او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

حقیقت ایمان و کفر چیست؟!!

سلام

این پست هم مانند پستی که در مورد «آخرالزمان، شرایط ظهور باطنی ‏ترین بُعد هستی» ارسال کردم پست فوق ­العاده ارزشمند و عمیقی است.

اگر حوصله کرده و پست را مطالعه کردید و به نظرتان برایتان مفید بود، پدر و مادر حقیر را دعا بفرماید.

 

در این مقاله سعی شده بر اساس آیات قرآن و روایات به این سؤالات پاسخ داده شود:

1 ـ انبیاء الهی بشر را به چه چیز دعوت نموده­اند؟
2- چرا و چگونه چهارده معصوم (علیهم السلام)، مجرای ولایت الهی واقع شدند؟!
3 ـ حقیقت رشد و هدایت و غَی و گمراهی چیست؟
4 ـ حقیقت ایمان و کفر چیست و چگونه مشخص می­شود؟ و وجه مشترک شیطان و تمام مستکبرین مترود از درگاه خداوند چیست؟
5- آیا شرط ایمان و مؤمن بودن در ادیان قبل از اسلام هم منوط به پذیرش ولایت علی بن ابی­طالب علیهما السلام بوده است؟

 

1 ـ انبیاء الهی بشر را به چه چیز دعوت نموده­اند؟

موضوع اصلی رسالت تمام انبیاء الهی که بشر را به سوی آن دعوت کرده‏‌اند چیزی جز اصل «توحید»  (کلمه لا اله الا الله) نیست. اما «توحید» نیز صرفاً به «توحید در خالقیت» ختم نمی‏ شود بلکه نهایت هدف رسالت انبیاء «توحید در عبودیت و پرستش و اطاعت» است و دوری از هر گونه شرک در عبادت و از آن مهم­تر شرک دراطاعت! و در حقیقت «توحید در عبودیت پرستش و اطاعت» مساویست با «پذیرش ولایت و سرپرستی خداوند در تمامی شئون زندگی به طور تمام و کمال».

حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌فرمایند: خداوند سبحان شرک را (در امور مختلف) حرام گرداند تا آن که همگان به ربوبیّت او تن در دهند و به سعادت نائل آیند[1].

و این اعتراف به ربوبیت پروردگار همان تکلیفی است که خدای متعال از تمامی مراتب عالم و رتبه‏‌های خلقت متناسب با ظرفیت وجودیشان از آنها خواسته است، تا اینکه در تمامی حالات تنها خدا را پرستش کنند و در همه حال تسلیم محض او باشند:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[2]
و زمانى که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏‌دهیم!» (چنین کرد تا مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این امر، غافل بودیم.»
و بر طبق روایات، پیشگام تمامی مخلوقات خداوند که نسبت به این میثاق الهی به نحو تمام و کمال عهد گذارده‏‌اند و ولایت الهیه را در تمامی شئون پذیرفته‏‌اند، شخص نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت و طهارت ایشان (علیهم السلام) می‌باشند.

امام صادق علیه السّلام فرمود: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پرسیدند به چه علت از همه فرزندان آدم پیش افتادى؟
فرمود: زیرا من نخستین اقرارکننده به پروردگارم بودم، خدا از پیغمبران پیمان‏ گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟
گفتند: چرا، در آنجا من نخستین پاسخ دهنده بودم[3].

چنانچه در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام خطاب به داوود رقی در شرح این آیه بیان شده است:

 

2- چرا چهارده معصوم (علیهم السلام)، مجرای ولایت الهی واقع شدند؟!!

از آنجا که انوار پاک چهارده معصوم نخستین اقرار کنندگان بر این میثاق بودند و مختارانه اراده خود را فانی در اراده حق تعالی کرده‌اند و راضی به رضایت و مشیت پروردگار به طور تمام و کمال شده­اند. به همین خاطر این شایستگی را در محضر ربوبی یافتند که مجرای ولایت الهیه در عالم شوند.

در روایت است که امام صادق علیه السلام می‌فرماید:
قلوب ما ظرف مشیت الهی است. پس هنگامی که خدا چیزی را بخواهد ما خواسته‌ایم و این قول خداوند است که می‌فرماید: «نمی‌خواهید مگر آنچه را که خدا می‌خواهد[4]»[5].
همچنین حضرت در جایی دیگر می‌فرماید:
همانا قلب امام، آشیانه اراده الهی است. نمی‌خواهد جز آن را که خدا بخواهد[6].
در نتیجه میثاق ولایت ایشان از تمامی عوالم گرفته شد.

در این خصوص در ذیل آیه شریفه:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[7]»

از امام صادق علیه السلام به نقل از داوود رقی نقل شده است:
هنگامی‌که خداوند اراده نمود مخلوقات را بیافریند آن‌ها را پراکنده نموده و به آنان گفت: «پروردگار شما کیست»؟
اوّلین کسی که سخن آغاز نمود، رسول خدا، امیرالمؤمنین و ائمّه صلوات الله علیهم اجمعین بودند که فرمودند:
«تو پروردگار مایی»،
پس آنان را حامل علم و دینش قرار داد و به ملائکه گفت:
«اینان حاملان علم و دین و امینان من در میان خلقم هستند و اینان مسئول [امور دین من] می‌باشند،
آنگاه به بنی‌آدم گفته شد به ربوبیّت خداوند و اطاعت این افراد اقرار نمایید».
گفتند: «پروردگارا، اقرار نمودیم».
آنگاه به ملائکه فرمود: «شما شاهد باشید».
ملائکه گفتند: «شهادت می‌دهیم به اینکه [بنی‌آدم] نگویند که از این امر غافل بودند، و یا بگویند، پدران ما در گذشته شرک ورزیدند و ما ذرّیّه‌ آنان هستیم، آیا ما را به سبب گذشتگانی که بر باطل بودند هلاک می‌نمایی،
ای داوود ولایت [ما ائمّه] در عالم میثاق بر آنان تأکید شده بود»[8].

با این وصف میثاق ولایت نبی مکرم اسلام و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) جزئی از میثاق توحید است.
البته میثاق، نسبت به ولایت این انوار پاک امری در عرض میثاق توحید و پذیرش ولایت الهیه نیست بلکه حقیقتی در طول میثاق توحید است.

همچنان که در حدیث نورانی «سلسلة الذهب» از وجود مقدس امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که زمان خروج ایشان از نیشابور تعداد زیادی از مردم اطراف ایشان را گرفتند تا حدیثی را نقل نمایند. حضرت سر مبارک را از کجاوه بیرون آورده و پس از ذکر سلسله سند تا جبرائیل و خداوند متعال، فرمودند:

«کلمة لا اله الاّ اللّه‏ حصنی فمن دخل حصنی اَمِنَ من عذابی؛ کلمه لا اله الا الله حصن من است و هر کس در آن وارد شود از عذاب من ایمن است.»

و بعد اضافه فرمودند: «بشرطها و انا من شروطها[9]» (به شرطی شروطی و من از شروط آن هستم.)

این حدیث شریف صریحاً گویای این واقعیت است که ولایت اهل بیت (علیه السلام) از شروط توحید و ادامه آن است و امری در عرض توحید نیست.
البته این حقیقت به تصریح در احادیث دیگری نیز نقل شده است، از جمله ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل می­کند:
ابوحمزه از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند:

«خدا را عبادت و بندگى نمى‏‌کند، مگر آن کس که خدا را بشناسد.
اما آن کس که خدا را نمى‏‌شناسد، او را این گونه (مانند عامه از مردمِ (اهل سنت) گمراهانه می‌پرستد.
عرض کردم که: فداى تو شوم، پس شناخت خدا چه چیز است؟
حضرت فرمود: «تصدیق کردن خداى عزّوجلّ [که همان توحید معروف است]
و تصدیق رسول او در آنچه آن جناب فرموده و آن حضرت آورده، [که همان نبوت معروف است]
و موالات و دوستى با على، و اقتداى به آن حضرت در اعتقاد و گفتار و کردار، و به ائمه هدى علیهم السلام، [که همان تولی و امامت معروف است]
و برائت و بیزارى به سوى خداى عزّوجلّ از دشمنان ایشان.[که همان تبریست.]
و خداى عزّوجلّ این‌چنین شناخته مى‏‌شود»[10].

بنابر این احادیث شریف، توحید منحصر در أشهد أن لا اله الا الله نمی­شود و علاوه بر أشهد أنا محمد رسول الله به أشهد أن علی ولی الله نیز نیاز دارد، چرا که با حذف نبوت و امامت در صفات خدا که همانا حکیم بودن و هادی بودن خداست خدشه وارد می­شود و اقرار به نبوت و امامت جزئی از توحید محسوب می­شود!
و اگر کسی قائل به وجود رسول و امامِ منصوب از طرف خدا نباشد در حقیقت قائل در حقیقت به ربوبیت و هدایت و حکمت خداوند خدشه وارد می­کند، چرا که اسم رب و هادی در این عالم باید مصداق عینی پیدا کنند و ظهور یابند و ظهورش هم به وجود رسول و امام است و کسی که قائل به وجود رسول و امام نیست قائل به خدایی است که از هدایت و ربوبیت متقنِ بندگانش دریغ ورزیده و آنان را به حال خود رها کرده که این امر نیز خلاف حکمت است!

از آنجا که بالاترین میثاق ولایت الهیه از انوار معصومین (علیه السلام) گرفته شده است و آنها نیز بالاترین میثاق‌ها را در ظرف وجودی خود پذیرفته‏‌اند، لذا اعظم ابتلائات عالم که نتیجه همان میثاق ولایت الهیه است در این دنیا برای اقامه کلمه توحید متوجه ایشان گردیده.
به عنوان نمونه، حضرت امام محمد باقر علیه السلام در فرازی از زیارت عاشورا به این حقیقت اشاره می­نمایند:
«مُصِیبَه مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»
مصیبت عاشورا مصیبتی است که در اسلام و در آسمان و زمین بزرگ‌تر از آن وجود ندارد.
و در مقابل چنین مصیبتی که در عظمت بی­همتاست در حدیثی که از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است، ایشان در مقام مقایسه بین مصیبت کربلا و مصیبت فاطمه کبری (سلام الله علیها)، دوّمین را مصیبت‌بارتر تلقّی کرده فرمودند:
و هیچ روزی مثل روز مصیبت ما در کربلا نیست.
گرچه روز سقیفه و آتش­زدن درب خانه امیرمؤمنان (علیه السّلام) و حسن و حسین و فاطمه و زینب و امّ کلثوم و فضّه و قتل محسن (علیهم السّلام)، در اثر لگدی که [به مادر ما] زدند، بزرگتر و ناگوارتر، و تلخ­تر است.
چرا که آن روز، اصل روز عذاب است[11].

و البته ظرف حقیقی پذیرش همه این ابتلائات عظیم قلب نبی مکرم صلی الله علیه و آله است، چنانچه تمام این مصیبت­ها ابتدا بر ایشان عرضه شده است، به عنوان نمونه در رسول الله در واپسین روزهای حیات خود برخی از مصیبت­های عظیمی را که پس از رحلت توسط امتشان به اهل بیت علیهم السلام تحمیل می­شود را بیان می­دارند که مصیبت غصب خلافت و شکستن حرمت حضرت فاطمه سلام الله علیها و فاجعه عاشورا برخی از آن­ها بوده است[12].
و بر همین اساس نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:
هیچ پیامبری آنچنان که من آزار دیدم و اذیت شدم، آزار و اذیت نشد[13].

 

3 ـ حقیقت رشد و هدایت و غی و گمراهی چیست؟

اگر سخن از اخذ میثاق و گردن نهادن به ولایت خداوند و اولیاء او به میان آمد به معنای حاکمیت جبر بر پذیرش دین نیست، اصولاً خداوند متعال در پذیرش دین اکراهی قرار نداده است و بنا نیست ما تکویناً مجبور به گردن نهادن به ولایت او و اولیائش شویم.

«لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ[14] در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه هدایت و رشد از راه گمراهی، کاملاً روشن و مشخص شده است.»
لذا در آنجا که دینداری به اراده و اختیار ما بازگشت دارد هیچ اکراهی در میان نیست.
از یک سو «رشد» و هدایت و «غی» و گمراهی از یکدیگر تمیز داده شده است و از دیگر سو به انسان قوه اختیار و آگاهی عطا شده است. (و این اختیار لازمه نظام ثواب و عقاب است) پذیرش از روی آگاهی و اختیار دین و ولایت الهی همان رشد است و ولایت طاغوت چیزی جز «غی» نیست[15].

«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللّه‏ فقد استمسک بالعروة الوثقی» یعنی کسی که به طاغوت کفر بورزد و به خداوند متعال ایمان بیاورد پس به تحقیق به رشته محکمی دست یازیده است که «لا انفصام لها» گسستی در آن نیست و این رشته او را تا قرب حق به پیش می‌برد.

با این وصف حقیقت رشد چیزی جز پذیرش تام ولایت خداوند و اعراض تام از ولایت طاغوت نیست.

محصول ولایت طاغوت، «غی» و «ضلالت» است و محصول ولایت الهیه که مجسم شده در ولایت خلفاء الهی است[16] رشد و ایمان است.

طبعاً نتیجه ولایت الهیه «یخرجهم من الظلماة الی النور» خروج از ظلمات کفر و شرک و نفاق به سوی نور ایمان و توحید و نتیجه ولایت طاغوت «یخرجهم من النور الی الظلماة» خروج از نور ایمان و توحید به سمت ظلمت کفر و شرک و نفاق است.

 

4 ـ حقیقت ایمان و کفر چیست؟ و وجه مشترک شیطان و تمام مستکبرین مترود از درگاه خداوند چیست؟
چرا ابلیس با شش هزار سال عبادت از زمره کافرین شد؟
عدم خشوع در برابر حجت خدا و پذیرش ولایت او در عین آگاهی کامل به این مطلب که این امر خواست و دستور خداوند است، وجه مشترک شیطان و تمام مستکبرین مترود از درگاه خداوند است.
مگر غیر از این است که معنای ایمان در مکتب اهل بیت (علیه السلام) همان ایمان به ولایت الهیه است.
در روایاتی که شیعه و سنی ذیل آیه شریفه «فقد استمسک بالعروة الوثقی» ذکر کرده‏‌اند، «عروة وثقی» همان «ایمان باللّه» و «کفر به طاغوت» معنا شده است.
در بعضی از روایات نیز چنین آمده است:
«من اراد ان یستمسک بالعروة الوثقی فلیوال علیا[17]» (هر کس می خواهد به عروة الوثقی مستمک شود پس باید به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام اقرار کند.)
یا در حدیث دیگری آمده از امام رضا علیه السلام نقل شده است:
مقصود از عروة الوثقی در این آیه شریفه یعنی ولایت و [ولایت] ریسمانی است که قطع نمی‌شود و مراد [از آن] امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امامان (علیهم السلام) پس از او هستند[18].

در حقیقت این دو حدیث و احادیث مشابه، دلالت بر این امر دارد که پذیرش ولایت وجود مقدس مولی الموحدین علی (علیه السلام) و امامان معصوم علیهم السلام از نسل ایشان در تمامی شئونِ حیات، همان حقیقت دین است چرا که:
حقیقت دین آن چیزی است که ما با پذیرش و عمل به فرامین آن (قلباً و عملاً)، به مقام توحید و عبودیت و لقای پروردگار می رسیم و اولیای خداوند (چهارده معصوم) دین مجسمند که با قول و عمل خود مبین حق از باطلند و ما با قبول ولایت و سرپرستی و اوامر و نواحی ایشان به مقام توحید می­رسیم[19] و موحد واقعی کسی است که نسبت به ولایت خداوند و اولیایش تولی قلبی و عملیِ تام داشته باشد و البته لازمه این امر نیز تبرّی قلبی و عملیِ تام از ولایت اعداء و طواغیت است[20].
به همین دلیل است که حتی اگر شخصی به نور اسلام منور شده باشد اما حقانیت امیرالمؤمنین را به رغم آگاهی نپذیرد و انکار کند، بر طبق همین آیه 257 از سوره بقره از نور اسلام خارج و به ظلمات گمراهی و بی­ایمانی و کفر وارد می­شود، چنانچه در حدیثی بسیار تأمل برانگیز، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش ابن ابی­یعفور به این حقیقت اشاره می­فرمایند:
إبن‌أبی‌یعفور گوید: از امام (علیه السلام) سؤال کردم:
«مگر منظور خداوند درآنجا که می‌فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، کافران نیست»؟
امام (علیه السلام) فرمود: «کافر در زمانی که کفر می‌ورزد چه نوری دارد که خداوند آن‌ها را از نور خارج کند و به تاریکی‌ها ببرد؟!
مقصود آیه شریفه این است که آن‌ها در نور اسلام بودند و بعد از اینکه دنبال پیشوای ستمکاری که از طرف خداوند معیّن نشده رفتند، [خدا] آن‌ها را از نور اسلام بیرون کرده و به ظلمات کفر می‌کشاند»[21].

چنانچه قبلاً بیان شد زمانی که خداوند متعال می‏خواهد ولایت خود را بر عالم جریان دهد و از عالم انسانی امتحان بگیرد، ولایت خود را در وجود خلفاء به حق خویش جاری می‏کند و حقیقت ایمان و کفر با امتحان از امر ولایتِ انبیا و ائمه که اولیاء الله هستند مشخص می­شود[22].



[1]  حرم [الله] الشِّرْکَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. (فرازی از خطبه فدکیه حضرت؛ من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج3، ص567)) و خداوند سبحان شرک را (در امور مختلف)

[2]  سوره اعراف آیه 172

[3]  عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِأَیِّ شَیْءٍ سَبَقْتَ وُلْدَ آدَمَ (علیه السلام) قَالَ إِنَّنِی أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج1، ص441)

[4]  «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ» (سوره انسان آیه 30)

[5]  قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیئَهًْ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَیْئاً شِئْنَا وَ اللَّهُ یَقُولُ‏ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ. (الغیبة (شیخ طوسی): ص۲۴۷)

[6] إِنَّ الْإِمَامَ وَکْرٌ لِإِرَادَِهًْ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَشَاءُ إِلَّا مَنْ‏ یَشَاءُ اللَّهُ. (بحارالانوار: ج۲۵، ص ۳۸۵)

[7]  سوره اعراف آیه 172

[8]  فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ نَثَرَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ رَبُّکُمْ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ نَطَقَ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهًَْ (علیه السلام) فَقَالُوا أَنْتَ رَبُّنَا فَحَمَّلَهُمُ الْعِلْمَ وَ الدِّینَ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِکَهًِْ هَؤُلَاءِ حَمَلَهًُْ عِلْمِی وَ دِینِی وَ أُمَنَائِی فِی خَلْقِی وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ ثُمَّ قِیلَ لِبَنِی آدَمَ أَقِرُّوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّهًِْ وَ لِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالطَّاعَهًِْ فَقَالُوا رَبَّنَا أَقْرَرْنَا فَقَالَ لِلْمَلَائِکَهًِْ اشْهَدُوا فَقَالَتِ الْمَلَائِکَهًُْ شَهِدْنَا عَلَی أَنْ لَا یَقُولُوا إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ یَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهًًْ مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ یَا داود (علیه السلام) وَلَایَتُنَا مُؤَکَّدَهًٌْ عَلَیْهِمْ فِی الْمِیثَاقِ. (الکافی: ج1، ص132)

[9]  التوحید (شیخ صدوق): ج1، ص25

[10]  قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّمَا یَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ یَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا یَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا یَعْبُدُهُ هَکَذَا ضَلَالًا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ تَصْدِیقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ صلوات الله علیه و آله وَ مُوَالاةُ عَلِیٍّ علیه السلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى علیهم السلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَکَذَا یُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج1، ص 180)

[11]  وَ لاکَیَوم مِحنَتِنا بِکَربلاءِ و إن کَانَ یَومَ السَّقِیفَة، و إحراقِ النّارِ عَلی بَابِ أمِیرِالمُؤمِنین و الحَسَن و الحُسَین و فَاطِمة و زینَب و أمّ کُلثُوم و فِضّة و قتلَ مُحسن بِالرَّفسَةِ أعظَمُ و أدهَی و أمَرّ لأنّه أصلَ یَومِ العَذابِ. (الهدایة الکبری (حسین بن حمدان خصیبی): ص ٤١٧)

[12]  به عنوان نمونه، رسول خدا صلی الله علیه و آله در واپسین لحظات زندگی خود خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام چنین بیان می­دارند:
یا علی تفی بما فیها من موالاة من والى الله ورسوله والبراءة والعداوة لمن عادى الله ورسوله والبراءة منهم على الصبر منک [و] على کظم الغیظ وعلى ذهاب حقک وغصب خمسک و انتهاک حرمتک؟ فقال: نعم یا رسول الله فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: والذی فلق الحبة وبرأ النسمة لقد سمعت جبرئیل علیه السلام یقول للنبی: یا محمد عرفه أنه ینتهک الحرمة وهی حرمة الله وحرمة رسول الله صلى الله علیه وآله وعلى أن تخضب لحیته من رأسه بدم عبیط قال أمیر المؤمنین علیه السلام: فصعقت حین فهمت الکلمة من الأمین جبرئیل حتى سقطت على وجهی وقلت: نعم قبلت ورضیت وإن انتهکت الحرمة وعطلت السنن ومزق الکتاب وهدمت الکعبة وخضبت لحیتی من رأسی بدم عبیط صابرا محتسبا أبدا حتى أقدم علیک. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج1، ص282)
یا علی به آنچه در این وصیت است وفا کن از دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و رسول خدا و دوری گزیدن از آنان با صبر و پایداری و فرو نشاندن خشم خود دربرابر پایمال شدن حقّت و غصبِ خُمست و هتک حرمتت! حضرت امیر علیه السلام در جواب فرمودند: بله یا رسول الله قبول می­کنم و وفا می­کنم به این پیمان و حضرت امیر در ادامه می­فرماید: همانا شنیدم که جبرئیل امین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌گفت: ای محمّد! به علی بیان کن که حُرمت او، هتک خواهد شد در حالی که حرمت وی، حرمت خدا و رسول خدا است و اینکه محاسنش به خون تازه سرش خضاب می­شود.
امام علیه السلام در ادامه می­فرماید: وقتی این سخن را از جبرئیل امین شنیدم و مقصود او را از هتک شدن حرمتم در حضورم شنیدم و متوجه شدم [اشاره به هتک حرم حضرصدیقه کبرا، فاطمه زهرا سلام الله علیها]، فریادی زدم و به صورت افتادم.

[بعد به هوش آمدم] و گفتم:

آری، قبول کردم و راضی هستم، اگر چه هتک حرمتم شود وسنّت‌ها، تعطیل گردد وکتاب خدا، پاره پاره شود و کعبه، ویران گردد و محاسنم از خون تازه سرم، خضاب شود؛ برای خدا صبر خواهم نمود تا بر شما وارد شوم.

[13] مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ. (کشف الغمة (علی بن عیسی اربلی): ج2، ص537)

[14]  سوره بقره آیه 256

[15]  امام رضا علیه السلام: قَوْلُهُ لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ أَیْ لَا یَکْرَهُ أَحَدٌ عَلَی دِینِهِ إِلَّا بَعْدَ أَنْ تَبَیَّنَ لَهُ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ. (تفسیر قمی: ج1، ص84)

این سخن خداوند لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ بدان معنی است که خداوند، احدی را در انتخاب دینش، مجبور نمی‌کند مگر بعد از آنکه راه و بیراهه را برایش مشخّص کرده ‌باشد و این در حالی است که خداوند، راه و بیراهه را مشخّص کرده است.

[16]  امام رضا علیه السلام: وْلُهُ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی یَعْنِی الْوَلَایَهَ لَا انْفِصامَ لَها أَیْ حَبْلٌ لَا انْقِطَاعَ لَهُ یعنی أمیر المؤمنین و الأئمهْ بعده. (تفسیر قمی: ج1، ص84) این سخن خدا: فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی یعنی ولایت. [ولایت] ریسمانی است که قطع نمی‌شود و مراد [از آن] امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امامان (علیهم السلام) پس از او هستند.

[17]  عیون أخبار الرضا (شیخ صدوق): ج 1، ص 227

[18]  وْلُهُ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی یَعْنِی الْوَلَایَهَ لَا انْفِصامَ لَها أَیْ حَبْلٌ لَا انْقِطَاعَ لَهُ یعنی أمیر المؤمنین و الأئمهْ بعده. (تفسیر قمی: ج1، ص84)

[19]  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: فَالنُّورُ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ وَ الظُّلُمَاتُ عَدُوُّهُمْ. (تفسیر عیاشی: ج1، ص138)  نُورِ، آل محمّد (صلی الله علیه و آله) است و ظُلُماتِ، دشمنان ایشان می‌باشد.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ یَعْنِی مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَی نُورِ التَّوْبَهْ وَ الْمَغْفِرَهْ لِوَلَایَتِهِمْ کُلَّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج1، ص375) یعنی آن‌ها را از تاریکی‌های گناه بیرون می‌آورد و به نور و توبه و مغفرت موفّق می‌دارد زیرا آن‌ها به امام عادلی که از طرف خداوند معیّن شده اعتقاد پیدا کرده‌اند.

حضرت امام رضا علیه السلام: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ هُمُ الظَّالِمُونَ آلَ مُحَمَّدٍ (أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ وَ هُمُ الَّذِینَ تَبِعُوا مَنْ غَصَبَهُمْ. (تفسیر قمی: ج1، ص84)

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان کسانی هستند که به خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلم کردند و أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ شامل کسانی می‌شود که از غاصبان حقّ ائمّه (علیهم السلام) پیروی کردند.

[20]  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:  فِی قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبَّ بِهَذَا وَ یُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا (مُحِبُّنَا) فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا کَدَرَ فِیهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ. (تفسیر قمی: ج2، ص171) در روایت ابوالجارود آمده است: امام باقر علیه السلام پیرامون تفسیر آیه: ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فرموده است: «خداوند عزّوجلّ در درون هیچ‌کس، دو قلب را قرار نداده که با یکی، کسی را دوست بدارد و با دیگری با او دشمنی ورزد. دوستدار ما چنان‌که زر با آتش خالص می‌گردد و هیچ‌گونه تیرگی و ناخالصی در آن نمی‌ماند، در دوستی با ما اخلاص می‌ورزد. پس هرکسی بخواهد بداند که از جمله دوستداران ما هست یا نه، باید قلب خود را بیازماید؛ اگر در دوستی و محبّت به ما، دشمن ما را نیز سهیم کند، او از ما نیست و ما نیز از او نیستیم. خداوند، جبرئیل و میکائیل دشمن او هستند و خداوند، دشمن کافران است.

[21] عَن إبْن أبی یَعْفُور قَالَ قُلْتُ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَنَی بِهَا الْکُفَّارَ حِینَ قَالَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا قَالَ فَقَالَ وَ أَیُّ نُورٍ لِلْکَافِرِ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُخْرِجَ مِنْهُ إِلَی الظُّلُمَاتِ إِنَّمَا عَنَی اللَّهُ بِهَذَا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا کُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُمْ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ. (تفسیر عیاشی: ج۱، ص۱۳۸)

[22]  حضرت امام سجاد علیه السلام به نقل از پدرشان حضرت امام حسین علیه السلام: قَال لَمَّا نَزَلَتْ الم* أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا هَذِهِ الْفِتْنَهًُْ قَالَ یَا عَلِیُّ (علیه السلام) إِنَّکَ مُبْتَلًی بِکَ وَ إِنَّکَ مُخَاصَمٌ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومَهًِْ. (بحار الأنوار: ج۲۴، ص۲۲۸) پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هنگامی‌که آیه: الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ نازل شد، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردم: «این فتنه چیست»؟ فرمود: «ای علی! تو وسیله آزمایش امّت هستی و با تو درباره حقت منازعه و خصومت خواهند کرد، پس آماده‌ منازعه و خصومت باش».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد