او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

کتابی بسیار شیرین و پرنکته

سلام دوستان

میخواهم یکی از کتاب های بسیار خواندنی شیرین و پرنکته ای رو که تا کنون خوندم براتون معرفی کنم.

کتاب دفتر خاطرات قنبر، غلام امیر المومنین

تألیفِ محمد رضا انصاری

انتشاراتِ دلیل ما

در این مجموعه داستان هایی که درباره قنبر غلام و خدمتگذار امیرالمومنین به ما رسیده، جمع آوری شده است.

در مرحله بعد این داستان ها به عنوان دقتر خاطرات از زبان قنبر به صورت متکلم و اول شخص مفرد برگردان شده است، به گونه ای که گویا داستان ها را خود قنبر نقل میکند و لحظات زندگی خویش را برای ما بازگو می نماید.

در نگاه دیگر، داستان ها به ترتیب زمانی چینش شده که جهت گیری دفتر خاطرات در آن معنادار شود و حالت روز شمار پیدا کند.

در شیوه ترجمه، اصل داستان و محتوای آن به طور کامل حفظ شده، و در بعضی فرازها که نیاز به توضیح بوده، که جملاتی بدون تغییر در معنی اضافه شده است.

یکی از مهمترین درسها و محاسن اینکه دفتر خاطرات غلام فداکار مولایمان امیرالمومنین را ورق بزنیم این است که میتوانیم از او تسلیم در برابر امام زمانمان حضرت حجت بن الحسن المهدی اوراحنا فداه را بیاموزیم و چگونگی فداکاری و ولایت مداری را از او یادبگیریم، چه امروز که در پرده ی غیبت است و چه انشاالله روزی که با ظهورش جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

به عنوان نمونه یکی از خاطرات زیبای این کتاب را تقدیم دوستان میکنم:

چرا رزق حرام؟

قنبر غلام مولا علی میگوید: روزی مولایم علی، با دزدی روبه رو شد که قصد سرقت اموال آن حضرت را داشت. دزدی از اموال امیر المومنین!

من هم ندیده بودم تا روزی که بر در مسجد کوفه قاطر حضرت را بدون افسار و نگهبان دیدم در حالی که امیرالمومنین در مسجد مشغول نماز بود.

کنار قاطر ایستادم و مواظب آن بودم تا حضرت بیرون آمد و هنگامی که قاطر را بدون افسار و نگهبان دید با تعجب فرمود: سبحان الله! من دو درهم آماده کرده بودم تا به او هدیه بدهم.

مولایم هنگام ورود به مسجد، قاطر را به مردی سپرده بود تا در ازای مواظبت از آن مبلغی به وی بدهد، اما او برای اینکه سود بیشتری ببرد افسار را از دهان حیوان گشوده و سرقت کرده بود.

آنگاه امیر مومنان دو درهمی که برای آن شخص آماده کرده بود به من داد تا به بازار بروم و افساری بخرم. در بازار مردی را دیدم که افساری در دست دارد و آن را به دو درهم می فروشد.

آن را خریدم و نزد حضرت بازگشتم. امیرالمومنین افسار را نگریست و دانست که همان افسار به سرقت رفته است! لذا به افرادی که حاضر بودند فرمود:

هرگز به حرام نزدیک نشوید و مال مردم را غصب نکنید که رزق آن روزتان را که برایتان مقدر شده حرام میکنید. هر کس که قادر باشد اموال شخص دیگری را از راه حرام از او بگیرد و این کار را نکند، خداوند به همان اندازه روزی حلال نصیب وی خواهد نمود.

 
نظرات 1 + ارسال نظر
محمود جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

سلام به شما دوست عزیز.
من مطلب شما رو در تالار گفتگوی بیداری اندیشه خوندم. من هم مثل شما مدتی هست که تحقیق و بررسی این مسایل رو انجام میدم و می بینم متاسفانه از صدا و سیما هیج برنامه ای برای آگاهی مردم تولید نمی کنن. اینطور نشستن و دست رو دست گذاشتن فایده نداره. متاسفانه در کشور خودمون این گروه به راحتی نفوذ کرده و در حال گسترشه. من می خوام اقدام کنم. دنبال راه درستش هستم. امیدوارم شما هم اگر تمایل داشتین اقدام کنین. منتظرم .
متشکرم
در ضمن اگر تلفنی از استاد رائفی پور داری ممنون میشم برام بفرستی
در پناه خدا باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد