۲) 

 

پاسخی به نظر یک بازدید کننده در خصوص بیانات استاد

بسم الله الرحمن الرحیم

در پی ارسال این مطلب: نکاتی ارزشمند پیرامون سلوک الی الله

یکی از بازدید کنندگان که لطف کرده بودند مطلب رو خونده بودن این نظر رو داده بودند:

"سلام
نگفتید این جناب استاد کی هستن؛ ولی شاید ایشون استاد حوزه یا دانشگاه و ... باشن؛ نه استاد اخلاق و عرفان به معنای واقعی. چون اساتید عرفان تاکید میکنند که وقتی شما در طول روز مراقب اعمالت باشی و حداقلی از لیاقت رو پیدا کنی، شب اصلا "نمیگذارند" که شما بخوابی! نه اینکه به زور به زور بخوای خودت پاشی و در حال چرت زدن توی رخت خوابت بشینی!!!
بنده خودم هم اینو تجربه کردم. اصلا مومنین گذشته رو در نظر بگیرید! این بندگان خدا که ساعت یا موبایل نداشتن که بخوان با صدای زنگش بیدار بشن و عبادت کنن. پس چطور بیدار میشدن؟ بیدارشون میکردند! لابد شنیدید که یه وقتی شیخ عباس قمی نماز شبش قضا شد؛ فرداش گریه میکرد که چرا اینجور شده؟ پسرش بهش گفت باباجان نماز واجبت که قضا نشده! نماز شبه! جواب داد: من به خاطر قضا شدن نماز شب گریه نمیکنم، به خاطر این گریه میکنم که دیروز حتما یه کاری کردم که شب بیدارم نکردن!
به نظرم اولویت ما باید کنترل نگاه، فکر، خوش قول بودن، خوش رو بودن، راستگو بودن و اینجور چیزا باشه؛ در ادامه، توفیق تهجد و ... خودش به سراغمون میاد.
یا علی.
"

ابتدا تشکر می کنم از این بنده ی خدا که زحمت کشیدند و مطالبی که فکر میکردند مفید است را برای بنده نگاشتند

اما توضیحاتی در مورد مطلب ارسالی و نظرات این بنده ی خدا

"سلام
نگفتید این جناب استاد کی هستن؛
"

ببینید اولاْ مهم نیست که ایشان چه کسی هستند

به قول مولا امیرالمومنین ببینید چه می گوید نه اینکه چه کسی می گوید!

اما در مورد این قسمت از فرمایشات ایشان:

"شاید ایشون استاد حوزه یا دانشگاه و ... باشن؛ نه استاد اخلاق و عرفان به معنای واقعی. چون اساتید عرفان تاکید میکنند که وقتی شما در طول روز مراقب اعمالت باشی و حداقلی از لیاقت رو پیدا کنی، شب اصلا "نمیگذارند" که شما بخوابی!"

تمام این مطالبی را هم خود بنده ی حقیر میدانم و از من خیلی بیشتر و بهتر از اینها رو خود حضرت استاد میدانند و این مطالبی که ایشان نوشته اند همه از بدیهیات حداقلی است که هر کسی که حداقل گامی بخواهد در مسیر خود سازی بردارد اینها را میداند

بنده هم به طور مثال این حدیث و روایات متعدد دیگر را در این زمینه و حتی آیات قرآن را میدانم مانند:

مرحوم صدوق که درکتاب علل الشرایع نقل میکند که کسی خدمت حضرت امیر(علیه السلام) رسید و پرسید:

چرا توفیق نماز شب ندارم؟

حضرت فرمود:

انت رجل قد قیدتک ذنوبک.

تو کسی هستی که گناهان روزت تو را به بند کشیده.

 

مشکل حقیر و فقیر سراپا تقصیر ندانستن این بدیهیاتی که این بنده ی خدا لطف کرده اند و در نظرشون درج کرده اند نیست!

استاد هم میدانند که من همه ی اینها و بیش از اینها را بلد هستم

اما مشکل حقیر چیز دیگری است!!!

این بنده ی خدا گفته است:

"
به نظرم اولویت ما باید کنترل نگاه، فکر، خوش قول بودن، خوش رو بودن، راستگو بودن و اینجور چیزا باشه؛ در ادامه، توفیق تهجد و ... خودش به سراغمون میاد.
یا علی.
"

خوب اینها هم همه از بدیهیات است

اما

مشکل بنده ی حقیر این است که فاصله ی بسیار بعیدی است بین آنچه من میدانم و آنچه میتوانم عمل کنم و در مقابل این نفس سرکش بیاستم

پس حضرت استاد با توصیه های گوهر بار خود خواستند از طریقی وارد شوند که توان من در انجام آن بیشتر است و برای شروع برای من بیشتر قابلیت عملی شدن دارد

یعنی یک مرحله عمیق تر

من را توجه دادند به این نکته ی حیاتی که درست است که تو باید تمام تلاش و جهد خود رو برای مجاهده ی بانفس و ترک معصیت کنی

اما اگر بخواهی در این مسیر به خودت متکی باشی قطعاْ توانش نیست

چه این که این معنا بر اساس لا حول و لا قوه الا بالله هم همین شکل است و حتی امام معصوم با آن عظمت از خدا چنین طلب می کنند برای ایستادگی در برابر آنچه خدا نمی پسندد

ضمن آنکه این روش تبعیت از روش امام معصوم است!!!!!!!!!!!!!!

اما برای من سوال شد که چرا از بین این همه دعا در صحیفه ی سجادیه استاد دعای ۲۲ را انتخاب کرده اند

حالا ببینیم در دعای ۲۲ صحیفه سجادیه امام سجاد چه نکاتی فرموده اند که اگر به استجابت برسد نتیجه اش می شود ‌رهایی از گناهان روز و به امید خدا کسب توفیق سحر پیدا کردن و نماز شب!

اللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی، فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی، وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ.

خدایا، مرا در اصلاح نفسِ خویش به کاری فرمان داده‌ای که خود در انجام دادن آن از من تواناتری، و قدرت تو بر آن کار و بر من، از قدرت من افزون‌تر است. پس مرا چنان نیرویی ده که با آن به کاری مشغول شوم که تو را از من خشنود می‌سازد، و خشنودی خود را در حال تن درستی [نه در گرفتاری و سختی] از من بخواه.

 

اینجا اقرار می کنیم که خدایا با تمام تلاشی هم که دارم در مجاهده ی با نفس میکنم باز اقرار میکنم که نیازمند به تو ام در تمام اینها به مدد تو و من توان آن را بی مدد تو ندارم!!!

این بنده ی خدا گفته است:

"به نظرم اولویت ما باید کنترل نگاه، فکر، خوش قول بودن، خوش رو بودن، راستگو بودن و اینجور چیزا باشه؛ در ادامه، توفیق تهجد و ... خودش به سراغمون میاد."
ببینیم از خدا مگر چه میخواهیم :

5. خدایا درود بر محمد و آل او فرست،

و مرا از حسد پاک کن و از گناهان باز دار،

و از حرام پرهیز ده،

و جراءت بر نافرمانى مده،  

و خواهش دل مرا به سوى خودت بگردان ...

و مرا در همه حالات حفظ کن و نگاهدار...

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
خداوندا بر محمد و آلش درود فرست،

وَاقْضِ عَنّى کُلَّ ما اَلْزَمْتَنیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَىَّ لَکَ فى وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طاعَتِکَ اَوْ لِخَلْقٍ‏مِنْ خَلْقِکَ،
و آنچه از اطاعت براى خودت یا نسبت به فردى از بندگانت بر من واجب نموده‏اى مرا بر انجامش موفق دار،

خوب اینها همان ترک معصیت و انجام واجب است و مصادیق متعددش که این بنده ی خدا  میگفت باید اینها را استاد به شما می گفتند

که البته بدیهیات راه است منتها مگر میشود به لطف و مدد خداوند و اظهار فقر و عجز در برابر آن رب رحمان و رحیم

که اگر میشد امام معصوم اینگونه خدای خویش را نمی خواند!!!!!!!!


(8) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،

وَ ارْزُقْنِى الرَّغْبَةَ فِى الْعَمَلِ لَکَ لاِخِرَتِى

حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِى،

وَ حَتَّى یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِى دُنْیَاىَ،

وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقا،

وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقا وَ خَوْفا،

 

8. خدایا! درود بر محمد و آل او فرست،

و مرا راغب گردان که براى آخرت خود در راه توبکوشم

و این رغبت را با دل خود آمیخته بینم،

و بى رغبتى به دنیا بر وجود من غالب گردد

و هر عمل نیک را از روى شوق به جاى آرم

و از اعمال زشت به ترس و بیم بپرهیزم، ...

نکاتی فوق عظیم در این فقرات دعا است

امام نمی فرمایند که خدایا به من توفیق بده تا برای آخرت بکوشم  

یا از دنیا در گذرم

یا عمل نیک به جای آورم 

یا از اعمال زشت بپرهیزم 

کلام بسیار بالاتر است

اینجا امام می فرمایند که رغبت در این امور ممدوح نزد خودت را در قلبم قرار بده 

و ترس و بیم و خوف از اموری که نزد تو ناپسند است را به من ارزانی دار!!!

که اگر رغبت این ها که مورد پسند خداست و خوف آنها که مورد پسند خدا  نیست در قلب واقع شد دیگر کار کردن برای آخرت و ترک دنیایی که برای همه ی آدمها معمولاْ بسیار سخت است دیگر بسیار شیرین خواهد شد چون مطابق میل قلب شده است

و این همان است که عرفا از آن به مبدأ میل یاد میکنند

خداوند إن شاء الله جهت قلوب ما را و محبوب و مطلوب ما را به سمت رضایتش قرار دهد که در آن صورت دیگر مجاهده می شود معاشقه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

اینجا امام از خداوند می خواهند که دو بال خوف و رجا و حب و بغض را به او ببخشند که بدون این موتور حرکت نمی شود در سلوک الی الله قدم از قدم برداشت و این را همانگونه که خود امام معصوم به ما می آموزدند باید عاجزانه از خود خداوند خواست!

 

در این صورت است که

 ریاضت نفس می شود لذت روح که ما میتوانیم آن را بچشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یک نکته ی عظیم دیگر هم نهفته در این عبارت وَ ارْزُقْنِى (خدایا روزیم کن) است

یعنی تمام این رغبت به آخرت و بی رغبتی به دنیا و حب و بغض و خوف و ... تمام اینها باید توسط خدا روزی انسان شود و انسان ضمن تلاش و مجاهده با تمام وجود که توفیق و حول و قوه ی همین تلاش را هم خود خدا به انسان داده است باید فقیرانه از خدا بخواهد تا جهت قلبش را تغییر دهد و این کسب کردنی نیست و باید ما گداها به در خانه ی آن غنیِ کریمِ رحیمِ مانند امامانمان و به تعبیت از ایشان اینها را عاجزانه از خداوند طلب کنیم

و نکته ی بسیار عظیمی است که چرا امام سجاد علیه السلام قبل از تمام فقرات این دعا های بسیار بسیار مهم طلب صلوات بر محمد و آل محمد می کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یعنی کلید این که این دعا ها اصلاْ بالاهم برود توسل به این محبوبین خدا است!!!!!!!!!!!!!!!

و در تصریح همین معنای تغییر جهت قلوب که نتیجه اش میشود لذت از بندگی و انجام واجب و ترک حرام و رغبت در روی آوردن به آخرت و رغبت و میل به ترک حب دنیا که از سخت ترین کارها برای بنده است امام در ادامه ی فقرات دعا در بند ۹ می فرمایند:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

وَارْزُقْنى خَوْفَ غَمِّ الْوَعیدِ، وَ شَوْقَ ثَوابِ الْمَوْعُودِ،
و ترس و وحشت اندوه عذاب، و شوق وعده ثواب را روزیم ساز،

حَتّى‏ اَجِدَ لَذَّةَ ما اَدْعُوکَ لَهُ، وَ کَاْبَةَ مااَسْتَجیرُ بِکَ مِنْهُ.
تا لذّت آنچه را که تو را براى آن مى‏خوانم، و اندوه چیزى را که از آن به تو پناه مى‏برم بیابم.

باز در پاسخ به این سخنان ایشان

"به نظرم اولویت ما باید کنترل نگاه، فکر، خوش قول بودن، خوش رو بودن، راستگو بودن و اینجور چیزا باشه؛ در ادامه، توفیق تهجد و ... خودش به سراغمون میاد.
یا علی."

ببینید امام چه فرموده اند و استاد هم گفته اند که در حقیقت تا بنده ی حقیر به تبعیت از امام خود از خداوند چه بخواهم تا توفیق سحر در سایه ی اجابت آن را بدست آورم

(13) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِى التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا، وَ الاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِى الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ فِى حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّى أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلا بِطَاعَتِکَ، مؤ ثرا لِرِضَاکَ عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِى الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّى یَأْمَنَ عَدُوِّى مِنْ ظُلْمِى وَ جَوْرِى ، وَ یَأْیَسَ وَلِیِّى مِنْ مَیْلِى وَ انْحِطَاطِ هَوَاىَ

13. خدایا! درود بر محمد و آل او فرست،

و مرا از گناهان حفظ کن،

و در دنیا و آخرت در حالت خشنودى و خشم مرا از لغزش نگاه دار،

چنان که این دو حال نسبت به من مساوى باشند و من عمل به طاعت تو کنم و رضاى تو را برگزینم و غیر رضاى تو نخواهم و جز به فرمان تو درباره دوستان و دشمنان عمل نکنم ...

و مرا از آن کسان قرار ده که تو را در آسایش چنان به اخلاص خوانند که بیچارگان در رنج و سختى،

می ماند توضیحی در خصوص این قسمت از سخنان ایشان که گفته اند:

" وقتی شما در طول روز مراقب اعمالت باشی و حداقلی از لیاقت رو پیدا کنی، شب اصلا "نمیگذارند" که شما بخوابی! نه اینکه به زور به زور بخوای خودت پاشی و در حال چرت زدن توی رخت خوابت بشینی!!!
"

که احتمالاْ در خصوص این قسمت از فرمایشات استاد ذکر کرده اند که گفته اند:


هر چند که اصلاً خود بیداری در سحر موضوعیت داره و ارزش داره ولو که چرت هم بزنی و توی رخت خوابت بشینی

در تصریح محبوب بودن همین حالت خستگی و چرت هم صریح حدیثی را تقدیم میکنم که حکایت از این دارد که اگر به هر دلیلی هم (مانند انجام کار سخت در طول روز یا...) بنده ای با زحمت و حالت خواب آلودگی به شب زنده داری بپرداز این مسئله بسیار ارزشمند و محبوب است نزد خداوند رحیم:

علی بن محمّد نوفلی می گوید: از یکی از معصومین شنیدم که فرمود:

«همانا بنده ای در شب از خواب بلند می شود و از شدّت خواب و چرت به راست و چپ می افتد و سرش روی سینه اش می افتد، امّا با این حال مشغول نماز شب می شود،

خداوند به ملائکه اش دستور می فرماید:

به این بندۀ من نگاه کنید که برای تقرّب و نزدیکی به من به چه حالی افتاده،

با اینکه من این نماز را بر او واجب نکرده ام امّا او به امید سه خصلت با این حال مشغول نماز شب است.  

1- به خاطر گناهی که من او را بیامرزم

2- به خاطر توبه ای که با او تجدید کنم و توبه اش را قبول کنم.

3- و رزق و روزی اش را زیاد نمایم.

ای ملائکه من! شما را شاهد و گواه می گیرم که من همۀ این خصلت ها را برای او جمع کردم.

علل الشرایع، ج2، ص52


ذکر نام مولا علی در قرآن مجید!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


درست است که در هیچ جای قرآن نام امیرالمومنین به صراحتاْ به عنوان جانشین رسول خدا نیامده است اما این مطلقاْ به این معنا نیست که نام حضرت مطلقاْ در قرآن نیامده است!!!

دو نمونه را تقدیم میکنم:

محمد بن عباس از احمد بن ادریس از عبد الله بن محمد بن عیسی از موسی بن قاسم از محمد بن علی بن جعفر روایت کرد که گفت:  

شنیدم امام رضا علیه السلام که فرمود: امام صادق آیه شریفه ی وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴿۴- زخرف﴾ (همانا او در اصل کتاب نزد ما علیِ حکیم است) را تلاوت کرد و فرمود منظور از آن علی بن ابی طالب علیه السلام است.

تأویل الآیات، ص 552 ح2

در تصریح همین معنا در زیارت ششم امیرالمومنین در مفاتیح الجنان که از ناحیه امام صادق علیه السلام صادر شده است


امام صادق در وصف مولا می فرمایند:


وَ الْمُنْجِی مِنَ الْهَلَکَاتِ الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی مُحْکَمِ الْآیَاتِ فَقَالَ تَعَالَى وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ


و رهایى‏ بخش از هلاکتها، آن کسیکه خدا در آیات محکم او را ذکر کرده و فرموده است: او در اصل کتاب‏ نزد ما علىّ حکیم است.


لینک متن و ترجمه ی زیارت ششم امیرالمومنین در مفاتیح الجنان



خدا را شکر که مولایم علی شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما مورد دیگر :

در آیه ی ۸۴ از سوره ی  شعرا از قول حضرت ابراهیم علیه السلام گفته می شود:   

وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ

و زبان راستگویی را برای من در آیندگان قرار ده.

 

خوب حالا میگردیم دنبال جواب این درخواست.........میرسیم به آیه 50 از سوره ی مریم:

وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا

و از رحمت‏خویش به آنان ارزانى داشتیم و برایشان (ابراهیم و اسحاق و یعقوب)، زبان صدق علی را قرار دادیم!!

 اما روایات در توضیح این آیات:

ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که:  

خداى عز و جل می فرماید: « هنگامی که [حضرت ابراهیم] از آن ها و آنچه جز خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحق و یعقوب را به او بخشیدیم و همه را پیغمبر قرار دادیم، و از رحمت خود بدان ها بخشیدیم، و براى آن ها على را زبان راستى قرار دادیم »  

مقصود على بن ابى طالب (علیه السلام) است، زیرا ابراهیم از خداى عز و جل خواسته بود که برایش در میان پسینیان زبان راستى قرار دهد و خداى تبارک و تعالى براى او و اسحق و یعقوب، على را زبان راستگو قرار داد.
 

حدثنا أبی و محمد بن الحسن رضی الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبی عمیر عن هشام بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ع ... قال الله عز و جل فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یعنى به علی بن أبی طالب ع لأن إبراهیم قد کان دعا الله عز و جل أن یجعل له لسان صدق فی الآخرین فجعل الله تبارک و تعالى له و لإسحاق و یعقوب لسان صدق علیا.
کمال الدین وتمام النعمة، الشیخ الصدوق، ج 1 ص 139
تأویل الآیات، شرف الدین الحسینی، ص 297 (مؤسسة النشر الإسلامی ) ج 1 ص 304 (مدرسة الإمام المهدی عج)

و از این جالبتر:

در دعای ندبه که مخصوص امام مهدی (علیه السلام و عجّل الله تعالی فرجه) می باشد، چنین آمده است:
و بعضی از اولیائت را به عنوان دوست خود گرفتی، و وقتی از تو زبان راستی در آیندگان خواست، دعایش را مستجاب نمودی و آن را علی قرار دادی.
و بعض اتخذته [لنفسک ] خلیلا، و سألک لسان صدق فی الآخرین فأجبته، و جعلت ذلک علیا.

مباحث دقیقتر روایی حتی از منابع اهل سنت و مباحث مربوط به علم صرف و نحو بیشتر را میتونید از این دو لینک در خصوص این آیه دوم پیگیری بفرماید:

http://islamtxt.ir/node/32

و

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=158098

و

http://donyaye-emruz.blogsky.com/

فقط یک نکته

در هیچ کجای زبان عرب "لسان"همراه با "علی" نیامده. چون باید مصداقی باشه تا بتونیم بگیم این هم نمونه ای از اون هست بنابر این اینجا علی برای لسان صدق صفت نیست و منظور شخص خاصی است که زبانش مصداق لسان صدق است یعنی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام 

 

خدا را شکر که مولایم علی شد!!!!!!!!!!!!!!!! 

آیا عقل ندارید؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(67-انبیا)

اُف بر شما و بر هر چه که غیر از خدا پرستش مى‏کنید، آیا تعقل نمی کنید؟

.

این آیه خیلی آیه ی جالبی است

.
.

معبود اون کسی هست که شما در برابر امر و نهیش خضوع میکنی به این نیت که فکر میکنی میتونه به تو سودی برسونه یا ضرری از تو دفع کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

.

و این آیه داره میگه (خودمونیش این میشه): خاک بر سرتون و بر هرچیزی که میپرستید به جز خدا آیا عقل ندارید؟؟؟؟؟؟؟

.

هر کسی قائل بشه به اینکه احدی غیر خدا بالذات و مستقلاً میتونه بهش سود و ضرر برسونه، مشرک هست

ابزار، اثر بخشی اونها به إذن خدا هست

خدا در این آیه می فرماید: چرا عقل ندارید و مطلب به این سادگی رو نمیفهمید؟

فقط به امر و نهی من توجه کنید اگر به دنبال کسب سود یا دفع ضرر هستید، چرا که تا من إذن ندهم تمام عالم اسباب دست به دست هم بدهند نمیتوانند به شما سودی برسانند و نمیتوانند از شما ضرری دفع کنند

.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس / 107)

و اگر خداوند (برای امتحان یا کیفر گناه) زیانی به تو رساند، هیچکس جز او آنرا بر طرف نمی‏سازد، و اگر اراده خیری برای تو کند هیچکس مانع فضل او نخواهد شد، آنرا به هر کس از بندگانش بخواهد می‏رساند و او غفور و رحیم است .(107)

.

 

همه فقیر محض به درگاه من هستند و من بی نیاز مطلق و غنی بالذات هستم

أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (15-فاطر)

همه ی شما محتاج به خدایید و خدا تنها بى‏نیاز و ستوده است (15)

پس عاقل کسی هست که فقط خضوعش برای خدا باشه و از فرامین خدا اطاعت کنه!

.

.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ(الزمر/29)
خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمی‌دانند .(29)

.
1 موحّد تنها در فکر رضایت خداى یگانه است، ولى مشرک هر لحظه به فکر راضى کردن چند نفر است.

2 اکثر مردم از آفات شرک ناآگاهند. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»

تفسیر نور، ج‏10، ص: 167

.

برده‏اى است داراى چند ارباب که هر کدام او را به کارى دستور مى‏دهد،  
این مى‏گوید: فلان برنامه را انجام ده،  
و دیگرى نهى مى‏کند،  
او در این میان سرگردان و حیران است، و در وسط این دستورهاى ضد و نقیض متحیر مانده و نمیداند خود را با نواى کدامین هماهنگ سازد؟!  
و از آن بدتر اینکه براى تامین نیازهاى زندگى این یکى او را به دیگرى حواله مى‏دهد، و آن دیگر به این،  
و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بى‏نوا و سرگردان است  
و بعد در مقایسه با این برده،  مردى را ذکر مى‏کند که تنها تسلیم یک نفر است (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).

خط و برنامه او مشخص و صاحب اختیار او معلوم است،  
نه گرفتار تردید است و نه سرگردانى،  
نه تضاد و نه تناقض،  
با روحى آرام گام بر مى‏دارد و با اطمینان خاطر به پیش مى‏رود،  
و تحت سرپرستى کسى قرار دارد که در همه چیز و همه حال و همه جا از او حمایت مى‏کند.  
" آیا این دو یکسانند"؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا)

تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 445

.

.

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ (36-زمر)

آیا خدا براى بنده‏اش [در همه امور] کافى نیست؟(36)

التماس دعا دارم... برای پدر و مادرم!

 

اگر این صفت را نداری بدان در دین هنوز فهیم نیستی!!!!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض شد دوستان
مختصر و مفید و بدون اطاله ی کلام
حضرت رسول اکرم در پندهایی که به حضرت ابوذر می دهند کلامی بسیار گوهر بار دارند که می فرمایند:

یَا أَبَا ذَرٍّ:
لَا یَفْقَهُ الرَّجُلُ کُلَّ الْفِقْهِ حَتَّى یَرَى النَّاسَ کُلَّهُمْ فِی جَنْبِ اللَّهِ أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ، ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى نَفْسِهِ فَیَکُونُ هُوَ أَحْقَرَ حَاقِرٍ لَهَا.

ای اباذر:
مرد فقیه نمی شود به تمام معنا (در دینش) تا مردم را در کنار عظمت خدایتعالی بمانند شتران بی ادراک بیند، سپس بخود نگرسیته و خود را کمتر از آنان بیابد

الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 534


قربان این کلام نورانی رسول الله بروم

ما خدا را شکر در جنب عظمت خودمان غالباً دیگران را مانند شتران بی مقدار میبینیم
اما عمراً خودمان را هم از این شتران بی مقدار کمتر ببینیم
SmileBlushBlush


یعنی اگر کسی تواضع و ذلت نفس در نزد خودش نیافت اما فکر میکرد که دین را فهمیده برود جلو بوق بزند!!!!

البته می تواند هم برود کنار تا باد بیاید

با توام علی 110 ... برو کنار....

مباحثی پیرامون جبر و اختیار و رزق و روزی و آزمایش و ........

بسم الله الرحمن الرحیم
.
با توجه به اینکه به صورت پراکنده، حقیر بارها و بارها در لابه لای تاپیک های متعدد این مباحث رو تقدیم رفقا کردم بر آن شدم که یکبار به صورت یک تاپیک مجزا آن را تقدیم کنم
مباحث در حقیقت ارسال پایانی بنده از تاپیک من میگویم که این امتحان خدا نیست بی کفایتی مسولین است! است
طبیعی است که اگر کسی حوصله کند و تمام ارسالهای تاپیک بالا را تا به آخر دنبال کند به احتمال فراوان بهتر بحث برایش جا خواهد افتاد اما به هر تقدیر خواندن مباحث مطرح شده که به طور عمده مربوط به مسئله ی:
جبر و اختیار و
رزق و روزی و
امتحان و آزمایش و
هدایت و گمراهی هست میتواند پاسخگویی بسیاری از سوالاتی باشد که به جرأت می توانم بگویم تا کنون در این دو سال بیش از 10 بار به رفقای تالار در لابه لای تاپیک ها پاسخ گفته ام إن شاء الله
لطفاً اگر لینکی ارائه شده است برای تکمیل بحث ، در انتهای متن مجدد به آنها هم مراجعه بفرماید که مباحث بسیار تکمیل خواهد شد.

(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۴۷)شاهین نقوی نوشته است: سلام علیکم ، اینطور که من تاریخ اسلام را خوانده ام ، بحث جبر و اختیار در بین مکاتب اسلامی بسیار شدید



بوده و هر گروهی هم با نفسیر خاص خود از قرآن ،حق را به خود می داده ، و هیچکدان هم نتوانستند آن یکی



را قانع کنند ، به هرحال من زیاد این بحث کلامی مدنظرم نیست بلکه با این جمله روحانیت حاکم فعلی مشکل



دارم که به مردم عوام الناس( و به خصوص قشر ضعیف ) می گویند که اگر اوضاع اقتصادی بد است ( و روز به روز



هم بدتر می شود ) این مشیت خداست و آزمون الهی است و شما مردم دیندار باید صبر کنید و راضی باشید



به این حالتی که خدا به وجود آورده است !



منظور آن روزی، روزی معنوی است ، خدا در امور مادی جهان مادی فعلی ، نقش ناظر را دارد و در امور مادی دخالت



نمی کند تا اختیار انسانی از بین نرود ( چون اگر اختیار به هر شکلی از بین برود مفهوم عقاب و ثواب هم بی معنا



می شد ) مثلا اگر می خواست دخالت کند صاعقه ای بر سر اولی و دومی می فرستاد یا کشندگان حسین را قبل از



عمل شنیعشان به سنگ تبدیل می کرد ! ( البته در امور معنوی و توفیق های روحی و ملکوتی ، دخالت دارد)





در ضمن آن روایاتی از شیعه که می گویند نه جبر است نه اختیار بل امری بین آنها، ضعیف هستند و قابل تشکیک،



چون جبر و اختیار مفهومی باینری است یعنی مثل لامپ برق است یعنی یا خاموش خاموش است یا روشن روشن



و حالت میانه ندارد .


به لطف خداوند تبارک و تعالی فرصتی دست داده تا مباحث نیمه تمامی که در تالار از حقیر به جای مانده را به اتمام رسانده و مدتی به غیبت صغرا و کسی چه میداند شاید هم کبرا برویم
سعی میکنم به تدریج و به مرور پاسخ بند بند مسائل پیش آمده را در حد وسع اندکم تقدیم نمایم

(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۴۷)شاهین نقوی نوشته است: منظور آن روزی، روزی معنوی است


اولاً کلام، کلام باطل و بی پایه ای است و مفهوم رزق یک معنای عام دارد که در متن آیه هم مقید به هیچ قیدی نشده است و هم مادی و هم معنوی را شامل می شود

(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۴۷)شاهین نقوی نوشته است: منظور آن روزی، روزی معنوی است ، خدا در امور مادی جهان مادی فعلی ، نقش ناظر را دارد و در امور مادی دخالت



نمی کند تا اختیار انسانی از بین نرود ( چون اگر اختیار به هر شکلی از بین برود مفهوم عقاب و ثواب هم بی معنا



می شد ) مثلا اگر می خواست دخالت کند صاعقه ای بر سر اولی و دومی می فرستاد یا کشندگان حسین را قبل از



عمل شنیعشان به سنگ تبدیل می کرد ! ( البته در امور معنوی و توفیق های روحی و ملکوتی ، دخالت دارد)


خود شما کلام خودتان را نقض کرده اید
حتی اگر در امور معنوی دخیل باشد باز هم با استدلال شما جبر حاصل شده و بی معنی میشود
پس اصلاً مفهوم دخالت خدا را متوجه نشده اید و به زودی با مثال های نقض متعدد قرآنی مطلب را سعی میکنم به لطف خدا و عنایت حضرت حجت إن شاء الله تبیین کنم

(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۴۷)شاهین نقوی نوشته است: منظور آن روزی، روزی معنوی است ، خدا در امور مادی جهان مادی فعلی ، نقش ناظر را دارد و در امور مادی دخالت



نمی کند تا اختیار انسانی از بین نرود ( چون اگر اختیار به هر شکلی از بین برود مفهوم عقاب و ثواب هم بی معنا



می شد ) مثلا اگر می خواست دخالت کند صاعقه ای بر سر اولی و دومی می فرستاد یا کشندگان حسین را قبل از



عمل شنیعشان به سنگ تبدیل می کرد ! ( البته در امور معنوی و توفیق های روحی و ملکوتی ، دخالت دارد)


الان در قصه تولد حضرت موسی علیه السلام
آیا مگر فرعون تمام توان خویش را صرف پیدا کردن و کشتن حضرت موسی علیه السلام نکرد؟
اما چه شد؟ آخر خواست خدا محقق شد و وعده ی خدا به مادر حضرت موسی محقق شد و خداوند جوری دخالت و تدبیر کرد تا موسی در آغوش خود فرعون که قصد کشتنش را داشت قرار بگیرد و در خانه ی خود او بزرگ شود و تحت مهر مادرش باشد
الان جبر شد اینجا؟ یعنی فرعون مطابق اختیارش عمل نکرد؟

ببیینید دوستان عزیز استدعا دارم خوب به این قسمت از مطالبی که در باب جبر و اختیار تقدیم می کنم دقت بفرمایید!
معنای جبر سلب اختیار از انسان است
معنای نظارت خدا، تفویض امور است و همان ادعایی که یهود می کند و تحت این عبارت قرآن مطرح می شود که می گویند
یدالله مغلوله (دست خدا بسته است) وعده ای داده و عالم علت و معلولی خلق کرده و مجبور است بر اساس همین ها عمل کند و خداوند به شدیدترین وجه پاسخ میدهد که دو دست (علم و قدرت) خدا باز است
بعلاوه خداوند در آیات متعدد خود را فعال معرفی می کند
و یکی از چندین مثال قرآنیش را در همین قصه ی به دنیا آمدن حضرت موسی تقدیم کردم
باید بدانیم که اثر بخش به تمام عوامل فقط خداست!!!!!!!
یعنی تا خداوند اذن ندهد امری در عالم محقق نمی شود

به طول مثال تا خداوند اذن ندهد چاقو گلوی حضرت اسماعیل را نمی برد!!!!!! ولو که به ظاهر اثر برندگی در ذات چاقو باشد!!!!!
اما بسیار توجه بفرماید که این مسئله را قاطی نکنید با مسئله ی رضای الهی
ببینید تا خداوند اذن ندهد مردم نمی توانند در روز عاشورا آن فجایع را بر سر بهترین مخلوقات خداوند به بار آورند
اما معنای هر اذن دادنی رضای خدا نیست
خداوند رضایت خود را در تشریعش و احکام دینش و کتابش و کلام فرستادگانش مشخص کرده است
اما اگر بنا باشد تنها به تحقق اموری که مورد رضایش هست اذن بدهد دیگر موجود مختاری وجود خارجی نخواهد داشت
دیگر مشخص نمیشود که هر کسی که ادعای ایمان میکند و فکر میکند با ایمان است و مدعی ایمان است عیار ایمانش چه قدر است
در محل ابتلا و آزمایش است که مشخص می شود برای خودم که من چه کاره هستم!!!!!!!!

بعلاوه ثواب و عقاب به طرز چشم گیری به این نیت ها تعلق می گیرد که برای تحقق در عالم وجود و عینیت بخشیدن به آنها شخص تلاش میکند،
اما الزاماً عامل تامه نخواهد بود نیت من و تلاش من برای محقق شدن یک مسئله در عالم خارج
بلکه باید با مشیت خداوند هم همراه باشد و خداوند به آن اذن دهد و همانطور هم که خدمت شما عرض کردم، هر اذنی نشان از رضایت خداوند به آن نیست
موجود مختار نیت میکند کار خیر یا شرّی انجام دهد، بعد مطابق نیتش سعی میکند لوازمی که محقق کننده ی آن نیتش در عالم خارج است را هم فراهم کند، اما تا مشیت الهی به آن تعلق نگیرد محقق نمیشود
یک مثال قرآنی دیگر آن میشود قصه ی آتش زدن حضرت ابراهیم علیه السلام
آنها قصد کشتن ابراهیم علیه السلام را میکنند و مطابق آن هم عواملی محیا میکنند و دست به اقدام هم می زنند، اما تمام این اسباب و علت سازی ها برای محقق شدن آن نیت در عالم خارج کافی نیست تا اذن خدا به آن تعلق نگیرد
اما همان نیت و تلاش برای عملی کردن آن ثواب و عقاب را به دنبال دارد و معنایش هم جبر نیست
و همانطور هم که دیدید در هیچ یک از این موارد اختیار تام و تفویض امور هم به انسان داده نشده و خدا به عنوان ناظر تنها در سیستم موجود نیست!!!!!!!!!!!
پس نه جبر است و نه اختیار تام امری است بین الامر


(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۴۷)شاهین نقوی نوشته است: در ضمن آن روایاتی از شیعه که می گویند نه جبر است نه اختیار بل امری بین آنها، ضعیف هستند و قابل تشکیک،



چون جبر و اختیار مفهومی باینری است یعنی مثل لامپ برق است یعنی یا خاموش خاموش است یا روشن روشن



و حالت میانه ندارد .

نه روایاتش ضعیف هستند و نه قابل تشکیک
حضرت امام هادی علیه السلام در پاسخ به سوالی که از ایشان در خصوص جبر و اختیار می پرسند به صورت مبسوط بر اساس آیات قرآن اثبات می کنند که نه جبر است و نه اختیار بلکه امری است بین این دو
مشروح این نامه ی بسیار ارزشمند و پاسخ فوق العاده حضرت امام هادی علیه السلام را می توانید در این لینک مشاهده بفرماید:
تالار گفتگوی بیداری اندیشه-چه خواهد شد؟ (سرنوشت یا همان تقدیر چیست؟)


(۱۷/آبان/۹۱ ۱۹:۵۱)شاهین نقوی نوشته است: طبق نظر شیعه، نفس قدرت برای غیرمعصوم ، فساد آور است و این موضوع ردخور ندارد .


جناب آقای نقوی شما مدعی هستید برای ادعای خود مدرک ارائه کنید
بنده در آیات قرآن و روایات چنین چیزی ندیده ام
شما که مدعی شده اید برای ادعای خود سند بیاورید از منابع دست اول شیعه!


(۱۸/آبان/۹۱ ۱۰:۵۷)راز گل سرخ نوشته است:

سلام



سوالم اینه که



حالا چه کسی این تشخیص را داده که این وضع بد اقتصادی آزمون اقتصادی یا امتحان الهی میباشد ؟؟



ایا امام یامعصومی امده گفته که تو امتحان الهی هستید ؟؟



یا یک حدسیاتی میباشد ؟


ببینید دوستان
احساس میکنم که برداشت شما رفقا اساساً از مفهوم امتحان مقادیری درست نیست
ببینید هر واقعه ای و هر لحظه از زندگی انسان امتحان است
به چه معنا
مثلاً برای بنده اگر مسئولی در نظام باشم که تصمیماتم اثر کلان در مباحث اقتصادی داشته باشد
ببینیم امتحان به چه شکل خواهد بود:
اگر من بدون مشورت با خبره و اهل فنی که اهل تقوا و خداترسی باشد دست به عملی بزنم که نمیدانم اثرش بر اقتصاد این مملکت چیست و به قول امام معصوم بدون علم دست به کاری بزنم ، خسارتها و خرابی هایی که به بار می آورم بیش از اصلاحش خواهد بود
خود آن مقام برایم امتخانی است که آیا برای انجام کارهایم بهترین مشورت را از بهترین و خبره ترین و با تقواترین افراد میگریم و سعی میکنم درست ترین و خداپسندانه ترین تصمیم را بگیرم یا نه



از آن رأس و اثر بخش ترین تمام لایه های میانی را رها میکنیم و فرض را هم می گذاریم بر تصمیماتی که غلط اتخاذ شده (حالا یا از سر جهالت یا نادانی یا از سر خیانت و ....) و نتیجه اش شده است شرایط بد اقتصادی برای منی که یک آدم عادی هستم در اثر بخشی در ساختار اقتصادی
اینجا امتحانم چی هست؟
امتحانم این است که آیا من که به دلایل متعدد الان پول حلال کمی می توانم بدست بیاورم برای رفع حاجاتم رو به حرام می آورم یا صبر میکنم
یک مثال بزنم
ببینید دوستان
در زمان رسول خدا
قصه ی شعب ابیطالب را شنیده اید دیگر
خدا می خواهد بفهماند که بر سر کلمه ی حق ایستادن بها دارد
سختی دارد
و اگر کسی ادعای ایمان دارد
باید پای سختی های آن هم بیاستد
دزدی نکند و تنها به فکر توسعه ی رزوی از راه های حلال باشد

پس میبینید که در هر حالتی مسئله ی امتحان پا برجاست
برای هر کسی به یک شکلی!!!!!!!


اما مبحثی مهم در مورد اینکه چرا رزق تنها به دست خداست؟
و این مبحث چگونه با اختیار ما قابل جمع است و شاهد مثالهایش از قرآن چیست؟
و تکلیف ما این وسط نسبت به این روزی مقدر چیست؟


بحث نخست در مورد اثبات اینکه روزی فقط به دست خداست
دو مثال قرآن تقدیم دوستان می کنم:
ابتدا:
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37-روم)
آیا نمى‏بینند که خدا روزى هر کس را که بخواهد فراوان مى‏کند یا او را تنگ روزى مى‏سازد؟ در این عبرتهایى است براى مردمى که ایمان مى‏آورند. (37)
در این آیات به صراحت روزی مقدر الهی ترسیم شده است!!!!! که بنا به حکمت و مشیتش به هر که بخواهد وسعت می دهد و به هر که بخواهد تنگ می گیرد

در پاسخ به کسانی که مدعی هستند که علمشان و تدبیرشان در رزق و روزی آنها اثر دارد یک آیه قرآن و یک روایت را تقدیم می کنم:

زمانی که به قارون میگن بابا جون بیا یکم از این همه پولی که داری احسان و انفاق کن چی جواب میده؟
میگه:
قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی(78-قصص)
گفت: همانا اینها که به من داده شده به خاطر آن علمی است که نزد من است

یعنی مالش را و ثروتش را نسبت داده به علمش

هر کسی که چنین فکری کند، یعنی مال و ثروت را تنها به علم خودش مستند کند و وابسته کند، این قارون صفت است!
و در روایات داریم که گاهی خداوند اراده میکند تا به یک بنده ی احمقش رزق فراوان بدهد تا آنها که به زعم خودشان باهوشند فکر نکنند پول تنها وابسته به تدبیر خودشان است


همانطور که یکی از مظاهر رزق، عمر انسان است و مقدارش به دست خداست
و همانطور که ما یک اجل معلق دارم و یک اجل مسمی
و همانطور که اعمالی خیر و شر انسان یا دعای دیگران یا عوامل بسیار دیگر در این مقدار عمر اثر دارد
اما تا خدا اذن ندهد کسی اجلش فرا نمی رسد و اگر کسی به اجل حتمی خود رسید دیگر هر کاری هم که بکند لحظه ای نمیتواند بیشتر زندگی کند

به همان شکل کسی هم که فکر کند روزی اش دست خودش است نمی تواند با حرص و یا تدبیر خودش از آن رزق مقدر بنابر صریح آیات و روایات پیشه بگیرد

البته باز این جا خوب بفهمید دوستان مسئله را

خداوند مکلف کرده بندگانش را تا برای اینکه رزقشان را بدست آوردند دابة (یعنی جنبنده و تلاش گر باشند)


در کلام معصوم داریم که خدا دوست دارد تا بنده اش را در حال تلاش برای کسب رزق حلال ببیند و از بنده ای که بار خود را بیاندازد به دوش دیگران در مسئله ی رزق بیزار است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ما وظیفه داریم که برویم برای کسب روزی تلاش کنیم
اما اینکه این تلاش من حاصلش چه مقدار روزی می شود این بدست خداست
و یکی از مظاهر تدبیر و امتحان و ابتلای خدا هم هست!!!



در آیات و روایات موارد متعددی از سوی خود خداوند از طریق قرآن و کلام معصومین برای وسعت رزق ذکر شده و منابع متعدد هم ذکر شده که عامل کاهش رزق است

و منتها تدبیر کننده ی نهایی مقدار آن بنا به مشیت و حکمت بالغه ی خداوند تنها خود خداوند است


اما یک پاسخ به این پرسش بسیار مهم:
چرا رزق تنها به دست خداست؟

چون در روز قیامت
خداوند می فرماید
ای بنده ی من
من تنها کسی بودم که به تو رزق میدادم
به چه حقی از غیر من اطاعت کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداوند در قرآن کریم می فرماید:
ما أُریدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُریدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (57)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ (58-الذاریات)
از آنها رزقى نمى‏خواهم و نمى‏خواهم که مرا اطعام کنند. (57)
خداست روزى‏دهنده. و اوست صاحب نیرویى سخت استوار. (58)

یا در آیه ای دیگر تعبیر بسیار لطیفتر و دقیقتری دارد قرآن کریم
می فرماید:

لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏ (132-طه)
از تو روزى نمى‏خواهیم. ما به تو روزى مى‏دهیم. و عاقبت خیر از آنِ پرهیزگاران است. (132)

خداوند به صراحت می فرماید در این آیه ی شریفه که روزی با خود خدا است
و خداوند آن را به بنده اش می رساند
خداوند از بنده اش رزق نمی خواهد بلکه تقوا می خواهد
و از مظاهر رعایت تقوا در مسئله ی رزق این است که شخص به دنبال کسب روزی حلال تلاش کند(اما مقدار روزی ای که بنابر این تلاش بدست می آید بدست خداست، می تواند خداوند توسعه دهد و میتواند تنگ بگیرد و در هر دوی این حالات هم غرض امتحان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!)


امام صادق علیه السلام در مسئله شغل می فرمایند به این مضمون که هر شحص برای موفقیت در شغلش به سه چیز نیاز دارد
یکی تخصص
یکی تعهد و وفای به عهد
یکی کسب رضای مشتری تا جایی که مخالف رضای خدا نباشد!!!!!

باز اگر در این زمینه سوالی بود بفرماید در حد وسعم إن شاء الله پاسخگو خواهم بود


(۱۹/آبان/۹۱ ۲۰:۵۰)A L I نوشته است: وقتی امتحان الهی هست که 100% جامعه مسلمون باشند و اسلامی باشند!
اولن کل جمعیت ایران مسلمون نیستن....دومن از همون مسلمون همه شیعه نیستن!!


در مفهوم آزمایش که بالا مفصل بحث شده و ابطال این گفته به اثبات رسیده و آزمایش خداوند از هر قشری و نه تنها مسلمان و یا شیعیان بلکه از هم موجود مختاری گرفته خواهد شد!!!!!!

(۱۹/آبان/۹۱ ۲۰:۵۰)A L I نوشته است: بعضی ها میگن علت این گرانیها تحریمها هست...بله کاملن درسته!! ولی قسمت زیادی از این گرانیها نتیجه سیاست اقتصادی غلط مسئولین کشور هست!
و در ثانیه همین تحریمها نتیجه چی هست؟!اونم نتیجه سیاست خارجه غلط دولت و خود شخص رئیس جمهور هست!!!
حیف که هیچ کدوم از این مسئولین تشریف نمیارن دانشگاه ما...کلی حرف دارم که بزنم!!


ممکن است پاره ای از آنها به علت تحریمها باشد
اما می توانم با آیات قرآن اثبات کنم که باید در مقابل حرف استکبار ایستاد اگر ادعای ایمان داریم
ولو که کار به شعب ابیطالب هم برسد
اما اگر شما اعتقادی به قرآن و خدا و اسلام ندارید باید بفرماید تا بحث برون دینی با شما دوست گرامی در این خصوص داشته باشیم
البته به جز اینکه کلیت سازش نکردن با مستکبر اصل غیر قابل گذشت در اسلام و آیات قرآن و سیره ی معصومین است شکی نیست و هیچ گونه انتقادی هم اگر مسلمان هستید برش وارد نیست
اما در چگونگی این سازش نکردن و تاکتیکهای عدم سازش شاید بشود متفاوت و بهتر از وضع موجود عمل کرد
این را بنده نظری ندارم در موردش


(۲۰/آبان/۹۱ ۱۱:۴۶)blue.blood نوشته است:
پس اگه این حرف ِ شما رو یه مقدار توجه کرد میشه اینطور هم برداشت کرد که ، چرا ظالم ظالم شده ؟ چون خدا هدایتش نکرده ، ظالم شده و نور ِ هدایت بهش نمیرسه ...
همه که از اول یکسان خلق میشن ، با فطرت ِ پاک ... پس چرا یکی میشه ظالم یکی خوب ؟! به خاطر ِ نوع ِ هدایت و خواست ِ خداست دیگه ...



واللا من مقیاس سنجش اعمالم توی ِ وجودمه ، وجدان دارم و میدونم که تهمت زدن و دروغ گفتن و این چیزا خارج از اون وجدان ِ انسانی هست .


ببین بلو جان
من از حرف خودت برای نقض حرف خودت عمل میکنم
لطفاً با دقت تبیین بحث جبر و اختیار رو که بالا تقدیم کردم مطالعه کن
ببین خودت میگی من میدونم دروغ بد هست
یا خیلی از کارهای دیگه که میدونیم گناه هست
اما انجامش میدیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینکه میدونیم گناه هست
میشه همان هدایت فطری اولیه که برای همه هست
حالا چون ما موجود مختاریم
میتونیم در بین دو راهی عمل طبق آنچه که میدانیم غلط است یا عمل طبق آنچه میدانیم درست است یکی را انتخاب کنیم
اگر آگاهانه بیاییم و عمل غلط را انجام دهیم این می شود ظلم در حق خود که آگاهانه هم انجام داده ایم
مثلاً میدانیم نباید دروغ بگوییم
اما میگوییم
میدانیم نگاه به ناموس مردم نباید کرد
نگاه می کنیم
میدانیم نباید بدون علم تهمت زد
می زنیم
وقتی با آگاهی کامل تمام این مصادیق ظلم در حق خود را انجام میدهیم کم کم خودمان ، با دست و خودمان ، خودمان را از هدایت خداوند باز میداریم
مانند زمانی که یک پرده ی ضخیم جلوی پنجره بیاندزیم و بعد مدعی شویم که خورشید روشنی بخش نیست
.
در مسئله خیر و شر و ارتباط آن با خدا و اراده و ربوبیت خداوند هم خوب است که به این تاپیک مراجعه بفرماید :
چرا خدا بیماری های کشنده را آفرید؟!P#

التماس دعای فراوان برای پدر و مادر حقیر
یا علی
خدا حافظ و نگهدار و هادی همه ی ما

حدیثی که اساس عبودیت را بیان میکند (مقاله ویژه)!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان

حدیث بی اندازه ارزشمند و عمیق و پرنکته و گوهرباری از رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه را از کتاب شریف اصول کافی تقدیم میکنم و بعد به توضیحاتی پیرامون آن میپردازم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:
لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ

الکافی، ج‏1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‏

رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.
اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 90، ح9 (باب اخذ بقول پیغمبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) و شواهد قرآن)

نکته ی بنیادین این حدیث شریف این نیست که انسان باید کلامش با عمل همراه باشد و عملش هم بر اساس نیت الهی و خالص باشد
نکته ی بنیادین این حدیث شریف این است که عبودیت یعنی تبعیت از سیره 14 معصوم ولا غیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و نیت ما هم تا عمل به تبعیت از 14 معصوم نباشد پشیزی ارزش ندارد و معنای عبودیت را به خود نمیگیرد
در تصریح این مطالب آیه شریفه ی ذیل را تقدیم میکنم:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)
هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)

و همچنین این آیه شریفه ی:
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (31-آل عمران)
بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، که آمرزنده و مهربان است. (31)

و در چندین و چند آیه خداوند اطاعت از خود را پیوند زده است به اطاعت از رسولش و الوالامرش که ائمه علیهم السلام هستند:

قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (32)
بگو: از خدا و رسولش فرمان ببرید. پس اگر رویگردان شدند، بدانند که خدا کافران را دوست ندارد. (32)

هر کس از سنت رسول خدا رویگردان شود بر طبق این آیه شریفه کافر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!



یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (33)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و اعمال خویش را باطل مسازید. (33)
بر طبق صریح این آیه شریفه کسی که بر طبق سنت پیامبر عمل نکند اعمالش باطل است!!!!!!!!!!!



یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (59)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. و چون در امرى اختلاف کردید اگر- به خدا و روز قیامت ایمان دارید- به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)




ببینید دوستان اهل سنت چیزی دارند به نام استحسان
استحسان از حسن می آید یعنی چیزی را خوب انگاشتن بدون اینکه از سنت پیامبر یا آیات قرآن در آن خبری داشته باشند
صرفاً به این علت که چیزی را امر مطلوب به اصطلاح عقلی میدانند آن را جزو احکام دینی می آورند و برای عمل بر طبق آن هم صواب و پاداش قائلند
نظیر بدعتهای متعددی که خلفای غاصب رسول خدا پس از ایشان بر خلاف صریح آیات قرآن و سیره ی نبی مکرم اسلام از خود ابداع کردند صرفاً به جهت اینکه از نظر عقل ناقصشان این عمل خوب بود

متأسفانه استحسان در سبک دین داری بسیاری از ما هم وجود دارد
یعنی در مورد دین خدا بدون آنکه از آیات و یا روایات حکمی در اختیار داشته باشیم نظر میدهیم و عمل هم طبق آن نظر هم میکنیم و فکر هم میکنیم که داریم خیلی عمل خوبی هم انجام میدهیم و پاداش هم خواهیم گرفت
در صورت که صریح این روایت رسول اکرم میفرماید که:



ریشه ی عبودیت در عملکردن به تبعیت از سنت رسول خدا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.

تبعیت و اطاعت محض از رسول الله و ائمه ی اطهار میشود عبودیت و اعمال ما هم اگر میخواهیم برای ما تقرّب آور باشد باید به نیت تبعیت از چهارده معصوم باشد تا با تولی به ولایت ایشان متولی به ولایت الله شویم و بر این اساس از ظلمات به نور سیر پیدا کنیم:اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (257-بقره)

و امکان ندارد بدون تولی به ولایت 14 معصوم کسی بتواند متولی به خدا شود به طور مستقیم
بر اساس صریح آیات قرآن:
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان 57)
بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر کسى که بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزیند

... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏... (شورى 23)
بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]

بر اساس دو آیه فوق که در دعای ندبه هم آمده است هر کس بخواهد راهی به سمت پروردگارش برگزیند باید اهل مودت و دوستیِ اهل بیت باشد (البته بدیهی است که از لوازم مودت و دوستی واقعی اطاعت از اوامر محبوب است و اوامر و نواهی ایشان نیز اوامر و نواهی خداوند است ) و غیر از مودت و تبعیت از اهل بیت راهی به سمت خدا نمیشود اتخاذ کرد
و البته
پذیرش ولایت علی علیه السلام شرط ایمان در ادیان پیش از اسلام!! نیز بوده است




نکته ی مهم بنابر این دو چیز است:
یک:
چیزی که حسن عقلی صرفاً داشته باشد برای ما ولی بر مبنای آیات قرآن و سیره ی 14 معصوم نباشد تقرب آور نخواهد بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نکته ی مهم دوم:
همان عمل بر طبق سیره هم زمانی تقرب آور است که به نیت اطاعت و تبعیت از 14 معصوم صورت بگیرد!!!!!!!!!!!!!!

پیشنهاد میکنم حتماً به طور کامل تمام ارسالهای این تاپیک بسیار مهم را هم برای تکمیل بحث مطالعه بفرماید:

ایاک نعبد!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(مقاله ی ویژه!)#$




یا علی

التماس دعای فراوان برای پدر و مادرم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم




اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم




اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم