او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

فصل الخطابی بر اختلاف شیعه و سنی(مقاله ی ویژه)

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله ی بسیار ارزشمندی که تقدیم میشود برگرفته از مقاله ی ارزشمند جناب استاد سید محمد حسینی قزوینی است که با اندکی دخل و تصرف تقدیم میگردد

حقیر توصیه اکید دارم که با دقت تمام این مقاله را با حوصله مطالعه فرماید

مطمئنا دوستانی که با حقیر آشنا هستند میدانند که من بی علت تأکید بر خواند مطلبی نمیکنم

 بارها به دوستانمان توصیه کرده ایم که اگر بخواهیم فرهنگ شیعه را در سطح بین الملل و در میان جوانان اهل سنت و وهابی منتشر کنیم، راه خشونت، نه تنها پاسخ نمی دهد، بلکه نتیجه معکوس دارد. باید خودمان را ملتزم به ادبیات قرآنی بکنیم. خداوند در قرآن درباره أعدّ اعداء توحید، یعنی فرعون - که تنها کسی است که برای اولین بار گفته است «أنا ربکم الأعلی» - وقتی می خواهد حضرت موسی و هارون (علیهم السلام) را سراغ او بفرستد، دستور می دهد و امر می کند که:

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى                                                       (سوره طه/آیه44)

با او با نرمی سخن بگویید.

در خانه اگر کس است              یک حرف بس است

مادامی که ما نتوانیم فرهنگ «قول لین» (کلام نرم) را در خودمان زنده کنیم، این را بدانیم که در راه نشر فرهنگ شیعه، قطعا موفق نخواهیم بود. وقتی درباره خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می خواهید بحث کنید، اگر 4 تا فحش به خلفاء و صحابه یا به اهل سنت بدهید، قطعا نه تنها آنها به سخنان شما ارزش قائل نمی شوند، حتی حاضر نمی شوند یک ثانیه هم پای بحث شما بنشینند. شما این بحث را فقط برای بچه شیعه که نمی خواهید مطرح کنید. کلام امام رضا (علیه السلام) است که می‌گوید:

فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا

وسائل الشیعة، ج27، ص92  - عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص275

مراد از «الناس» اهل سنت است. در تمام روایتی که واژه «الناس» بکار رفته است، مراد، اهل سنت است.

اگر این اهل سنت زیبائی های کلام ما را بشنوند، بی اختیار به طرف ما کشیده می شوند.

در طول تاریخ هم، ورود به عرصه تبلیغ فرهنگ شیعه، با خشونت و سب و شتم و اهانت، موفقیت نداشته است. ما نه تنها باید در برابر مخالفان با نرمش حرف بزنیم، بلکه باید بزرگان آنها را با لفظ آقا و جناب هم خطاب کنیم، مثلا آقای ابوبکر، جناب عمر و ... . این، نشانگر ادب شماست. در مباحث علمی که جنگ و جدال نداریم. ما عقیده خودمان را داریم و آنها هم عقیده خودشان را. به تعبیر علامه شهید مطهری:

ضمن اینکه وحدت را از ضروریات مذهب خود و منطق قرآن می دانیم، ولی حاضر نیستیم بخاطر وحدت‌، از یک مستحب یا مکروه کوچکمان هم دست برداریم.

اینها را قابل معامله نمی دانیم. از طرف دیگر هم، بحث تبرّی و تولّی ما، سر جای خودش است. معتقدیم که بدون تبرّی، تولّی محقق نمی شود. بدون «لا إله»، «إلا الله» معنا پیدا نمی کند. تمام اینها سر جای خودش است. ولی فرهنگ گفتگو و ادبیات مناظره و حوار، باید در عرصه تعاملات حفظ شود. ما نه تنها در عرصه گفتگو، باید از ادبیات ویژه قرآنی استفاده کنیم:

و قولوا للناس حسنا                                                                                (سوره بقره/آیه 83)

بلکه باید در برابر اهانت های حریف هم، خودمان را مزین به ادبیات قرآنی کنیم:

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما                                                             (سوره لقمان/آیه 63)

 

نظرمان بر این است که باید در حوزه های علمیه و دانشگاه هایمان، فرهنگ و ادبیاتی که اهل بیت (علیهم السلام) با مخالفین خود داشتند را نهادینه کنیم. مادامی که این فرهنگ و ادبیات اهل بیت (علیهم السلام) در تعامل با مخالفین در حوزه های علمیه ما نهادنیه نشده باشد و در نهادهای فرهنگی ما لباس عمل نپوشد،‌ بدانیم که کارهای ما نتیجه بخش نخواهد بود. شما وقتی عکس‌العمل تند نشان بدهید، او هم عکس‌العمل تند نشان خواهد داد.

روایتی در بحار الانوار و تفسیر صافی و ... آمده است که:

قیل له: إنا نرى فی المسجد رجلا یعلن بسب أعدائکم و یسبهم، فقال: ما له؟ لعنه الله، تعرض بنا، قال الله: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم ...(سوره انعام/آیه108)».

به امام صادق (علیه السلام) آمدند گفتند که یا بن رسول الله! یکی از دوستان شما در مسجد نشسته و علنا نسبت به دشمنان شما ناسزا می‌گوید. امام صادق (علیه السلام) گفت: او را چه شده است؟ خداوند لعنت کند او را که ما را در معرض ناسزای مخالفین قرار داد و سپس این آیه را خواند: «به کسانی که غیر از خدا را می پرستند، ناسزا نگویید، چون آنها هم خدای شما را ناسزا می گویند».

بحار الأنوار، ج71، ص217 - تفسیر صافی فیض کاشانی، ج2، ص148

وقتی شما به مقدسات آنها اهانت یا جسارت می کنید، آنها هم برمی گردند اهانتی تند تر از اهانت شما می گویند.

گاهی وقت ها، کسانی که می خواهند از اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کنند، بلد نیستند و ضربه می زنند.

ما مصداقی از این قضیه را گفتیم و در تجربیاتی که در طول این 25 سال داشته ام، مشابه این قضایا زیاد دیدم. وقتی یک جوان یا روحانی شیعه کتابی می نویسد و اول کتابش را با فحش های رکیک به خلفاء و صحابه و اهل سنت شروع می کند، آنها هم از آن طرف عکس‌العمل نشان می دهند.

یکی اساتید بزرگوار حوزه علمیه می خواست کتابی بنویسد در جواب کتاب آقای گنجی که در مورد معاویه نوشته بود و با من هم مشورت کرد و من هم گفتم که به صلاح نیست این کتاب منتشر شود. این استاد، در مورد معاویه نوشته بود که مثلا او زنازاده بود و چندین پدر داشت و ... . همه را بدون مدرک گفته بود. در چاپ هفتم همان کتابِ آقای گنجی، نوشته است که مراجع عظام شیعه، صیغه زاده و زنا زاده هستند.

آیا این درست است؟!

بالاترین جمله را امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه، در خطبه 16 در مورد معاویه دارد و می‌گوید:

فوالذی فلق الحبة و برأ النسمة ما أسلموا و لکن استسلموا و أسروا الکفر، فلما وجدوا أعوانا علیه أظهروه.

معاویه و یارانش که در فتح مکه ظاهرا اسلام آوردند، مسلمان نشدند و کفر را در سینه خود پنهان کرده بودند تا در فرصت مناسب، کفر خود را اظهار کنند (در جنگ صفین هم این فرصت را یافتند).

آیا از این بهتر می‌شود؟

با آن نوشته های شما، جز اینکه آنها موضع بگیرند و به مقدسات و علمای شما جسارت کنند، نتیجه ای ندارد؛ ولی کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فصل الخطاب است و چیزی نمی توانند بگویند.

وقتی تندی کنیم، عکس‌العمل تندی هم می بینیم.

لذا، من می بوسم دست کسانی را که در این وادی می آیند و به این بوسه هم افتخار می کنم. یا در این وادی دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت و پاسخگوئی به شبهات نیفتند و یا اگر وارد شدند، تلاش کنند که آداب مناظره و ادبیات حواری را رعایت کنند.

یا نام سکندری تو بردار            یا رسم سکندری نگهدار

هر مسیری، ادبیات ویژه خودش را می طلبد.

 

اما در رابطه با حرف های آقای قرضاوی:

ایشان در طول این مدت، سه چهار بار مصاحبه کرده است. چون اولین مصاحبه ایشان علیه شیعه، هشتم ماه رمضان بود. در آنجا گفت:

اما الشیعة مسلمون و لکن مبتدعون و یکمن فی محاولتهم غزو المجتمع السنی و هم یستطیعون بما لدیهم من ثروات بالمیلیاردات و کوادر مجربة علی التبشیر بالمنهج الشیعی.

شیعیان مسلمان هستند، ولی ما آنان را بدعت گذار می دانیم. تمام تلاش شیعیان این است که تمام جوامع اهل سنت را قبضه و فتح کنند. اینها، ثروت های میلیاردی و نیروهای آموزش دیده و ورزیده ای برای تبلیغ فرهنگ شیعه در اختیار دارند.

تعبیر زشتی که از ایشان انتظار نبود، این بود که تبلیغ شیعه را به «تبشیر» تعبیر می کند.

تبشیر، یک واژه مسیحی است و آنها برای تبلیغات دینی خود، واژه تبشیر را بکار می بردند و به روحانیون خود، «مبشر» می گویند.

من معتقدم که این یک فرصت طلائی برای شیعه بود تا بتوانیم در عرصه های بین المللی و ماهواره و ...، هم از شیعه دفاع کنیم و هم فرهنگ شیعه را مطرح کنیم و هم زمینه حمله به زمین آنها را فراهم کنیم. ایشان که آمده شیعه را بدعت گذار نشان داده، ما هم بیائیم فرهنگ شیعه را در یک کفه و فرهنگ اهل سنت را در کفه دیگر بگذاریم و ببینیم که آیا شیعه بدعت گذار است یا اهل سنت؟

در شب جمعه گذشته، در شبکه سلام، حدود یک ساعت و نیم مقایسه کردم فرهنگ شیعه را با فرهنگ اهل سنت. اهل سنت، یکی از مصادیق بدعت را خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می داند و ما هم ادله ای را که شیعه آورده برای خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آوردیم. یکی از بهترین تفضل إلهی این بود که یک شخصیت اهل سنت اینچنین حرفی را بزند تا میدان برای ما باز شود. وقتی ما در میدان خالی حرف می زنیم و در یک جایی که حریفی در برابر نیست یا حریف در گوشه ای نشسته است، فایده ای ندارد. اما وقتی حریف به میدان بیاید، فرصت خوبی است.

من ادله خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مطرح کردم که ببینیم آیا شیعه بدعت گذار است که می‌گوید حضرت علی (علیه السلام) خلیفه است؟ یا آقایان اهل سنت بدعت گذارند که می گویند ابوبکر خلیفه بوده است؟ بیایند با هم مقایسه کنیم و مردم خالی از ذهن و آزاد اندیش را هم به قضاوت فرا بخوانیم.

از آیه ولایت و تطهیر و اطاعت و مباهله گرفته تا حدیث الدار و حدیث منزلت و حدیث غدیر و ... که زیربنای اعتقادی شیعه است در اثبات خلافت آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام).

شما چه دارید که بگویید؟ بنده مثال زدم که نهایت تلاش شما دراثبات خلافت ابوبکر این است که:

وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مریض بودند، در آخرین لحظه حیاتش، به عایشه فرمودند:

مروا ابا بکر فلیصل بالناس.

به ابوبکر بگویید که برای مردم نماز بخواند.

صحیح بخاری، ج1، ص162 - صحیح مسلم، ج2، ص22

شما کتاب های اهل سنت را ببینید. کتاب مواقف قاضی عضدالدین ایجی که از قوی ترین و مفصل ترین کتاب کلامی اهل سنت است و امروز، هر چه اهل سنت دلیل دارند، یا مدیون قاضی عضدالدین ایجی هستند یا شرح مواقف سید جرجانی یا کتاب مغنی قاضی عبدالجبار معتزلی. تمام مذاهب چهارگانه، هر چه در کتب کلامی خود دلیل دارند، برگرفته است حرف های قاضی عبدالجبار معتزلی و قاضی عضدالدین ایجی.

بنابراین،‌ قوی ترین و مفصل ترین و محکم ترین دلیل اینها برای اثبات خلافت ابوبکر این است که:

 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که ابابکر را در آخرین لحظات بجای خودش فرستاد نماز بخواند، ابوبکری که لیاقت دارد بجای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز بخواند، قطعا لیاقت دارد که بجای ایشان هم خلافت کند. آیا دلیلی بهتر از این می خواهید؟

حالا ما از شما - آقای قرضاوی - چند سؤال داریم که جواب می خواهیم:

 

سؤال اول:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همان بیماری که می فرماید ابوبکر برود بجای او نماز بخواند تا تثبیت شود خلافت ابوبکر، در آن بیماری، غیر از «مروا ابا بکر» چیزهای دیگری هم فرمودند. فرمود:

ائتونی بکتف و دواة اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی

صحیح بخاری، ج1، ص37 - صحیح مسلم، ج5، ص76

یا:

هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی

صحیح بخاری، ج5، ص137 - صحیح مسلم، ج5، ص76

و همه گفتند که:

إن الرجل لیهجر

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هذیان می‌گوید.

چطور شد که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بگوید:

ائتونی بکتف و دواة اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی

می خواهم چیزی برای شما بنویسم که شما را برای همیشه از گمراهی بیمه کنید.

شما در آنجا گفتید که:

إن الرجل لیهجر

ولی وقتی می‌گوید:

مروا ابا بکر فلیصل بالناس.

آن جمله را به کار نمی برید؟؟؟ قضیه چیست؟ چرا یک بام و دو هوا؟ این را جواب بدهید.

فرصت خوبی است که ما سنگ هایمان را باز کنیم. جوانان شیعه هم ببینند که اگر ادله شما قوی است، ما هم ابائی نداریم و بیایند سنی شوند و ناراحت هم نمی شویم. ولی اگر جوانان شما، خصوصا آقازاده شما، اگر دیدند که ادله فرهنگ شیعه محکم است و آمدند شیعه شدند، نباید اینگونه خروش کنید و از کوره در بروید و حرف های بی اساس بزنید. قرآن می‌گوید:

فبشر عباد * الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه                                        (سوره زمر/آیه17 – 18)

 

سؤال دوم:

آیا نماز خواندن ابوبکر بجای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که به نظر شما دلیل بر خلافت است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به افراد دیگر هم دستور داده بود که بجای او نماز بخوانند. حداقل در طول 10 سال حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه، 25 نفر را تاریخ ثبت کرده است که بجای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خوانده اند. اگر بنا باشد که بجای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواندن، دلیل بر خلافت باشد، چرا افراد دیگر را ملاک قرار نمی دهید؟!!!

آقای ابن عبد البر در کتاب تمهید خود دارد که:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، عبد الرحمان بن عوف را گفت که بجای او نماز بخواند و خودش هم پشت سر او اقتداء کرد.

آیا دلیل از این بهتر؟ پس آقای عبد الرحمن بن عوف، خلیفه بلا فصل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. چون، هم بجای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خوانده و هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پشت سر او نماز خوانده است.

 

سوال سوم:

از یک طرف می‌فرماید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معین نکرد و شما طبق آیه شریفه:

و أمرهم شورى بینهم                                                                           (سوره شوری/آیه38)

آقایان آمدند سقیفه جمع شدند و خلیفه معین کردند و تثبیت کردند که انتخاب خلافت به عهده شورا است.

ما کدام حرف شما را بپذیریم؟ شما می گویید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصب ابوبکر بر اینکه بجای خود نماز بخواند، خواست تثبیت کند که خلیفه من ابوبکر است و از آن طرف هم می گویید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) احدی را برای خلافت معین نکرد و انتخاب خلیفه را به عهده مردم گذاشت، ما این دو را چگونه با هم جمع کنیم؟

قطعا این جواب را خواهند داد که نماز ابوبکر، دلیل جلیّ (آشکار) نیست و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که زمینه سازی کند که اگر ریش سفیدان و خبرگان خواستند در همایش سقیفه یکی را به عنوان خلیفه انتخاب کنند، شایسته ترین را انتخاب کنند. ما هم قبول می کنیم که نماز ابوبکر، دلیل خفیّ بود نه جلیّ؛ بلکه دلیل جلیّ، انتخاب خبرگان و ریش سفیدان در سقیفه است که ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند و با این عملشان، صحابه، ثابت کردند که خلافت انتصابی نیست و انتخابی است. آقای قرضاوی به ما جواب بدهید که پس چرا در رابطه با خلافت آقای عمر، نگذاشتند انتخابات صورت بگیرد؟ کدام انتخاب و کدام شورای حل و عقد؟ چه کسی آمد برای آقای عمر رأی داد؟ به چه مجوز شرعی از قرآن و سنت، آقای ابوبکر نوشت که ای مسلمانان‌، بعد از من، آقای عمر خلیفه است؟ عمر هم نامه ابوبکر را آورد در مسجد خواند که:

ایها الناس اسمعوا کلام خلیفة رسول الله

گوش بکنید که خلیفه رسول الله چه می‌گوید

جعلت علیکم یا ولیت عمر خلیفة لکم

قرآن می‌گوید:

لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة                                                          (سوره احزاب/آیه21)

شما که می گویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معین نکرد. اگر بنا بود ابوبکر از روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تبعیت کند، نباید خلیفه معین می کرد. پس چرا خلیفه معین کرد؟

با اینکه اکثریت صحابه اعتراض کردند. حتی خود ابن‌تیمیه حرانی صراحت دارد که صحابه و مهاجرین و انصار آمدند به ابوبکر گفتند:

ولیت علینا رجلا فظا غلیظا ما ذا تقول لربک اذا لاقیت.

یک آدم خشن و بد اخلاق و تندی به نام عمر را برای ما خلیفه کردی. جواب خدا را چه خواهی داد؟

ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص25 - شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج1، ص164 - مصنف ابن أبی شیبة، ج7، ص485 - تاریخ دمشق ابن عساکر، ج30، ص413

امیرالمؤمنین (علیه السلام)، طلحه، زبیر، مهاجرین، انصار و ... و توده مردم اعتراض کردند. ولی جناب ابوبکر به حرف هیچکس اهمیت نداد و گفت من می دانم جواب خدا را چه بدهم. می گویم که به نظر من، عمر، ساده ترین و متدین ترین و پاک ترین و ... است.

شما از آن طرف صحابه را برای ما چماق کرده اید و می کوبید که هرگونه مخالفت با صحابه، کفر و شرک است. بن جبرین شما فتوا می دهد که شیعیان کافر هستند، چون نسبت به صحابه جسارت می کنند. اگر شیعه به صحابه بگوید که بالای چشمت ابروست، او کافر و مشرک است؛ اما اگر جناب ابوبکر برای تمام صحابه ارزش قائل نشود، هیچ اشکالی ندارد.

مگر شما نمی گویید:

أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم

حالا اگر شیعه بیاید به اقتدای به ابوبکر، برای صحابه ارزش قائل نباشد، شما چه جوابی دارید؟

من بر این عقیده هستم که از الطاف خفیه الهی است که سخنی از زبان یک شخصیت سنی یا وهابی دربیاید و زمینه و بستری را برای ما فراهم کند تا حقائق مذهب خودمان را مطرح کنیم و بیائیم مقایسه کنیم. آقای قرضاوی خیلی بحث خوبی را مطرح کرد و می‌گوید که شیعه بدعت گذار است؛ چون معتقد است که حضرت علی (علیه السلام) خلیفه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

جالب این است که نکته خوبی گفته و به نظر من، این هم از معجزات اهل بیت (علیهم السلام) است. حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته که فرمود:

ستفترق امتی على ثلاث و سبعین فرقة، کلها فی النار إلا فرقة واحدة

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که امت من به 73 فرقه منشعب می شوند و 72 فرقه اهل هلاکت و آتش هستند و یک فرقه اهل نحات هستند.

مجمع الزوائد هیثمی، ج6، ص226 - تفسیر رازی، ج1، ص4 - تفسیر ابن کثیر، ج2، ص482 - تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر، ج24، ص53 - میزان الاعتدال ذهبی، ج2، ص430 - لسان المیزان ابن حجر، ج3، ص291 - إمتاع الأسماع مقریزی، ج14، ص98

تعبیر ایشان این است:

هناک فرقه واحده من الفرق الثلاث و السبعین التی جاء بها الحدیث هی وحدها الناجیة و کل الفرق هالکة او ضالة و کل فرقة تعتقد فی نفسها انها هی الناجیة و الباقی علی الضلالة و نحن اهل السنة نوقن بأننا وحدنا الفرقة الناجیة و کل الفرق الأخری وقع فی البدع و الضلالة و علی هذا الأساس قلت أن الشیعة إنهم مبتدعون و هذا مجمع علیه بین اهل السنة . . . تسعة اعشار الامة الاسلامیة من اهل السنة و من حقهم أن یقول أنا ما یعتقدون فینا.

تمام فرقه ها هلاک می شوند و گمراه هستند. تمام فرقه ها فکر می کنند که فرقه ناجیه، خودشان هستند. ما اهل سنت یقین داریم که ما، تنها فرقه ناجیه هستیم و باقی فرقه ها، همه گمراه هستند و لذا می گوییم که شیعیان بدعت گذار هستند... ، 90% مسلمانان، اهل سنت هستند و چون اکثریت با ماست، فردا هم، ما اکثریت هستیم که وارد بهشت می شویم. چون شیعه در اقلیت است، فردای قیامت وارد آتش جهنم می شود.

 

یک جواب خیلی ساده و عوام پسند:

ایشان می‌گوید چون ما اکثریت هستیم، پس اهل نجات هستیم و چون شیعه در اقلیت است، وارد آتش جهنم می‌شود.

این گفته ایشان، خلاف مضمون روایت است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:

ازاین 73 فرقه، 72 فرقه وارد آتش جهنم می شوند.

یعنی اکثریت وارد آتش جهنم می‌شوند و اقلیت وارد بهشت می‌شود. این از کلماتی است که خودش، خودش را معنا می کند. من نمی دانم که این شیخ، روی چه اصلی این حرف را زده است؟

 

اما جواب علمی:

این فرمایش ایشان، مخالف قرآن است.

در قرآن در 50 مورد آمده است که اکثریت را محکوم می کند.

38 مورد دارد که می‌گوید:

«اکثرهم لا یعقلون» ، «اکثرهم لا یومنون» ، «اکثرهم لا یعلمون» و ...

در 6 مورد می‌گوید:

«اکثرهم الفاسقون» ، «اکثرهم الکافرون» ، «اکثرهم کاذبون»  و ...

در 6 مورد می‌گوید:

«کثیر منهم فاسقون» و ...

و بالعکس، اقلیت را مدح کرده است.

در رابطه با مسلمانان می‌گوید:

و لو أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم أو اخرجوا من دیارکم ما فعلوه إلا قلیل منهم            (سوره نساء/آیه66)

اگر ما دستور جهاد بدهیم،‌ عده کمی دستور ما را گوش می دهند

و قلیل من عبادی الشکور                                                                         (سوره سبأ/آیه13)

و إن کثیرا من الخلطاء لیبغی بعضهم علی بعض إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم

       (سوره ص/آیه24)

کسانی که زندگی اشتراکی دارند و در جامعه با هم تعامل دارند، اکثر آنان راه ظلم بر دیگری را پیش می گیرند؛ مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام می دهند و اینها هم خیلی کم هستند.

همچنین نسبت به خود مسلمانان در سوره واقعه، از آیه 10 تا 14 می‌گوید:

و السابقون السابقون * أولئک المقربون * فی جنات النعیم * ثلة من الأولین * و قلیل من الآخرین

پس حرف های آقای قرضاوی با قرآن هم همخوانی ندارد.

نکته جالب در اینجا این است که باید به آقای قرضاوی این را بگوییم که اکثریتی که زیر بار حقانیت حضرت علی (علیه السلام) نرفتند:

أکثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون                                                            (سوره انبیاء/آیه24)

اکثریت اهل سنت، حقانیت و حق بودن مذهب شیعه را نمی شناسند، لذا از مذهب شیعه اعراض کردند.

اکثرهم للحق کارهون                                                                           (سوره مومنون/آیه70)

اکثر مردم، از حق خوششان نمی آید. ((حاضر نیستند زیر بار حق بروند))

از همه بالاتر اینکه:

لقد حق القول على أکثرهم فهم لا یؤمنون                                                          (سوره یس/آیه7)

حقانیت حضرت علی (علیه السلام) برای مردم روشن شده است، ولی زیر بار حقانیت حضرت علی (علیه السلام) نمی روند.

آقای قرضاوی! اگر کسی بیاید با شما اینگونه رفتار کند، چه جوابی دارید؟

در سنت و روایات متعدد داریم که در طول تاریخ، همواره حق در اقلیت بوده است. اکثریت، ملاک حقانیت نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید:

فالحق (دین الله) لا یعرف بالرجال، فاعرف الحق تعرف اهله.

حق با شخصیت ها و اکثریت شناخته نمی شود. اول حق را بشناس، سپس سراغ اهلش برو.

فیض القدیر شرح الجامع الصغیر مناوی، ج1، ص28 و 272- تفسیر قرطبی، ج1، ص340

وسائل الشیعة، ج27، ص135 - أمالی شیخ مفید، ص5

اول ببین حق چیست؟ سپس ببین حق کیست؟ تا ندانی حق چیست؟ نمی توانی بگویی حق کیست؟

خود آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه، خطبه201 صراحت دارد که:

أیها الناس لا تستوحشوا فی طریق الهدى لقلة أهله.

بخاطر اینکه اهل هدایت و حق کم هستند، گرفتار وحشت نشوید.

این بخشی از عرائض ما بود نسبت به سخنان آقای قرضاوی. ما ضمن احترام به ایشان، اندیشه ایشان را باطل می دانیم و سخنان ایشان را بی پایه و خلاف قرآن و سنت و عقل می دانیم. دعوا هم نداریم و فحش هم نمی دهیم؛ چون فحش برای کسی است که دلیل ندارد. ما که مسلح به دلیل قرآن و سنت هستیم، راه فحش را پیش نمی گیریم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »»»

نظرات 3 + ارسال نظر
ابراهیم دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام . برای شخص من در مدت پنج شش سال اتفاقاتی افتاده که باعث کناره گیری از بسیاری از پوشندگان لباس روحانیت شده . اما با برخورد گاه گاه به مقالاتی ارزشمند از نمونه فعلی متوجه میشم که اگه در میان توده مردم به دنبال افراد خالص و مخلص بگردیم این افراد در میان روحانیت بیشتر پیدا میشن .

انصار المهدی 313 دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ http://www.aalmahdi-313.blogfa.com/

سلام شما با افتخار لینک شدید......

من هم لینک کنید

محمد جواد طالبی جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام. مقاله عالی و پر مغزی بود. ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد